جدول جو
جدول جو

معنی غوسنانی - جستجوی لغت در جدول جو

غوسنانی
منسوب به غوسنان. رجوع به غوسنان و معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
غوسنانی
محمد بن احمد بن عبدالله غوسنانی هروی، مکنی به ابونصر. فقیهی پاکدامن و متعبد بود. در نیشابور نزد علی بن محمد بن یحیی تفقه کرد و از ابوالقاسم فضل بن محمد بن احمد عطار ابیوردی حدیث شنید، و گروهی از مشایخ هرات از وی حدیث شنیدند، و ابوسعد تقریرات او را نوشت. ولادت او پیش از 500 هجری قمری بود، و در 5 شعبان سال 549 هجری قمری درگذشت. (از معجم البلدان ذیل غوسنان)
صاعد بن ابی بکر بن ابی منصور غوسنانی، مکنی به ابوالعلاء. از ابواسماعیل انصاری حدیث شنید، و ابوسعد از وی حدیث سماع کرد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غوانی
تصویر غوانی
غانیه ها، زنانی که به واسطۀ زیبایی خود بی نیاز از زینت باشند، جمع واژۀ غانیه
فرهنگ فارسی عمید
(غَ نی ی)
منسوب به غیسان. خوبروی خوش قامت گویی سرو سهی است در حسن قامت. (منتهی الارب) (آنندراج). زیبارویی که در خوشی قامت بسان شاخۀ درخت باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
جمع واژۀ غانیه، بمعنی زنی که بشوی خود خوش باشد و بحسن خویش از زیور و آرایش بی نیاز بود. (غیاث اللغات) (آنندراج) (اقرب الموارد) غوان. (از اقرب الموارد). رجوع به غانیه شود، زنان آوازخوان. (از اقرب الموارد) :
بزی با امانی و حور قبابی
برود و غوانی و لحن اغانی.
منوچهری.
مقام غوانی گرفته نوایح
بساط عنادل سپرده عناکب.
امیرمعزی.
مصاحبت غوانی و مداومت شراب ارغوانی. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(غَسْ سا)
ابراهیم بن هشام بن یحیی بن یحیی غسانی، دمشقی حفید یحیی بن یحیی، از اهل دمشق بود. او از پدرش و سعید بن عبدالعزیز و عبدالصمد بن عیاض اسکندرانی روایت کرد. (از انساب سمعانی ورق 409 الف)
مرفده بن قضاعه. او از اهل شام بود، و از اوزاعی و سعید بن عبدالعزیز روایت کند، و هشام و ابن عمار از وی روایت کنند. (از انساب سمعانی ورق 357ب)
مملوک، مکنی به ابومحمد، شاعری مقل است. (فهرست ابن الندیم)
احمد بن علی بن ابراهیم بن غسانی، مکنی به ابوالحسین. رجوع به ابن زبیر ابوالحسین و به قاموس الاعلام شود
لغت نامه دهخدا
(غَسْسا)
طاهر. او در زمان طفولیت شاپور بر ایران لشکر کشید و تیسفون تختگاه ساسانیان را غارت کرد و شاپور چون به حد مردی رسید به جنگ وی رفت و او را بگرفت و بکشت. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ص 107 شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به یونان، هر چیز منسوب ومربوط به کشور یونان، (یادداشت مؤلف) :
ساخت آنگه یکی بیوکانی
هم بر آیین و رسم یونانی،
عنصری،
، اهالی یونان، مردم یونان، که از مردم یونان باشد، اهل یونان، از یونان، گرک، گرس، هلن، آغریقی، آغریقیه، (یادداشت مؤلف)، زبانی که در یونان بدان تکلم کنند، زبان مردم یونان، زبان یونان، زبان یونانی، (یادداشت مؤلف) :
تازی و پارسی و یونانی
یاد دادش مغ دبستانی،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نَ وَ)
منسوب به نوسان.
- حرکت نوسانی، جنبش چیزی در جای خود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
منسوب به مسنان، از قراء نسف. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
چگونگی و حالت دوسان، چفسانی، چسبانی، ملتصق و چسبان و دوسان بودن، (یادداشت مؤلف)، رجوع به دوسیدن و دوسانیدن شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان طرهان که در بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع و مرکز دهستان است، دارای 300 تن سکنه است که از طایفۀ کونانی هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان نورعلی که در بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع است و 120 تن سکنه دارد که از طایفۀ چواری هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
عبدالرحمن بن محمد مروزی، مکنی به ابوالقاسم، از مشاهیر فقهای شافعی است، او راست: ’اسرار الفقه’ و ’الابانه فی الفقه الشافعی’، وی به سال 461 هجری قمری درگذشته است، (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
منسوب به طوسان که دیهی است به مرو، (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ نی ی)
شتر که در اول ریاضت سوار شوند آن را جهت رام کردن. (آنندراج) (از منتهی الارب). عوسرانه. عیسران. عیسرانی. رجوع به عوسرانه و عیسران و عیسرانی شود
لغت نامه دهخدا
از قرای هرات است، (انجمن آرا) (آنندراج) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
منسوب به بوستان است:
ای سرو بلند بوستانی
در پیش درخت قامتت پست،
سعدی،
رجوع به بوستان و بستانی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
منسوب به اسنی یا اسنی شهری بصعید مصر. (منتهی الارب). و رجوع به اسنا شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
غنوده و خوابناک. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خفته. (مهذب الاسماء). خسبنده
لغت نامه دهخدا
(دَ سَ ی ی)
بزرگ هیکل توانا. (ناظم الاطباء). شتر بزرگ هیکل توانا کأنه معرب الی دوسر. (منتهی الارب). گنده و بزرگ و ستبر. (از فرهنگ جهانگیری) (از برهان) (آنندراج). دوسری. (برهان)
لغت نامه دهخدا
مهربان و شفیق و مشفق، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غیسانی
تصویر غیسانی
پارسی تازی گشته کاشانی کاشی خوبروی خوش اندام
فرهنگ لغت هوشیار
زیبا خوشگل نیک روی منسوب به غسان. یا پادشاهان (ملوک) غسانی. غسانیان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غانیه، زنان بساز بی نیازان از آرایش: زن برنا زنان پاک جمع غانیه زنانی که به سبب جمال خود از زیور بی نیاز باشند زنان جمیل: گروهی آن را خود غنیه خوانده که مغنی شیوه ایست از طلب غوانی افکار دبیرانه، زنان آواز خوان
فرهنگ لغت هوشیار
هوس داری: چون پیرشدی حافظ، از میکده بیرون آی رندی و هوسناکی در عهد شباب اولی. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوستانی
تصویر بوستانی
منسوب به بستان بوستانی: گیاه بستانی، باغبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یونانی
تصویر یونانی
منسوب به یونان، ازمردم یونان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوانی
تصویر غوانی
((غَ))
جمع غانیه
فرهنگ فارسی معین
بوالهوسی، شهوت پرستی، شهوترانی، عیاشی، هوسبازی، هوی پرستی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اجنه
فرهنگ گویش مازندرانی