بیهوشی. (منتهی الارب) (آنندراج). به معنی غشی . (از اقرب الموارد). غش کردن. بیخود شدن. رجوع به غشی شود، اسم مرت از غشی . رجوع به غشی شود، حمی الغشیه، تبی است که گاه ورود آن غش آید. (بحر الجواهر). ظاهراًاین همان نوبۀ غش امروز است که مالاریای قوی است
بیهوشی. (منتهی الارب) (آنندراج). به معنی غَشْی ْ. (از اقرب الموارد). غش کردن. بیخود شدن. رجوع به غَشْی ْ شود، اسم مرت از غَشْی ْ. رجوع به غَشْی ْ شود، حمی الغشیه، تبی است که گاه ورود آن غش آید. (بحر الجواهر). ظاهراًاین همان نوبۀ غش امروز است که مالاریای قوی است
گیاهی باشد مانند گیاه حصیر، و کاهکشان او را جوال سازند. (صحاح الفرس). گیاهی است مانند گیاه حصیر بتابند و جوال کاهکشان کنند. (فرهنگ اسدی چ پاول هورن). گیاهی بود مانند کاه. (نسخۀ دیگر از فرهنگ اسدی). گیاهی بود که ریسمان بافند. (ایضاً نسخۀ دیگر). گیاهی بود مانند گیاه حصیر بتابند و جوال کاهکشان کنند و چهارپای نیز خوردش. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) (از فرهنگ اوبهی). علفی است که از آن جوال سازند و کاه و سرگین و امثال آن بدان کشند و حصیر هم از آن گیاه بافند. (برهان قاطع) : یار بادت توفیق روزبهی با تو رفیق دولتت باد حریق دشمنت غیشه و نال. رودکی (از فرهنگ اسدی). ز غیشه خوردن و از بی جوی و بی آبی گیای کوبه چنان بود چون گیای شکر. عنصری. سموم مرگ چون غیشه کند خشک اگر پیش شمال باد غیسم. سوزنی (از فرهنگ رشیدی). و این زمان که میگذرد چون سیلابی است که ترا می رباید و میگذارد تو خواهی ساکن باش و خواهی متحرک باش. خواه گو چنگ در غیشۀ سرا و کوشک زن و خواه گو در خاشاک اقارب زن. (کتاب المعارف) ، برگ نی. (فرهنگ شعوری ج 2 ورق 188 الف) ، جوال کاهکشی را نیز گفته اند. (برهان قاطع) ، بمعنی جنگل انبوه نیز آمده. (فرهنگ رشیدی) (آنندراج). بمعنی جنگل است و نیستان را نیز گفته اند وبه عربی غاب خوانند. (از برهان قاطع). - غیشۀ مشک، نام دارویی که با مشک آمیزند. (از ناظم الاطباء)
گیاهی باشد مانند گیاه حصیر، و کاهکشان او را جوال سازند. (صحاح الفرس). گیاهی است مانند گیاه حصیر بتابند و جوال کاهکشان کنند. (فرهنگ اسدی چ پاول هورن). گیاهی بود مانند کاه. (نسخۀ دیگر از فرهنگ اسدی). گیاهی بود که ریسمان بافند. (ایضاً نسخۀ دیگر). گیاهی بود مانند گیاه حصیر بتابند و جوال کاهکشان کنند و چهارپای نیز خوردش. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) (از فرهنگ اوبهی). علفی است که از آن جوال سازند و کاه و سرگین و امثال آن بدان کشند و حصیر هم از آن گیاه بافند. (برهان قاطع) : یار بادت توفیق روزبهی با تو رفیق دولتت باد حریق دشمنت غیشه و نال. رودکی (از فرهنگ اسدی). ز غیشه خوردن و از بی جوی و بی آبی گیای کوبه چنان بود چون گیای شکر. عنصری. سموم مرگ چون غیشه کند خشک اگر پیش شمال باد غیسم. سوزنی (از فرهنگ رشیدی). و این زمان که میگذرد چون سیلابی است که ترا می رباید و میگذارد تو خواهی ساکن باش و خواهی متحرک باش. خواه گو چنگ در غیشۀ سرا و کوشک زن و خواه گو در خاشاک اقارب زن. (کتاب المعارف) ، برگ نی. (فرهنگ شعوری ج 2 ورق 188 الف) ، جوال کاهکشی را نیز گفته اند. (برهان قاطع) ، بمعنی جنگل انبوه نیز آمده. (فرهنگ رشیدی) (آنندراج). بمعنی جنگل است و نیستان را نیز گفته اند وبه عربی غاب خوانند. (از برهان قاطع). - غیشۀ مشک، نام دارویی که با مشک آمیزند. (از ناظم الاطباء)
سایۀ میغ و سایۀ آفتاب بامداد و شبانگاه و سایۀ علم. (مهذب الاسماء). سایه بان و هرچه بالای سر سایه کند، مانند: ابر و غبار و تاریکی و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). و منه الحدیث: تجی ٔ البقره و آل عمران یوم القیمه کأنهما غامتان و غیایتان. (منتهی الارب). ج، غیایات. (اقرب الموارد) ، روشنایی شعاع آفتاب. (منتهی الارب) (آنندراج). روشنی پرتو آفتاب نه خود پرتو. (از اقرب الموارد) ، تک چاه. (منتهی الارب) (آنندراج). قعر چاه. (از اقرب الموارد). با ’غیابه’ مقایسه شود
سایۀ میغ و سایۀ آفتاب بامداد و شبانگاه و سایۀ علم. (مهذب الاسماء). سایه بان و هرچه بالای سر سایه کند، مانند: ابر و غبار و تاریکی و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). و منه الحدیث: تجی ٔ البقره و آل عمران یوم القیمه کأنهما غامتان و غیایتان. (منتهی الارب). ج، غَیایات. (اقرب الموارد) ، روشنایی شعاع آفتاب. (منتهی الارب) (آنندراج). روشنی پرتو آفتاب نه خود پرتو. (از اقرب الموارد) ، تک چاه. (منتهی الارب) (آنندراج). قعر چاه. (از اقرب الموارد). با ’غیابه’ مقایسه شود
در لغت فرس آمده: غیشه گیاهی بود مانند کاه (نسخه: گیاهی بود که ریسمان بافند) رودکی گوید: یار بادت توفیق روزبهی با تو رفیق دولتت باد حریف دشمنت غیشه و مال. در برهان آمده: علفی هم هست که از آن جوال سازند و کاه و سرگین و امثال آن بدان کشند و حصیر هم از آن گیاه بافند، جوال کاه کشی
در لغت فرس آمده: غیشه گیاهی بود مانند کاه (نسخه: گیاهی بود که ریسمان بافند) رودکی گوید: یار بادت توفیق روزبهی با تو رفیق دولتت باد حریف دشمنت غیشه و مال. در برهان آمده: علفی هم هست که از آن جوال سازند و کاه و سرگین و امثال آن بدان کشند و حصیر هم از آن گیاه بافند، جوال کاه کشی