جمع واژۀ غیضه، بمعنی بیشه و جنگل و درختان انبوه در ایستادنگاه آب، (از منتهی الارب) (از آنندراج) (دهار) (اقرب الموارد)، اغیاض، غیضات، (اقرب الموارد)، رجوع به غیضه شود: در حرم این ارم متغیر است و در غیاض این ریاض متفکر، (سندبادنامه ص 38)، در ریاض و غیاض آن کوه چرا میکردند، (سندبادنامه ص 121)
جَمعِ واژۀ غَیضَه، بمعنی بیشه و جنگل و درختان انبوه در ایستادنگاه آب، (از منتهی الارب) (از آنندراج) (دهار) (اقرب الموارد)، اَغیاض، غیضات، (اقرب الموارد)، رجوع به غَیضَه شود: در حرم این ارم متغیر است و در غیاض این ریاض متفکر، (سندبادنامه ص 38)، در ریاض و غیاض آن کوه چرا میکردند، (سندبادنامه ص 121)
روضه ها، مطالب و اشعاری که در سوگواری و عزاداری بالای منبر می خوانند، باغ ها، گلستان ها، گلزارها، سبزه زارها، مرغزارها، کنایه از قبور بزرگان دینی، بهشت ها، جمع واژۀ روضه
روضه ها، مطالب و اشعاری که در سوگواری و عزاداری بالای منبر می خوانند، باغ ها، گلستان ها، گلزارها، سبزه زارها، مرغزارها، کنایه از قبور بزرگان دینی، بهشت ها، جمعِ واژۀ روضه
دهی است از دهستان خنافرۀ بخش شادگان شهرستان خرمشهر که نزدیک شادگان، کنار راه اتومبیل رو شادگان به آبادان قرار دارد، دشت و گرمسیر است، سکنۀ آن 703 تن است که به عربی و فارسی سخن میگویند، آب آن از رود خانه جراحی تأمین میشود، محصول آن خرما، غلات، برنج، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان عبابافی است، راه آن در تابستان اتومبیل رو است، ساکنان آن از طایفۀ عطازیداند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان خنافرۀ بخش شادگان شهرستان خرمشهر که نزدیک شادگان، کنار راه اتومبیل رو شادگان به آبادان قرار دارد، دشت و گرمسیر است، سکنۀ آن 703 تن است که به عربی و فارسی سخن میگویند، آب آن از رود خانه جراحی تأمین میشود، محصول آن خرما، غلات، برنج، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان عبابافی است، راه آن در تابستان اتومبیل رو است، ساکنان آن از طایفۀ عطازیداند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
جمع واژۀ غیضه، بمعنی بیشه و جنگل و درختان انبوه در جای نشیب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شکافتن سر کسی را بزخم شمشیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ غَیضَه، بمعنی بیشه و جنگل و درختان انبوه در جای نشیب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شکافتن سر کسی را بزخم شمشیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
پاره زرد که جد دینان نا گزیر به جامه خود می دوخته اند تا شناخته گردند اسلیک پاره ای باشد برنگی جز رنگ جامه که جهودان در قدیم بر کتف می دوختند تا از مسلمانان تشخیص داده شوند عسلی پاره زرد
پاره زرد که جد دینان نا گزیر به جامه خود می دوخته اند تا شناخته گردند اسلیک پاره ای باشد برنگی جز رنگ جامه که جهودان در قدیم بر کتف می دوختند تا از مسلمانان تشخیص داده شوند عسلی پاره زرد