جدول جو
جدول جو

معنی غیبگوئی - جستجوی لغت در جدول جو

غیبگوئی
(غَ / غِ)
رجوع به غیبگویی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غیب گویی
تصویر غیب گویی
غیب گفتن، خبر دادن از اسرار و امور نهانی
فرهنگ فارسی عمید
(غَ / غِ)
عمل شخص غیبگو. خبر دادن از نهان. گفتن غیب. پیشگویی. رجوع به غیب و غیبگو شود
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ / نِ فُ)
رجوع به غیبگو شود
لغت نامه دهخدا
تیره ای از طایفۀ موگوئی ایل چهارلنگ بختیاری. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76)
لغت نامه دهخدا
عمل پیشگو، کهانت، عرافت، غیب گویی، (تمدن اسلام جرجی زیدان ج 3 ص 16)
لغت نامه دهخدا
بی باکی و گستاخی در گفتار، جسارت و دلیری در گفتن مطلبی، لاف زنی:
خاموش دلا ز تیزگوئی
می خور جگری به تازه روئی،
نظامی،
رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(عَ / عِ)
عمل عیب گوی. عیب شمارش. عیب جوئی. (آنندراج). رجوع به عیب گو و عیب جویی شود
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ / کِ شَ دَ / دِ)
عیب گوینده. عیب گو. بدگوی. (ناظم الاطباء). شمارندۀ عیب و بدی:
تو عیب کسان هیچ گونه مجوی
که عیب آورد بر تو بر عیبگوی.
فردوسی.
عیب گویانم حکایت پیش جانان گفته اند
من خود این پیدا همی گویم که پنهان گفته اند.
سعدی.
چند گویی که بداندیش و حسود
عیبگویان من مسکینند.
سعدی.
گه بیخبران و عیبگویان از پس
منسوب کنندم به هوی و به هوس.
سعدی (کلیات چ فروغی ص 675)
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ / نِ طَ لَ)
غیبگوی. کسی که از چیزهای پنهان خبر میدهد. (فرهنگ نظام). آنکه از امور نهانی و اسرار مردم خبر دهد. (ناظم الاطباء). آنکه غیب گوید. خبردهنده از غیب و نهان. رجوع به غیب شود، رمال و فالگیر و فالگو. (ناظم الاطباء). کاهن
لغت نامه دهخدا
تصویری از غیبگویی
تصویر غیبگویی
حالت و عمل غیبگوی اخبار از مغیبات
فرهنگ لغت هوشیار
نهان گشای نهانی گشای سیم فیلسوفی نهانی گشای که باشد به سوی فلک رهنمای (نظامی)، اختری (فال بین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیبگو
تصویر غیبگو
خبر دادن از اسرار نهانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیب گویی
تصویر غیب گویی
خبر دادن از رازهای پنهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غیبگو
تصویر غیبگو
پیشگو
فرهنگ واژه فارسی سره
پیش بینی، پیشگویی، فالگویی
فرهنگ واژه مترادف متضاد