علم حساب غیار. کلمه هندی است بمعنی اعداد اعشار. محمد بن موسی خوارزمی آن را در اسلام منتشر ساخت، و این حسابی سخت سهل و ساده است و ابداع آن بر حدت و سلامت فکر مردم هند دلیل است. (از طبقات الامم)
علم حساب غیار. کلمه هندی است بمعنی اعداد اعشار. محمد بن موسی خوارزمی آن را در اسلام منتشر ساخت، و این حسابی سخت سهل و ساده است و ابداع آن بر حدت و سلامت فکر مردم هند دلیل است. (از طبقات الامم)
پاره زرد که جد دینان نا گزیر به جامه خود می دوخته اند تا شناخته گردند اسلیک پاره ای باشد برنگی جز رنگ جامه که جهودان در قدیم بر کتف می دوختند تا از مسلمانان تشخیص داده شوند عسلی پاره زرد
پاره زرد که جد دینان نا گزیر به جامه خود می دوخته اند تا شناخته گردند اسلیک پاره ای باشد برنگی جز رنگ جامه که جهودان در قدیم بر کتف می دوختند تا از مسلمانان تشخیص داده شوند عسلی پاره زرد
زرنگ، چالاک، تردست، دزد هر یک از عیاران که انسان هایی دلیر و جوانمرد و حامی ضعفا بوده اند، این طبقه در دورۀ عباسی در خراسان، سیستان، بغداد و نواحی دیگر ظهور کردند کنایه از جسور و بی پروا، کسی که بی پروا زندگی خود را به خوشی و کامروایی می گذراند
زرنگ، چالاک، تردست، دزد هر یک از عیاران که انسان هایی دلیر و جوانمرد و حامی ضعفا بوده اند، این طبقه در دورۀ عباسی در خراسان، سیستان، بغداد و نواحی دیگر ظهور کردند کنایه از جسور و بی پروا، کسی که بی پروا زندگی خود را به خوشی و کامروایی می گذراند
بیگانگان و این را فارسیان بجای مفرد استعمال کنند. (آنندراج). دشمنان. مخالفان محبوب. (شرفنامۀ منیری). یعنی دشمنان و مخالفان محبوب. آنکه یار نباشد. (مؤید). جمع واژۀ غیر، بمعنی سوا، مگر و جز آن. (المنجد). مأخوذ از تازی، مردمان اجنبی و بیگانه و نامحرم. (ناظم الاطباء). بیگانگان. رقیبان. (یادداشت بخط مؤلف) : بود پیدا بر اهل علم اسرار ولی پوشیده گشت از چشم اغیار. ناصرخسرو. نیلی که کشند گرد رخسار هست از پی چشمهای اغیار. نظامی. منم امروز سابق الفضلین نتوان گفت لاحقند اغیار. خاقانی. یهودآسا غیاری دوز بر کتف مسلمانان اگرشان بر در اغیار دین بینی بدربانی. خاقانی. سلطان ولایت او از مزاحمت اغیار مسلّم گرداند و او را در مقر عز خویش ممکّن (متمکن) بنشاند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 216). گر مرا در پرده راهستی دمی محرم او زحمت اغیارمی. عطار. چون عمر اغیار او را یار یافت جان او را طالب اسرار یافت. مولوی. روا باشد که چند روزی بشهر اندرآئی... پس اگر صفای وقت عزیزان را از صحبت اغیار کدورتی باشد اختیار باقیست. (گلستان). بیک نفس که برآمیخت یار با اغیار بسی نماند که غیرت وجود من بکشد. سعدی. حدیث عشق تو با کس نمیتوانم گفت که غیرتم نگذارد که بشنود اغیار. سعدی. بچشم کوته اغیار درنمی گنجد مثال چشمۀ خورشید و دیدۀ خفاش. سعدی. دوست دارم که دوست ندارد جز من حیف باشد که تو در خاطراغیار آیی. سعدی. سعدی سخن یار چه گوئی بر اغیار هرگز نبرد سوخته ای قصه بخامی. سعدی. چو گل لطیف ولیکن حریف اوباشی چو زر عزیز ولیکن بدست اغیاری. سعدی. سعدی بخویشتن نتوان رفت سوی دوست کانجا طریق نیست که اغیار بگذرد. سعدی. گر نیم از ناکسان از من کسان را عار چیست دوست دشمن آشنا بیگانه یار اغیار چیست. کاشی (از آنندراج)
