جدول جو
جدول جو

معنی غیشیه - جستجوی لغت در جدول جو

غیشیه
(غَ شی یِ)
قریۀ کوچکی است جزء چومه که دهی از دهستان جزیره صلبوح بخش مرکزی شهرستان آبادان است. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 و چومه در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فیشیه
تصویر فیشیه
قفسه یا جعبه ای که فیش ها را به ترتیب در آن قرار می دهند، برگه دان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غاشیه
تصویر غاشیه
هشتاد و هشتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۲۶ آیه
نوعی جامه
روپوش زین اسب، یون، دفنوک، جناغ زین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیشه
تصویر غیشه
گیاهی که از آن ریسمان، جوال و حصیر می بافتند، نی، برگ نی
فرهنگ فارسی عمید
(غَشْ یَ)
بیهوشی. (منتهی الارب) (آنندراج). به معنی غشی . (از اقرب الموارد). غش کردن. بیخود شدن. رجوع به غشی شود، اسم مرت از غشی . رجوع به غشی شود، حمی الغشیه، تبی است که گاه ورود آن غش آید. (بحر الجواهر). ظاهراًاین همان نوبۀ غش امروز است که مالاریای قوی است
لغت نامه دهخدا
(غُشْ یَ)
بوی بد دهان و آن را غساک و غشاک نیز گویند. (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 191 الف)
لغت نامه دهخدا
(غُشْ یَ)
پوشش. پرده. غشایه. و غشایه. مثله، یقال: علی بصره و قلبه غشیه و غشایه، ای غطاء. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غِشْ یَ / یِ)
نوع بیهوشی. هیئت بیهوشی. (ناظم الاطباء) بنای نوع است از غشی
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
گیاهی باشد مانند گیاه حصیر، و کاهکشان او را جوال سازند. (صحاح الفرس). گیاهی است مانند گیاه حصیر بتابند و جوال کاهکشان کنند. (فرهنگ اسدی چ پاول هورن). گیاهی بود مانند کاه. (نسخۀ دیگر از فرهنگ اسدی). گیاهی بود که ریسمان بافند. (ایضاً نسخۀ دیگر). گیاهی بود مانند گیاه حصیر بتابند و جوال کاهکشان کنند و چهارپای نیز خوردش. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) (از فرهنگ اوبهی). علفی است که از آن جوال سازند و کاه و سرگین و امثال آن بدان کشند و حصیر هم از آن گیاه بافند. (برهان قاطع) :
یار بادت توفیق روزبهی با تو رفیق
دولتت باد حریق دشمنت غیشه و نال.
رودکی (از فرهنگ اسدی).
ز غیشه خوردن و از بی جوی و بی آبی
گیای کوبه چنان بود چون گیای شکر.
عنصری.
سموم مرگ چون غیشه کند خشک
اگر پیش شمال باد غیسم.
سوزنی (از فرهنگ رشیدی).
و این زمان که میگذرد چون سیلابی است که ترا می رباید و میگذارد تو خواهی ساکن باش و خواهی متحرک باش. خواه گو چنگ در غیشۀ سرا و کوشک زن و خواه گو در خاشاک اقارب زن. (کتاب المعارف) ، برگ نی. (فرهنگ شعوری ج 2 ورق 188 الف) ، جوال کاهکشی را نیز گفته اند. (برهان قاطع) ، بمعنی جنگل انبوه نیز آمده. (فرهنگ رشیدی) (آنندراج). بمعنی جنگل است و نیستان را نیز گفته اند وبه عربی غاب خوانند. (از برهان قاطع).
- غیشۀ مشک، نام دارویی که با مشک آمیزند. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غَ شی یَ)
نام جایی است از ناحیۀ معدن القبلیه. به صورت عسیه نیز روایت شده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(غَ بُلْ لاه)
جایی است به یمامه. (منتهی الارب) (آنندراج). تلی است نزدیک یمامه در دیار قیس بن ثعلبه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(غَ یَ)
سایۀ میغ و سایۀ آفتاب بامداد و شبانگاه و سایۀ علم. (مهذب الاسماء). سایه بان و هرچه بالای سر سایه کند، مانند: ابر و غبار و تاریکی و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). و منه الحدیث: تجی ٔ البقره و آل عمران یوم القیمه کأنهما غامتان و غیایتان. (منتهی الارب). ج، غیایات. (اقرب الموارد) ، روشنایی شعاع آفتاب. (منتهی الارب) (آنندراج). روشنی پرتو آفتاب نه خود پرتو. (از اقرب الموارد) ، تک چاه. (منتهی الارب) (آنندراج). قعر چاه. (از اقرب الموارد). با ’غیابه’ مقایسه شود
لغت نامه دهخدا
(شیِ)
مجموعۀ فیش ها، جعبه یا قفسۀ محتوی فیش. برگه دان. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شی یَ)
طبقه ای از طبقات مردم هند و آنان صناعانند. (مفاتیح العلوم). پیشه وران در هند. (مفاتیح)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غشیه
تصویر غشیه
بیهوشی پرده پوشش
فرهنگ لغت هوشیار
در لغت فرس آمده: غیشه گیاهی بود مانند کاه (نسخه: گیاهی بود که ریسمان بافند) رودکی گوید: یار بادت توفیق روزبهی با تو رفیق دولتت باد حریف دشمنت غیشه و مال. در برهان آمده: علفی هم هست که از آن جوال سازند و کاه و سرگین و امثال آن بدان کشند و حصیر هم از آن گیاه بافند، جوال کاه کشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیشیه
تصویر فیشیه
فرانسوی برگه دان مجموعه فیشها، جعبه یا قفسه محتوی فیش برگه دان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاشیه
تصویر غاشیه
زین پوش، پوشش زین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاشیه
تصویر غاشیه
((یِ))
سوره هشتادو هشتم از قرآن کریم دارای بیست و شش آیه، روپوش زین، قیامت
فرهنگ فارسی معین
پوشش، زین پوش، غشا، نقاب، رستاخیز، قیامت
فرهنگ واژه مترادف متضاد