جدول جو
جدول جو

معنی غینا - جستجوی لغت در جدول جو

غینا
(غِ نَ)
قله ای است در بالای کوه ثبیر که مشرف بر مکه است. باهلی گوید: غینا ثبیر، قلۀ ثبیر است و آن را غینا (بی همزه) مینامند و آن سنگی قبه وار است. (از معجم البلدان). قلۀ کوه ثبیر از اثبرۀ هفتگانه که عبارتند از:ثبیر غینا، ثبیر الاحدب، ثبیر الاعرج، ثبیر الزنج، ثبیر الخضراء، ثبیر النصع و ثبیر الاثبره. (از تاج العروس) (اقرب الموارد). ابوجندب هذلی گوید:
لقد علمت هذیل ان جاری
لدی اطراف غینا من ثبیر
احض فلا اجیر و من اجره
فلیس کمن یدلی بالغرور.
(از معجم البلدان).
رجوع به تاج العروس ج 9 ص 297 شود
لغت نامه دهخدا
غینا
درخت تنومند
تصویری از غینا
تصویر غینا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زینا
تصویر زینا
(دخترانه)
مخفف زیناوند، لقب تهمورث پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مینا
تصویر مینا
(دخترانه)
گردنبند، گلی کوچک و زینتی، گلی معمولاً سفید با گلچه های گلبرگی، پرنده ای شبیه سار با پرهای رنگارنگ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نینا
تصویر نینا
(دخترانه)
زیبایی، خوش اندامی و ظرافت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تینا
تصویر تینا
(دخترانه)
سفال، گل، هم ریشه با طین عربی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دینا
تصویر دینا
(دخترانه)
دینه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شینا
تصویر شینا
(دخترانه)
شناوری، سعی و کوشش جد وجهد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سینا
تصویر سینا
(پسرانه)
مرد دانشمند، سوراخ کننده، نام پدر شیخ ابوعلی سینا، صفت مشبه از سنبیدن، نام شبه جزیره ای کوهستانی در شمال شرقی مصر که حضرت موسی (ع) به پیامبری برگزیده شد و الواح دهگانه را خداوند به او نازل کرد، نام جد ابن سینا پزشک ودانشمند نامدار ایرانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ژینا
تصویر ژینا
(دخترانه)
باهوش، با نابغه، ژنیک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لینا
تصویر لینا
(دخترانه)
آبشار کوچک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بینا
تصویر بینا
بیننده، کسی که هر دو چشمش سالم باشد، کنایه از آگاه، بصیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مینا
تصویر مینا
نوعی شیشۀ رنگی، به ویژه سبز برای ساختن ظروف، نوعی رنگ یا لعاب آبی رنگ برای نقاشی و تزیین ظرف های طلا و نقره، در علم زیست شناسی پوستۀ سفید رنگ روی دندان که محافظ دندان است، در علم زیست شناسی پرنده ای با پرهای رنگارنگ که می تواند صدای انسان را تقلید کند، مرغ مینا، در علم زیست شناسی گل مینا، جام شراب، شراب
فرهنگ فارسی عمید
به لغت زند و پازند گل را گویند و به عربی طین خوانند، (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)، هزوارش تینا، پهلوی گیل، گل (خاک)، (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
نام بلده ای از بلاد یونان. رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 22 شود، فایده دادن. (منتهی الارب) (مؤیدالفضلا) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی). عطا کردن مال را بکسی. (از اقرب الموارد). به این دو معنی هم واوی و هم یایی باشد و از لغات اضداد است. و چون یایی باشد بهره گرفتن از علم و مال و بهره دادن هر دو باشد. و فی المصباح: ’و قالوا استفاد مالاً استفاده و کرهوا ان یقال افاد الرجل مالاً افاده’، ای استفاده. قال العرب یقوله کقوله: ’مهلک مفید’، ای مستفید مال. (از اقرب الموارد) : ولا یفیده الفائده من جمیع الجهات و لایعید عاید. (تاریخ بیهقی ص 299) ، هلاک کردن کسی را. میرانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بهلاکت رساندن و میرانیدن کسی را. (از اقرب الموارد). به این معنی اجوف واوی باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ولی در اقرب الموارد این معنی ذیل افاده واوی و یایی هر دو آمده است. دریایی آرد: افاد الرجل و غیره، اماته. و منه: ’افاد الجزور، نحرها’. (از اقرب الموارد) ، پاکیزه کردن نان را از خاکستر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). و به این معنی یایی باشد. (ناظم الاطباء) ، برسولی آمدن نزد کسی. (منتهی الارب). مصدر ’وفد’ ثلاثی است که واو بدل بهمزه شده است
لغت نامه دهخدا
(غَ)
یاقوت در معجم البلدان بهمین صورت نقل کرده و پس ازآن از قول ’باهلی’ غینا آورده است و در تاج العروس نیز غینا (بالقصر) ضبط شده است. رجوع به غینا شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
چاهی است. (منتهی الارب) (آنندراج). صاحب تاج العروس گوید: صحیح آن عیناء به عین مهمله است - انتهی. رجوع به عیناء شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
شجره غیناء، درختی بسیارشاخ. (مهذب الاسماء). درخت سبز بسیاربرگ. (منتهی الارب) (آنندراج). درختی که برگهای آن سبز و شاخه هایش درهم رفته باشند. (از اقرب الموارد). ج، غین. (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) ، درخت بلند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غرنا
تصویر غرنا
خروپف خرناسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مینا
تصویر مینا
آبگینه و نام گلی زیبا
فرهنگ لغت هوشیار
خرفه چینی از گیاهان نوعی از خرفه، بیخی است طبی که در هندوستان روید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غینف
تصویر غینف
آبخیز، چشمه، چاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غینه
تصویر غینه
درختان بی آب
فرهنگ لغت هوشیار
فسوسا دریغا، فسوسا، بونصر گفت: بزرگا غبنا که این حال امروز دانستم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عینا
تصویر عینا
چشم درشت: زن زن چشم درشت، فراخ چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سینا
تصویر سینا
سوراخ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بینا
تصویر بینا
آگاه، بصیر، بیننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تینا
تصویر تینا
ناز و کرشمه و عشقبازی، گل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بینا
تصویر بینا
بیننده، بصیر، آگاه، هوشیار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غبنا
تصویر غبنا
((غَ))
دریغا! افسوسا!
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مینا
تصویر مینا
آبگینه، شیشه شراب، پیاله، لعابی آبی رنگ که با آن نقره و طلا را نقاشی می کنند، لایه بیرونی دندان، نام گلی زیبا، پرنده ای است از راسته سبک بالان با پرهای سیاه و قهوه ای
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بینا
تصویر بینا
بصیر
فرهنگ واژه فارسی سره
نوشیدن، برای نوشیدن
دیکشنری اردو به فارسی
بخشیدن، دادن
دیکشنری اردو به فارسی
دست گرفتن، گرفتن، برداشتن
دیکشنری اردو به فارسی