جمع واژۀ غانیه، بمعنی زنی که بشوی خود خوش باشد و بحسن خویش از زیور و آرایش بی نیاز بود. (غیاث اللغات) (آنندراج) (اقرب الموارد) غوان. (از اقرب الموارد). رجوع به غانیه شود، زنان آوازخوان. (از اقرب الموارد) : بزی با امانی و حور قبابی برود و غوانی و لحن اغانی. منوچهری. مقام غوانی گرفته نوایح بساط عنادل سپرده عناکب. امیرمعزی. مصاحبت غوانی و مداومت شراب ارغوانی. (جهانگشای جوینی)