جدول جو
جدول جو

معنی غیلمی - جستجوی لغت در جدول جو

غیلمی(غَ لَ می ی)
جوان پهن تارک سر بسیارموی. (منتهی الارب). جوانی که فرق سر وی پهن و بسیارموی باشد. (از اقرب الموارد). غیلم. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
غیلمی(غَ لَ)
کیرش بن جاماسب یا کیرش غیلمی. طبری (ج 2 ص 652) گوید: ’از جملۀ کسانی که بخت نصریا بخترشه گماشتۀ بهمن با خود به بیت المقدس برد کیرش (بن) کیکوان از ولد غیلم بن سام خازن بیت مال بهمن بود و دیگر اخشویرش بن کیرش بن جاماسب الملقب با العالم و دیگر بهرام بن کیرش بن بشتاسب بودند. (ج 2 ص 650). و جای دیگر (ج 2 ص 718) گوید: من لدن تخریب بخت نصر بیت المقدس الی حین عمرانها فی عهد کیرش بن اخشویرش اصبهبد بابل...’. و کیرش همان کورش هخامنشی است، و اخشویرش نیز خشایارشا پسر اوست. (از حاشیۀ مجمل التواریخ و القصص چ ملک الشعراء بهار صص 213- 214). رجوع به همین کتاب مذکور، کیرش و کورش در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ لَ)
منسوب به بیلم، سیف بیلمی، شمشیر سفید. (از ذیل اقرب از لسان)
لغت نامه دهخدا
(غُ لَ)
منسوب به غلیم. (انساب سمعانی ورق 411 الف). رجوع به غلیم و اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 177 شود
لغت نامه دهخدا
(دَلَ)
کوهی است مشرف به مروه. (منتهی الارب). اصمعی در ذکر کوه شیبه گوید. این کوه متصل به کوه دیلمی است و آن مشرف بر مروه است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دَ لَ)
علی بن جوزی در کتاب صفهالصفوه ج 4 ص 261 در ذکر برگزیدگان از عباد شام که گمنامند گوید: عابدی بوده است بنام دیلمی که در یکی از غزوات مسلمانان بدست رومیها اسیر و بدار آویخته شد و چون مسلمانان آن را بدیدند به رومیها حمله نمودند و دیلمی را که هنوز جان داشت بپایین کشیدند
از شعرا و علمای سابق بود و بعضی قزوینی اش شمرند و از تخلصش معلوم است، علی ای حال شاعری ماهر و خوش طبع بوده است. (از مجمعالفصحاء ج 1 ص 218)
کیکاووس بن اسکندربن شمس المعالی قابوس وشمگیر ملقب به عنصرالمعالی. رجوع به کیکاووس بن اسکندر و عنصر المعالی و مجمعالفصحاء ج 1 ص 53 شود
لغت نامه دهخدا
(غَ ما)
مؤنث غیمان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس). رجوع به غیمان شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
محمد بن عبید ابوعبدالله بن ابی الاسود صعدی غیلی. شاعری قدیم و اصل او از غیل، واقع در صعده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
جایی است. (منتهی الارب). جایگاهی است. عنتره گوید:
کیف المزار و قد تربع اهلها
بعنیزتین و اهلنا بالغیلم ؟
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دیلمی
تصویر دیلمی
منسوب به دیلم از مردم دیلم جمع دیالمه (ع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیلم
تصویر غیلم
بک غوک، آبخیزه: در مادر چاه، سنگ پشت: نر، کاکلی پر موی
فرهنگ لغت هوشیار