جدول جو
جدول جو

معنی فاسده - جستجوی لغت در جدول جو

فاسده
(سِ دَ)
مؤنث فاسد. رجوع به فاسد شود
لغت نامه دهخدا
فاسده
مونث فاسد
تصویری از فاسده
تصویر فاسده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فاسد
تصویر فاسد
غیرقابل استفاده، گندیده، عفونت کرده مثلاً شیر فاسد، دندان فاسد،
فاقد هنجارهای انسانی یا مذهبی مثلاً اخلاق فاسد،
آنکه برخلاف معیارهای اخلاقی یا اجتماعی زندگی می کند، منحرف، معیوب، نادرست، باطل
فاسد شدن: تباه شدن، منحرف شدن، گندیدن، باطل شدن
فاسد کردن: تباه کردن، منحرف کردن، معیوب کردن، پوساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فایده
تصویر فایده
بهره، سود، نتیجۀ سودمند، توضیح سودمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاسقه
تصویر فاسقه
فاحشه، زن بدکار
فرهنگ فارسی عمید
(سِ دَ)
مؤنث کاسد. سلعهٌ کاسده، متاع ناروان. و سوق کاسده، بازار ایستاده. (دهار). بازار ناروان. (ناظم الاطباء). و رجوع بکاسد شود
لغت نامه دهخدا
(رِ دَ)
تنها. رجوع به فارد شود، ناقه فارده، ناقۀ تنها چرنده. (اقرب الموارد) ، سدره فارده، درخت کنار جدا از کنارستان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یِ دَ / دِ)
فائده. سود. بهره. نتیجه: این قصه هرچند دراز است در او فایده هاست. (تاریخ بیهقی).
گرچه موش از آسیا بسیار دارد فایده
بیگمان روزی فروکوبد سرش خوش آسیا.
ناصرخسرو.
امید بسته برآمد ولی چه فایده، زآنک
امید نیست که عمر گذشته بازآید.
سعدی.
قصه به هرکه میبرم فایده ای نمیدهد
مشکل درد عشق را حل نکندمهندسی.
سعدی.
رجوع به فائده شود.
- بافایده، فایده مند.
- بی فایده،: فریاد بی فایده برداشتند. (گلستان).
- پرفایده:
پرفایده و نعمت چون ابر به نوروز
کز کوه فرودآید چون مشک مقطر.
ناصرخسرو.
- فایده داشتن:
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده دارد که پند می ننیوشم.
سعدی.
-فایده کردن:
ثنا و ’طال بقا’ هیچ فایده نکند
که در مواجهه گویند راکب و راجل.
سعدی.
رجوع به فائده شود
لغت نامه دهخدا
(ءِ دَ / دِ)
آنچه داده یا گرفته شود از دانش و مال و جز آن. ج، فوائد. (منتهی الارب). حاصل. نتیجه. نفع. سود. ثمر. بر. بار. رجوع به فایده و ترکیبات آن شود:
چون فائدۀ سلطان نانی بود از ملکت
آن ملکت یک هفته پندار که من دارم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(سِ قَ)
مؤنث فاسق. ج، فاسقات، فواسق. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
خبزدوک. بسیار بدبوست. (فهرست مخزن الادویه). فاسیاء. جعل. سرگین گردانک. رجوع به فاسیاء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
تباه، خراب
فرهنگ لغت هوشیار
ماده شیر آغل (جایگاهی که برای گوسپندان سازند، گوشتخوار جانور، گشت زمین پرهونی که زمین در یک سال می پیماید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسده
تصویر کاسده
مونث کاسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فایده
تصویر فایده
سود، بهره، نتیجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فائده
تصویر فائده
آنچه داده یا گرفته شود از دانش و مال و جز آن، سود، ثمر، بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاسقه
تصویر فاسقه
مونث فاسق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فارده
تصویر فارده
مونث فارد: و گوسفند خانگی، ماده شتر تنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فایده
تصویر فایده
((یِ دِ))
سود، بهره، سخن سودمند، جمع فواید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاسقه
تصویر فاسقه
((س قَ یا قِ))
مؤنث فاسق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
((س))
ضایع، خراب، پوسیده، گندیده، پوچ، بی اثر، بد خلق، در فارسی به معنی زن بدکاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
پوسیده، تباه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فایده
تصویر فایده
بهره، سود، هوده
فرهنگ واژه فارسی سره
صرفه، منفعت، نفع، بهره، ربح، سود، اثر، تاثیر، خواص، خاصیت، حاصل، نتیجه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
Corrupt, Decadent, Decayed, Depraved, Corruptor, Putrid, Spoiled, Venal
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
corrompu, corrupteur, décadent, pourri, dépravé, putride, gâté, vénal
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
corrupto, corruptor, decadente, podre, depravado, estragado, venal
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
коррумпированный , развратник , декадентский , гнилой , развращённый , испорченный , продажный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
korrupt, Verderber, dekadent, verfault, verkommen, faul, verdorben, venal
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
skorumpowany, korupcjonista, dekadencki, zgniły, zepsuty, korupcyjny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
корумпований , корупціонер , декадентський , гнилий , розбещений , зіпсований , продажний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
corrupto, corruptor, decadente, podrido, depravado, pútrido, estropeado, venal
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
corrotto, corruttore, decadente, marcio, depravato, putrido, rovinato, venale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
corrupt, corrupteur, decadente, rot, verdorven, bedorven
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
भ्रष्ट , भ्रष्टक , षड्यंत्रकारी , सड़ा हुआ , ख़राब
دیکشنری فارسی به هندی