- فاعوسه
- کس از آن روی که گشاده گردد
معنی فاعوسه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مار، سر نره، پتیار (بلا)، بز کوهی، کوزه سر تنگ غلغلک
آتش افروخته
پالوده، صاف شده، پاکیزه شده، پاک شده از آلودگی، فالوذج
کمربند یا حمایل چرمی که در خانه های آن فشنگ، سرنیزه، قمقمه، سلاح کمری و مانند آن قرار می دهند
سفال سازی
لاتینی تازی گشته از فاکتور سیاهه
مونث فاعلی: علل فاعلیه
فانسقه واژه ای روسی است فانسقه فشنگدان پاتران (گویش گیلکی) جای فشنگ در حمایلی چرمین قطار چرمین که در خانه های آن فشنگ جا دهند، قسمی تفنگ که از زمان فتح علی شاه تا اوایل سلطنت ناصر الدین شاه قاجاردر ایران معمول بود
پالوده
مانوسه در فارسی مونث مانوس: خو گر مونث مانوس جمع مانوسات
مایوسه در فارسی مونث مایوس نومید مونث مایوس
ناعوره در فارسی دولاب چرخ آبکش
نوعی چراغ محفظه دار و معمولاً نفت سوز و قابل حمل، جاچراغی که از شیشه درست کنند و چراغ را در آن بگذارند که باد آن را خاموش نکند، چراغدان، قندیل، چراغبانه، چراغ پرهیز، چراغ واره، چروند، مردنگی، چراغ بادی، چراغ بره
فانوس خیال: فانوس خیالی، نوعی چراغ که در جلو آن اشیایی نگه می داشتند تا تصویر آن ها بر روی پرده بیفتد، فانوس خیال انگیز، فانوس گردان،برای مثال این چرخ فلک که ما در او حیرانیم / فانوس خیال از او مثالی دانیم ی خورشید چراغ دان و عالم فانوس / ما چون صوریم کاندر او حیرانیم (خیام - ۹۵)
فانوس دریایی: چراغی که در بندرگاه بر سر برج برای راهنمایی کشتی ها نصب می کنند، فار، چراغ دریایی
فانوس خیال: فانوس خیالی، نوعی چراغ که در جلو آن اشیایی نگه می داشتند تا تصویر آن ها بر روی پرده بیفتد، فانوس خیال انگیز، فانوس گردان،
فانوس دریایی: چراغی که در بندرگاه بر سر برج برای راهنمایی کشتی ها نصب می کنند، فار، چراغ دریایی
سخن چین زن، شکوفه برناک (حنا)، بیخ نیلوفر هندی
مونث فاعل جنباننده، برانگیزنده آغازنده مونث فاعل، یکی از قوای محرکه است و آن قوت محرکه عضلات است بطرف فعل. یا علت فاعله. یکی از علل چهار گانه و آن را علت محرکه نیز نامند. یا قوه فاعله. قوه ایست که اعصاب و عضلات را آماده بتحریک می سازد بقبض و بسط (کشیدن و رها کردن)، اراده
هر چراغی که جهت روشن کردن مسافت زیادی بر بالای بلندی مانند منار و جز آن نصب کنند
از ریشه پارسی اسپ سواری، اسپ شناسی، سوار کاری سوار خوبی
پر گشتن بازو ستبر بازویی، پر شدن آوند و خنور، هموار برابر، گوالندگی زن
چراغی که برای روشن کردن مسافت زیادی بر بالای منار و جز آن نصب کنند
فانوس دریایی، چراغی که در بندرگاه بر سر برج برای راهنمایی کشتی ها نصب می کنند، چراغ دریایی، فار
بنگلدار کسی که در خنده گونه هایش گود شود