جدول جو
جدول جو

معنی فاخری - جستجوی لغت در جدول جو

فاخری
(خِ)
شاعری است باستانی که از زمان و سرگذشت او آگاهی دقیقی دردست نیست. اسدی در لغت فرس بیتی از او در شاهد واژۀ ’گراز’ بمعنی کوزه و قنینه آورده است:
با نعمت تمام به درگاهت آمدم
امروز با گرازی و چوبی همی روم.
رجوع به لغتنامۀ اسدی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فخری
تصویر فخری
(دخترانه)
فخر (عربی) + ی (فارسی) منسوب به فخر، منسوب به افتخار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فخاری
تصویر فخاری
کوزه گر، آنکه کاسه و کوزۀ گلی می سازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاخره
تصویر فاخره
مؤنث واژۀ فاخر، نیکو، عالی، گران بها، باارزش مثلاً لباس های فاخر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخری
تصویر اخری
دیگر، غیر، آخرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
نیکو، عالی، گران بها، باارزش مثلاً لباس های فاخر
فرهنگ فارسی عمید
(فَخْ خا ری ی)
داشگر. (دستوراللغه). و این غیر از خزاف است که سفالینه فروش باشد. (یادداشت بخط مؤلف). بائعالفخار. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ خِ ری ی)
بزرگ اندام، نازک اندام پرگوشت. (منتهی الارب). التار الناعم الضخم الجثه، نیکوخلقت. (اقرب الموارد) ، فائق و بهتر از نوع خود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
یکی از بلاد قدیمی ایتالیا در سرزمین اتروریا، نزدیک رود تیبر بود که در 394 قبل از میلاد به دست رومیان افتاد. (تمدن قدیم فوستل دو کولانژ ترجمه نصراﷲ فلسفی)
لغت نامه دهخدا
(شَ ری ی / شِ ری ی)
دوایی است گزیدگی مار و هوام را نافع. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). ظاهراً همان فاشرا و فاشره است. رجوع به فاشره شود
لغت نامه دهخدا
ارسانیوس پسر یوسف بن ابراهیم فاخوری، در بعبدا تولد یافت و تحصیلات خود را در لبنان به پایان رسانید، قصاید شاعران روزگار دیرین عرب را تا آنجا که توانسته بود گردآوری کرد، خود شعر می ساخت و دیری در مدرسه ’مار عبداهرهریا’ تدریس میکرد و شاگردانش همه از امتحان خوب درمی آمدند، مدتی از عمر خود را به خدمت در کنیسه مارونیه بیروت گذراند، نمونه ای از فضیلت و مردانگی و فروتنی بود، از آثار او دو کتاب زیر مشهور است: 1 - روض الجنان فی المعانی و البیان، 2 - المیزان الذهبی فی الشعر العربی، (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1423)
لغت نامه دهخدا
(خِ رَ)
لقب شهر بخارا از صغانیان: در صغر سن بطرف فاخرۀ بخارا رفته بودم. (انیس الطالبین ص 224). نرشخی گوید: و به حدیثی نام بخارا فاخره آمده است. رجوع به تاریخ بخارا ص 26 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
گرانمایه، بهترین هر چیزی، فخر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فخاری
تصویر فخاری
کلالی سفالگری عمل و شغل فخار، فخار خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاجری
تصویر فاجری
بد کاری جهمرزی تردامنی بدکاری تبهکاری، زناکاری
فرهنگ لغت هوشیار
گرانمایه نیکو فاغره: پارسی تازی گشته فاخره کبابه شکافته (گویش شیرازی) گونه ای دانه گیاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاخوری
تصویر فاخوری
سریانی تازی گشته از فخرا سفال ساز سفالگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخری
تصویر اخری
((اُ را))
دیگر، پسین، آخرت، جهان دیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
((خ))
نازنده، فخر کننده، هر چیز گران بها و قیمتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
Highfalutin
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
prétentieux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
خواهر کوچک، خواهر، خواهری، نامی برای گاو
فرهنگ گویش مازندرانی
کاسه ی چینی کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
거만한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
sombong
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
घमंडी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
pretentieus
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
presuntuoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
hochnässig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
pretencioso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
пихатий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
zarozumiały
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
высокомерный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
pretensioso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
יהיר
دیکشنری فارسی به عبری