بیگانگان و این را فارسیان بجای مفرد استعمال کنند. (آنندراج). دشمنان. مخالفان محبوب. (شرفنامۀ منیری). یعنی دشمنان و مخالفان محبوب. آنکه یار نباشد. (مؤید). جَمعِ واژۀ غَیر، بمعنی سوا، مگر و جز آن. (المنجد). مأخوذ از تازی، مردمان اجنبی و بیگانه و نامحرم. (ناظم الاطباء). بیگانگان. رقیبان. (یادداشت بخط مؤلف) : بود پیدا بر اهل علم اسرار ولی پوشیده گشت از چشم اغیار. ناصرخسرو. نیلی که کشند گرد رخسار هست از پی چشمهای اغیار. نظامی. منم امروز سابق الفضلین نتوان گفت لاحقند اغیار. خاقانی. یهودآسا غیاری دوز بر کتف مسلمانان اگرشان بر در اغیار دین بینی بدربانی. خاقانی. سلطان ولایت او از مزاحمت اغیار مسلّم گرداند و او را در مقر عز خویش ممکّن (متمکن) بنشاند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 216). گر مرا در پرده راهستی دمی محرم او زحمت اغیارمی. عطار. چون عُمَر اغیار او را یار یافت جان او را طالب اسرار یافت. مولوی. روا باشد که چند روزی بشهر اندرآئی... پس اگر صفای وقت عزیزان را از صحبت اغیار کدورتی باشد اختیار باقیست. (گلستان). بیک نفس که برآمیخت یار با اغیار بسی نماند که غیرت وجود من بکشد. سعدی. حدیث عشق تو با کس نمیتوانم گفت که غیرتم نگذارد که بشنود اغیار. سعدی. بچشم کوته اغیار درنمی گنجد مثال چشمۀ خورشید و دیدۀ خفاش. سعدی. دوست دارم که دوست ندارد جز من حیف باشد که تو در خاطراغیار آیی. سعدی. سعدی سخن یار چه گوئی برِ اغیار هرگز نبرد سوخته ای قصه بخامی. سعدی. چو گل لطیف ولیکن حریف اوباشی چو زر عزیز ولیکن بدست اغیاری. سعدی. سعدی بخویشتن نتوان رفت سوی دوست کانجا طریق نیست که اغیار بگذرد. سعدی. گر نیم از ناکسان از من کسان را عار چیست دوست دشمن آشنا بیگانه یار اغیار چیست. کاشی (از آنندراج)
جمع واژۀ غیران. (منتهی الارب) (قطر المحیط) (تاج العروس). و نظیر این جمع (که مفرد آن مفتوح باشد و جمع آن مضموم) جز سکاری ̍ و عجالی ̍ نیامده است. (از تاج العروس). رجوع به غیران شود
جَمعِ واژۀ غَیران. (منتهی الارب) (قطر المحیط) (تاج العروس). و نظیر این جمع (که مفرد آن مفتوح باشد و جمع آن مضموم) جز سُکاری ̍ و عُجالی ̍ نیامده است. (از تاج العروس). رجوع به غَیران شود
میوه ای سبز و دراز و درشت که آنرا خام می خورند بوته آن دارای ساقه های نرم و سست و برگهای دندانه دار و گلهای زرد و بر سه قسم است خیار بالنگ و چنبر و درختی
میوه ای سبز و دراز و درشت که آنرا خام می خورند بوته آن دارای ساقه های نرم و سست و برگهای دندانه دار و گلهای زرد و بر سه قسم است خیار بالنگ و چنبر و درختی