جدول جو
جدول جو

معنی فاریونا - جستجوی لغت در جدول جو

فاریونا
به لغت سریانی فاوانیا است که عودالصلب باشد، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شارونا
تصویر شارونا
(دخترانه و پسرانه)
سرزمین پربار و حاصلخیز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرینا
تصویر فرینا
(دخترانه)
با شکوه، شکوهمند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از افرینا
تصویر افرینا
(دخترانه)
نام دختر سیامک پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وارونا
تصویر وارونا
(پسرانه)
نام یکی از خدایان هندو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مارینا
تصویر مارینا
(دخترانه)
جویبار، آب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سارینا
تصویر سارینا
(دخترانه)
خالص، پاک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فاریدن
تصویر فاریدن
بلعیدن، فروبردن چیزی به گلو، بلع کردن، اوباریدن
فرهنگ فارسی عمید
کسی که ظاهراً مانی شاگرد او بوده است: این مانی شاگرد فاردون بود و پس طریقت زندقه آورد، (فارسنامۀ ابن بلخی ص 20)، رجوع به مانی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ دُ خَ دَ)
بلعیدن. سرت فروبردن. واریدن. فروواریدن. (یادداشت بخط مؤلف). گواردن. لقمه به دهان فروبردن. (حاشیۀ برهان چ معین) : آن آش او را نفارد و نگوارد. (فیه مافیه چ فروزانفر ص 24)
لغت نامه دهخدا
به یونانی حلبه است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(اِ ری)
ایروان. بعد از تفلیس بزرگترین شهرهای قفقازیه میباشد در شصت وپنج هزارگزی شمالی آغری که محل تلاقی حدود ترکیه و ایران است، و تقریباً در 230 هزارگزی جنوبی تفلیس، در ساحل یسار یعنی جهت شرقی رود زنگی که تابع رودارس بشمار میرود در دامنه کوه قزیل طاغ و در ارتفاع 966 گزی و مرکز سنجاق میباشد. سکنه آن 115000 تن و جوامع زیبا و چندین کلیسیای روس و ارمنی و چارسوقی بزرگ دارد شراب آن در نهایت خوبی است و دارای باغها و باغچه ها است و قلعۀ قدیم بزرگ و چندین سربازخانه و یک کارخانه توپریزی هم در این شهر هست و نیز منسوجات پنبه ای بافته میشود. دباغی و ساختن ظروف سفال متداول است ایروان تجارت رائج و آبرومندی با اناطولی و ایران و روسیه داشته است. بناهای متعلق بخانان قدیم که رو به ویرانی نهاده بود در اواخر حکومت تزاری بمرمت و تعمیر آنها پرداختند شهر مزبور با حوالی آن در سال 1244 هجری قمری بدست روسها افتاد. (از قاموس الاعلام ترکی). اریوان اکنون در منطقۀ ارمنستان شوروی است
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ قاری (در حالت رفعی)، خوانندگان، رجوع به قاری شود
لغت نامه دهخدا
چهارمین مملکت از ممالک تابعۀ پارت که بواسطۀ ولات اداره میشده اند، بروایت گوت شمید درست معلوم نیست کجا بوده، باید نهاوند باشد، (از ایران باستان چ 2 ص 2651)
لغت نامه دهخدا
محرف و معرب پورترون یونانی، عاقرقرحا، اککرا، (فرهنگ فارسی معین)، به لغت یونانی داروئی باشد که آن را عاقرقرحا گویند، و آن بیخ طرخون رومی است و به عربی عودالقرح خوانند، درد دندان را سود دارد، (برهان)
لغت نامه دهخدا
الهۀ یکی از چشمه سارها و یکی از جنگل های مقدس واقع در ساحل راست رود تیبر، در دامنۀ جانیکول بوده، منشاء ستایش و شریعت او مبهم و نامعلوم است، در دورۀ جمهوری او را یکی از فوریها می پنداشتند ولی ستایشگاه او به تدریج از رونق افتاد و شامیها یا سوری ها رسوم مخصوص به خود را در آنجا رواج دادند، (از فرهنگ اساطیر یونان و رم تألیف پیر گریمال ترجمه بهمنش ج 1 ص 323)، رجوع به فوری شود
لغت نامه دهخدا
لسان العصافیر. (فهرست مخزن الادویه). زبان گنجشک
لغت نامه دهخدا
