جدول جو
جدول جو

معنی فاره - جستجوی لغت در جدول جو

فاره
زیرک، راهوار مثلاً مرکب فاره
تصویری از فاره
تصویر فاره
فرهنگ فارسی عمید
فاره
(رِهْ)
نعت فاعلی از فراهه و فروهه و فراهیه. زیرک. ج، فره، فرّه ، فرّهه. (منتهی الارب). و فرهه و فرهه در نزد سیبویه اسم جمع است. حاذق. (اقرب الموارد) ، بانمک و نشیط، پرخور. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فاره
(رَ)
فاءره. فار. یک موش. رجوع به فأر و فأره شود
لغت نامه دهخدا
فاره
(فارْ رَ)
موضعی است در قسمت بن یامین تقریباً در ده هزارگزی اورشلیم. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
فاره
یک موش، مشکدان واحد فار یک موش، جمع فارات
تصویری از فاره
تصویر فاره
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فارا
تصویر فارا
(دخترانه)
نام کوهی در مغرب فلات ایران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خاره
تصویر خاره
(دخترانه)
خارا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فارد
تصویر فارد
(پسرانه)
یگانه، تنها، تک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساره
تصویر ساره
(دخترانه)
سارا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساره
تصویر ساره
ساری، سار، شاره، شار،
دستار بزرگ و نازک که مردان هندی دور سر می بندند
تکۀ پارچۀ لطیف به عرض یک متر یا بیشتر و به طول شش یا هفت متر که زنان هندی یک سر آن را به کمر می بندند، قسمت پایین آن به شکل دامن از کمر به پایین را می پوشاند و قسمت دیگرش را دور سینه می پیچند و دنبالۀ آن را روی شانه یا روی سر خود می اندازند
فرهنگ فارسی عمید
(صَفْ فا رَ)
کون. (منتهی الارب). است. (لغه سوادیه) (اقرب الموارد) ، چیزکی است میان کاواک از مس و مانند آن که کودکان بدان کبوتران را صفیر کنند تا بپرند، یا خر را تا آب خورد. (منتهی الارب) ، سرنای. (مفاتیح). سورنای. سوسوتک
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ)
حفاظت نخل از فساد، حفاظت کشت از پرندگان. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(صُ / صَ رَ)
گیاه پژمریده و خشکیده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(غِ رَ)
زره خود که زیر قلنسوه پوشند. یا زره پاره که مرد باسلاح وقت جنگ بر روی افکند. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، غفارات، غفائر. (اقرب الموارد) ، سراغوج که زیر مقنعه افکنند تا مقنعه ریم و چرک و روغن نگیرد. (منتهی الارب) (آنندراج). آن رگوی که در زیر دامک اندازند. (مهذب الاسماء). خرقه ای است جزء مقنعه که با آن زن چارقد خود را از روغن نگاه دارد. (از اقرب الموارد) ، هر پوشاکی که آن را بپوشند. (از معجم البلدان) ، پارچه ای که بدان گوشۀ کمان پیچند تا زه بر آن جاری گردد. (منتهی الارب) (آنندراج). الرقعه التی علی حز القوس یجری علیه الوتر، پوست پاره ای که در سوراخ گوشۀ کمان کنند و سر زه در آن اندازند. رقعۀ کمان. (مهذب الاسماء) ، ابر پاره بر ابر پارۀ دیگر برنشسته. (منتهی الارب) (آنندراج). السحابه فوق السحابه. (اقرب الموارد). ابر توبرتو. (مهذب الاسماء) ، سر کوه. (منتهی الارب) (آنندراج). رأس الجبل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
اندک شهوت گردیدن، نزدیک شدن شهوت کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، کم شدن و ناقص گردیدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خُ / خِ / خَ رَ)
عهد و پیمان. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) ، پناه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) ، مزد بدرقگی و نگاهبانی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
بجوش آوردن دیگ و جز آن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است از بلوکات دارالسلطنۀ هرات. و قبر شیخ بهاءالدین عمر که در هفدهم ربیع الاول سال 857 هجری قمری درگذشته است بدانجاست. رجوع به حبیب السیر چ طهران از جزو 3 از ج 3 حاشیۀ ص 227 شود
لغت نامه دهخدا
غرش شیر، بیشه، بوستان، گله انبوه: اشتر و گوسپند گروه شتران، بیشه انبوه، چینه دان مرغ خرمگس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاره
تصویر تاره
تیره و تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داره
تصویر داره
خانه کوچک، خانه بزرگ، زمین فراخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاره
تصویر شاره
هیئت، لباس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاره
تصویر خاره
سنگ سخت، سنگ خارا
فرهنگ لغت هوشیار
تبسیده تفسان، ترب رشتی از گیاهان بر زن کوی مونث جار: ادویه حاره اغذیه حاره، ترب رشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاره
تصویر جاره
جر دهنده، کسره دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاره
تصویر صاره
حاجت، تشنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفاره
تصویر سفاره
آخال خاکروبه، ریزی موی در پیشانی راهیان (مسافران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باره
تصویر باره
قاعده و قانون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفاره
تصویر صفاره
سوت پژمرده گیاه زرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفاره
تصویر خفاره
مزد نگهبانی، پیمان، زینهار (امان)، نگهبانی
فرهنگ لغت هوشیار
کلاه زره زیر خودی، پوشه پوشاننده، سراغوچ سراغج گیسو پوش چوخای ترسا چوخای کشیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفاره
تصویر عفاره
فرو مایگی، پلیدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باره
تصویر باره
موضوع، مورد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فارس
تصویر فارس
پارس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فارغ
تصویر فارغ
آسوده
فرهنگ واژه فارسی سره