- فاسقه
فاحشه، زن بدکار
معنی فاسقه - جستجوی لغت در جدول جو
- فاسقه (سِ قَ)
مؤنث فاسق. ج، فاسقات، فواسق. (از اقرب الموارد)
- فاسقه
مونث فاسق
- فاسقه ((س قَ یا قِ))
مؤنث فاسق
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مردی که با زن شوهردار رابطۀ جنسی دارد، کسی که مرتکب فسق شود، فاجر، گناهکار
مؤنث واژۀ فارق، ویژگی آنچه دو چیز را از هم جدا می کند، جدا کننده، ممّیز
(ءِ قَ)
لغت نامه دهخدا
مؤنث فائق. زنی که فائق باشد. رجوع به فائق شود.
- فائقهالجمال، آنکه در خوبی و زیبایی سر است
- فائقهالجمال، آنکه در خوبی و زیبایی سر است
(رِ قَ)
لغت نامه دهخدا
مؤنث فارق. رجوع به فارق شود.
- علامت فارقه، نشانه ای که برای امتیاز دو چیزدر میان آنها گذارند. در همین لغت نامه منظور از فارقه دو خط عمودی است که معانی مختلف یک لغت را از یکدیگر جدا میکند بدینسان: ،
- علامت فارقه، نشانه ای که برای امتیاز دو چیزدر میان آنها گذارند. در همین لغت نامه منظور از فارقه دو خط عمودی است که معانی مختلف یک لغت را از یکدیگر جدا میکند بدینسان: ،
(یَ)
لغت نامه دهخدا
خبزدوک. بسیار بدبوست. (فهرست مخزن الادویه). فاسیاء. جعل. سرگین گردانک. رجوع به فاسیاء شود
(نُ قَ / قِ)
لغت نامه دهخدا
فانوسقه. جای فشنگ. (یادداشت بخط مؤلف) ، قسمی تفنگ بوده است که از زمان فتح علیشاه تا اوایل سلطنت ناصرالدین شاه قاجار در ایران معمول بوده است. (یادداشت بخط مؤلف)
(سِ قَ)
لغت نامه دهخدا
مؤنث باسق. کشیده. بالنده. (ناظم الاطباء). بالارفته. بالا یافته. شاخۀ بلند بالا. درختی که شاخه های آن بلندو کشیده باشد. ج، باسقات: لازالت دوحه سعادته باسقه. (ترجمه محاسن اصفهان).
تبهکار گنهکار ناراست کردار، مردی که با زن شوهر دار دوستی و هم صحبتی کند، جمع فساق فسقه فاسقین، جمع فاسق، جهمرزان ناراستکاران گمراهان
بلاده دژوند تبهکار ناراستکار، یارو مردی که در پیوند با زن شوهر دار است تبهکار گنهکار ناراست کردار، مردی که با زن شوهر دار دوستی و هم صحبتی کند، جمع فساق فسقه فاسقین
مونث فارق و جدا نشانه مونث فارق، جمع فارقات. یا علامت فارقه. نشانه ای که برای امتیاز دو شی میان آنها نهند، نشانه ای که معنیی را از معنی دیگر جدا کند بدین صورت
جای فشنگ در حمایلی چرمین قطار چرمین که در خانه های آن فشنگ جا دهند، قسمی تفنگ که از زمان فتح علی شاه تا اوایل سلطنت ناصر الدین شاه قاجاردر ایران معمول بود
فایقه در فارسی مونث فائق و زیباترین: زن مونث فایق زنی که از حیث جمال بر همگان رجحان داشته باشد، یا احترامات فایقه. احترامات عالیه (در ذیل نامه ها پیش از امضا نویسند: با تقدیم احترامات فایقه)، یا ریاست فایقه. ریاست عالیه
مونث فایق زنی که از حیث جمال بر همگان رجحان داشته باشد، یا احترامات فایقه. احترامات عالیه (در ذیل نامه ها پیش از امضا نویسند: با تقدیم احترامات فایقه)، یا ریاست فایقه. ریاست عالیه
((یِ قِ))
فرهنگ فارسی معین
مؤنث فائق، زنی که از حیث جمال بر همگان برتری داشته باشد
احترامات فایقه: احترامات عالیه
احترامات فایقه: احترامات عالیه
((رِ قَ یا قِ))
فرهنگ فارسی معین
مؤنث فارق، جمع فارقات، نشانه ای که برای امتیاز دو شیء میان آن ها نهند، نشانه ای که معنی ای را از معنی دیگر جدا کند