از خداوندان هندو، در کتاب یشتها تألیف آقای پورداود چنین آمده است: اهورامزدای ایرانیان مانند زئوس یا ژوپیتر از پروردگاران طبیعت نیست در واقع به هیچیک از پروردگاران اقوام قدیم شباهتی ندارد نه با خدایان سومر و آکاد و آشور و بابل (فنیقی) و مصر و نه با پروردگاران یونان ورم حتی با هیچیک از خداوندان هند مثل اندرا و وارونا و غیره که روزی معبود ومسجود ایرانیان هم بوده اند مناسبتی ندارد ... در نزدهندوان اسور غالباً از برای پروردگاران بزرگ استعمال شده است و بخصوص دروید عنوان وارونا میباشد، این عنوان نیز در کتاب مقدس هندوان فقط چهار بار به انسان داده شده است، گفتیم که امشاسپندان به آدی تیاس برهمنان مربوط است، در آیین هندوان آدی تیاس عبارت است از هفت تن از پروردگاران، آدی تیاس یعنی پسران آدی تی که آلهه ای میباشد، از میان این هفت برادر اسم واروناو میترا غالباً تکرار شده است و گاه هم ایرمان در جزو آنان شمرده میشود، رجوع به وارون و وارونه و ایران باستان ج 1 ص 39 شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
لبلاب است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
گوی در آسیا که آرد از آسیا در آن ریزد و گرد شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
قریه ای است از قرای دمشق و احمد بن یحیی بن احمد بن زید بن الحکم الجحوری الارزونی از آنجاست. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
آنتونی.، نویسندۀ انگلیسی که بسال 1815 میلادی در لندن متولد شد و بسال 1882 میلادی درگذشت. وی داستان نویس بود و بیشتر اساس داستانهای خود را بر زندگی ولایتی ها تنظیم میکرد
لغت نامه دهخدا
(ری)
معرب کاروان است. (از فرهنگ وصاف) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است در سغد، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
نام درختی است، رجوع به الجماهر فی معرفه الجواهر چ حیدرآباد هند ص 45 شود
لغت نامه دهخدا
رجوع به فراسیون شود
لغت نامه دهخدا
(دارْ)
نوعی دارو. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی از بخش سومار شهرستان قصرشیرین است که در 6هزارگزی جنوب باختری سومار و دوهزارگزی مرز ایران و عراق، کنار رود خانه کنگیر واقع است. دشت، گرمسیر است و 170 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه کنگیر. محصول آنجا غلات، لبنیات، برنج، مختصر حبوبات، ذرت و لپه. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
فوریان شکسته از یونانی تازی گشته تاغندست از گیاهان عاقرقرحا را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است پاریگون در پیوند با پارگین از گیاهان گیاهی است بی ساقه و گل که در آبهای ایستاده بلا دهنده روید. برگش مانند برگ گردو و مایل به سیاهی است و گویی غبار بر آن نشسته است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاریوان
تصویر قاریوان
پارسی تازی گشته کاروان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اریون
تصویر اریون
ورمم غده بناگوش
فرهنگ لغت هوشیار
فراسیون بنگرید به فراسیون گیاهی است از تیره نعناعیان که پوشیده از کرکهای پنبه یی مایل به سفید و ارتفاعش بین 30 تا 80 سانتیمتر است که در اماکن مخروب و کنار جاده ها و نقاط بایر غالب نواحی اروپا و شمال افریقا و جزایر قناری در آسیا (از جمله ایران) می روید. ساقه اش راست و منشعب و مایل به سفید و پوشیده از کرکهای پنبه یی و برگهای آن متقابل و ساده و بیضوی است. گلهایش سفید رنگ و به طور مجتمع در کنار برگهای انتهایی قرار دارند. از برگها و همچنین سرشاخه های گلدار آن استفاده دارویی بعمل می آید و در ترکیب شیمیایی آن تانن و مواد چرب و مواد صمغی و یک ماده تلخ به نام ماروبی ئین موجود است. از این گیاه در طبابت به عنوان خلط آور و مقوی قلب و تب بر و اشتها آور و تقویت عمومی و ازدیاد ترشح صفرا و ضد عفونی کننده مجاری تنفسی استفاده می کنند و نیز در معالجه تب نوبه از آن استفاده می شود اسانس گیاه مزبور را جهت معطر کردن آبجو ولیکورهای مختلف به کار می برند حشیشه الکلب فراسیون ابیض گندنای کوهی شافار. یا فراسیون ابیض. فراسیون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاریدن
تصویر فاریدن
خوش آیند بودن موافق طبع بودن بدل نشستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاریدن
تصویر فاریدن
((دَ))
خوش آیند بودن، موافق طبع بودن، به دل نشستن
فرهنگ فارسی معین