جدول جو
جدول جو

معنی فاز - جستجوی لغت در جدول جو

فاز
هر مرحله ای از فرآیند ساخت ساختمان یا تاسیسات، کنایه از حالت، نمود، سیم دارای جریان، سیم فاز، در علم فیزیک حالت های فیزیکی یک ماده مانند مایع، جامد، ویژگی گاز بودن آب
تصویری از فاز
تصویر فاز
فرهنگ فارسی عمید
فاز
سیم برقی که دارای الکتریسته مثبت باشد، چنانکه گوییم بر سه فاز یعنی مقدار الکتریسته ای که از سه سیم مثبت وارد دستگاه کنتور می شود
فرهنگ لغت هوشیار
فاز
سیم برقی که دارای الکتریسیته مثبت است، مرحله و دوره مشخص در یک فرآیند، گام (واژه فرهنگستان)، منطقه
تصویری از فاز
تصویر فاز
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فازه
تصویر فازه
چادر دو ستونه سایبان دو پایه خیمه چادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فازر
تصویر فازر
مور سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فازه
تصویر فازه
((زِ یا زَ))
فاژه، خیمه، چادر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قفاز
تصویر قفاز
دستوانه هنگام جنگ به دست کنند دستکش آهنی، دستکش پنبه ای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاز
تصویر مفاز
رسیدنگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاز هرج
تصویر فاز هرج
پارسی تازی گشته پا زهر پاد زهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاز متر
تصویر فاز متر
در فرانسوی نمود سنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاز سنج
تصویر فاز سنج
در فرانسوی نمود سنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاز پارا مغناطیسی
تصویر فاز پارا مغناطیسی
جاورترا ربایی
فرهنگ لغت هوشیار
((مِ))
وسیله ای معمولاً به شکل پیچ گوشتی دارای لامپی کوچک که به وسیله آن می توان وجود جریان برق را در پریز و... نشان داد. فازسنج، فازنما
فرهنگ فارسی معین
نوعی پیچ گوشتی با لامپ کوچکی در بالای دستۀ آنکه با روشن شدن آن وجود جریان برق متناوب معلوم می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راز
تصویر راز
(دخترانه)
آنچه از دیگران پنهان نگاه داشته می شود، سر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ناز
تصویر ناز
(دخترانه)
کرشمه، غمزه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گاز
تصویر گاز
گاز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فلز
تصویر فلز
توپال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از راز
تصویر راز
سر، کد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فراز
تصویر فراز
(دخترانه و پسرانه)
بلندی و شکوه، جای بلند، بلندی، بخش بالایی چیزی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فائز
تصویر فائز
(پسرانه)
فایز، نایل، رستگار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فایز
تصویر فایز
(پسرانه)
نایل، رستگار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فراز
تصویر فراز
آند، جمله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گاز
تصویر گاز
گاز
فرهنگ واژه فارسی سره
پرنده ایست مشهور و معروف که سلاطین و اکابر آنرا شکار میکردند گشاده، گشوده، جدا گشاده، گشوده، جدا
فرهنگ لغت هوشیار
سر، مطلب پوشیده و پنهان در دل کسی که پیشه اش کارهای ساختمانی است، بنا، گلکار، والادگر، بمعنی بزرگتر و رئیس بنایان و همچنین بمعنای پوشیده و پنهان هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساز
تصویر ساز
انواع آلات موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاز
تصویر خاز
چرک بدن و جامه را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاز
تصویر تاز
تاختن، تازنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فار
تصویر فار
موش در زبان عربی
فانوس دریایی، چراغی که در بندرگاه بر سر برج برای راهنمایی کشتی ها نصب می کنند، فاروس، چراغ دریایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاژ
تصویر فاژ
فاژیدن، خمیازه، دهن دره، برای مثال می کند چون ز بی دماغی فاژ / در دهانش نهاد باید ژاژ (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرز
تصویر فرز
نوعی ماشین تراش ابزارهای فلزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فایز
تصویر فایز
رهایی یابنده، رستگار، پیروز، فایل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماز
تصویر ماز
چین و شکن، برای مثال ای من رهی آن روی چون قمر / وآن زلف شبه رنگ پر ز مار (شهیدبلخی - شاعران بی دیوان - ۳۱)
شکاف، ترک
مازو، بلوط، ماده ای با مصرف دارویی و صنعتی که از ترشح یکی از انواع بلوط به دست می آید و بر اثر گزش حشره ای به صورت کروی درمی آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاز
تصویر خاز
سنگ پا
نوعی پارچۀ کتان
چرک، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون می آید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رم، ریم، سیم، سخ، شخ، وسخ، پیخ، پژ، فژ، کورس، کرس، کرسه، هو، هبر، بخجد، بهرک، درن، قیح، کلچ، کلخج، کلنج برای مثال ز روی کسوت اگرچند امتیازی نیست / ولیک اطلس و اکسون توان شناخت ز خاز (ابن یمین - ۱۱۱)
فرهنگ فارسی عمید