جدول جو
جدول جو

معنی فاشغه - جستجوی لغت در جدول جو

فاشغه
(شِ غَ)
برآینده و پوشاننده روی چیزی را. (از اقرب الموارد) ، ناصیه فاشغه، موی پیشانی پراکنده و پریشان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(طُ)
بچۀ ناقه را کشیده کشتن و پیش او بچۀ دیگر انداخته مهربان گردانیدن آن را بر وی. (منتهی الارب) (آنندراج). بچۀ ماده شتر را کشتن و بچۀ دیگری را در زیر آن انداختن وآن را بر وی مهربان کردن. گویند: فاشغ بینهما، مابین آن دو تا التیام و محبت آورد. فوشغ بها، مهربان کرده شد بر آن. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ / رِ)
کرمه دشتی. فاشرا. رجوع به فاشرا شود
لغت نامه دهخدا
(ءِ غَ)
بوی خوش در بینی رسیدۀ سست کننده. (منتهی الارب). الرائحه المخشمه من الطیب و غیره. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(فاشْ شَ)
زن تبهکار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ غَ)
گیاه پیچک. (منتهی الارب). لبلاب. (اقرب الموارد) (فهرست مخزن الادویه) ، پنبۀ اندرون نی. آنچه از شکم گیاه صوصلاء پردو پراکنده گردد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فاشیه
تصویر فاشیه
پراکنده پریشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فشغه
تصویر فشغه
مغز نای، گیاه پیچک
فرهنگ لغت هوشیار