جدول جو
جدول جو

معنی فادحه - جستجوی لغت در جدول جو

فادحه
(دِ حَ)
سختی. (آنندراج). ج، فوادح. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فادحه
پتیار سخت آسیب بزرگ پیشامد بد
تصویری از فادحه
تصویر فادحه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فائحه
تصویر فائحه
(دخترانه)
فایحه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فایحه
تصویر فایحه
(دخترانه)
مؤنث فایح
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قادحه
تصویر قادحه
کرم دندان، کرم چوب خوره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاتحه
تصویر فاتحه
اولین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۷ آیه، حمد، فاتحه الکتاب، ام الکتاب، وافیه، شکر، سبع المثانی، قرائت سورۀ فاتحه برای آمرزش روح درگذشته، فاتحه خواندن، آغاز، اول
فاتحه خواندن: قرائت سورۀ فاتحه برای آمرزش روح درگذشته
فرهنگ فارسی عمید
(دِ)
کار گران و دشوار. (آنندراج) ، گرانبار. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دِ حَ)
ابر سخت. (شرح قاموس) (قطر المحیط). ابرنیک تاریک. (منتهی الارب) (آنندراج). السحابه الشدیده التی تصرع کل شی ٔ. (تاج العروس) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دِ حَ)
تأنیث قادح. رجوع به قادح شود
لغت نامه دهخدا
(ءِ حَ)
بوی. (غیاث). رجوع به فائح شود
لغت نامه دهخدا
(تِ حَ)
یا فاتحهالکتاب. نام نخستین سورۀ قرآن کریم که سورۀ حمد نیز گویند. چون در مجلس سوگواری این سوره را برای شادی روان مرده میخوانند، ’فاتحه خوانی’ بمعنی سوگواری بکار میرود
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ)
سنگ بزرگ سخت در سر کوه که شکل آن شبیه بز کوهی باشد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضِ حَ)
مؤنث فاضح. رجوع به فاضح شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فادح
تصویر فادح
گران: چون کار، دشوار: چون دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قادحه
تصویر قادحه
کرم چوب چوبخوار، کرم دندان مونث قادح
فرهنگ لغت هوشیار
فایحه در فارسی مونث فائح و بویه پاش بویه پاش مونث فایح پراکنده کننده بوی، جمع فوایح (فوائح)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاضحه
تصویر فاضحه
مونث فاضح بنگرید به فاضح مونث فاضح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاتحه
تصویر فاتحه
اول چیزی را گویند و نام نخستین سوره از قرآن کریم می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فادره
تصویر فادره
ستیغ سنگ سر کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سادحه
تصویر سادحه
مونث سادح توانگر، ابر سنگین ابر تار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فایحه
تصویر فایحه
مونث فایح پراکنده کننده بوی، جمع فوایح (فوائح)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاتحه
تصویر فاتحه
((تِ حِ یا حَ))
مؤنث فاتح، آغاز کار، اول چیزی، دعای خیر برای مرده، فاتحت
فاتحه چیزی را خواندن: دیگر امید بازیافتن چیزی را نداشتن، مصرف کردن و به اتمام رساندن
فاتحه نخواندن: برای کسی یا چیزی اهمیت نداشتن
فرهنگ فارسی معین
آغاز، اول، بدایت، فاتحت، گشایش، مقدمه
متضاد: خاتمه
فرهنگ واژه مترادف متضاد