پسران زیبارویی که در بهشت خدمتگذار زنان بهشتی خواهند بود، برای مثال مگر لشکرگه غلمان خلدند / سرادقشان زده دیبای اخضر (ناصرخسرو۱ - ۲۶۵)، پادشاها کحل چشم حور و غلمان خاک تو / صدهزاران رحمت حق بر روان پاک تو (سلمان ساوجی - ۵۱۰)، غلام
پسران زیبارویی که در بهشت خدمتگذار زنان بهشتی خواهند بود، برای مِثال مگر لشکرگه غلمان خلدند / سرادقشان زده دیبای اخضر (ناصرخسرو۱ - ۲۶۵)، پادشاها کحل چشم حور و غلمان خاک تو / صدهزاران رحمت حق بر روان پاک تو (سلمان ساوجی - ۵۱۰)، غلام
ذو غیمان، یکی از اذواء حمیر (امرا و پادشاهان حمیر که القاب ایشان به ’ذو’ آغاز میشد) و او ابن خنیس بن کربال بن هانی بن اصبح بن زید بن قیس بن صیفی بن زرعه بن سبا الاصغر بود. ابرهه بن صباح و محمد بن نضر بن تریم از ذوغیمان (یا آل ذی غیمان) هستند. (از تاج العروس) ابن جبیل (یا خثیل) جد است مر امام مالک را. (منتهی الارب). صاحب تاج العروس آرد: غیمان بن خثیل و بقولی جبیل به جیم، پسر عمرو بن حارث جد امام مالک بن انس بن ابی عامر بن عمرو بن حارث بن غیمان، مکنی به ابوعبدالله و ملقب به ذواصبح و فقیه مدینه بود - انتهی
ذو غیمان، یکی از اذواء حمیر (امرا و پادشاهان حمیر که القاب ایشان به ’ذو’ آغاز میشد) و او ابن خنیس بن کربال بن هانی بن اصبح بن زید بن قیس بن صیفی بن زرعه بن سبا الاصغر بود. ابرهه بن صباح و محمد بن نضر بن تریم از ذوغیمان (یا آل ذی غیمان) هستند. (از تاج العروس) ابن جبیل (یا خثیل) جد است مر امام مالک را. (منتهی الارب). صاحب تاج العروس آرد: غیمان بن خُثَیل و بقولی جُبَیل به جیم، پسر عمرو بن حارث جد امام مالک بن انس بن ابی عامر بن عمرو بن حارث بن غیمان، مکنی به ابوعبدالله و ملقب به ذواصبح و فقیه مدینه بود - انتهی
جمع واژۀ غلام. (منتهی الارب). جمع غلام است و غلام بر امرد اطلاق میشود. (غیاث اللغات) (آنندراج). گاهی به معنی مفرد آید. (از آنندراج) : هرکه قربان تو غلمان نشود آدم نیست صدقت میشوم ای مثل تو در عالم نیست. میرنجات (از آنندراج). ، خدمتکاران بهشتی به صورت امرد. (ناظم الاطباء). مخلوقی در بهشت به صورت امردان که در خدمت اهل جنت خواهند بود، اگر چه غلمان جمع است ولی فارسیان به معنی مفرد استعمال کنند، چنانکه حور که جمع حوراء است مفرد استعمال میشود. (از غیاث اللغات) (آنندراج) : مگر لشکرگه غلمان خلدند سرادقشان زده دیبای اخضر. ناصرخسرو. همه اندیشهای بد ترا دیوند در دوزخ همه تدبیرهای نیک حورانندبا غلمان. ناصرخسرو. اول کسی که در آفاق گریست ابلیس بود، حوران و غلمان و ولدان بر گرد وی برآمدند. (قصص الانبیاء ص 19). گفت: یا رسول اﷲ رضوان با اهل بهشت آمده اند و حله ها آورده اند، و ولدان و غلمان صف درصف زده. (قصص الانبیاء ص 245). بگذر از نفس بهیمی تا نباشد تنت را طمع نقل و مرغ و خمر و حور و غلمان داشتن. سنایی. ایوانش جنت را بدل جام از کفش کوثر عمل اصوات غلمان زین غزل ابیات غرا داشته. خاقانی. ور چنین حوردر بهشت آید همه خادم شوند و غلمانش. سعدی (طیبات). خدم مجلس بهشت آسایش تحیر عقول غلمان دارالسرور. (حبیب السیر چ 1 تهران جزو چهارم از مجلد سوم ص 322). آنجا که ساعد تو برآید زآستین غلمان رود ز دست و گزد حور پشت دست. صائب (از آنندراج)
جَمعِ واژۀ غُلام. (منتهی الارب). جمع غلام است و غلام بر امرد اطلاق میشود. (غیاث اللغات) (آنندراج). گاهی به معنی مفرد آید. (از آنندراج) : هرکه قربان تو غلمان نشود آدم نیست صدقت میشوم ای مثل تو در عالم نیست. میرنجات (از آنندراج). ، خدمتکاران بهشتی به صورت امرد. (ناظم الاطباء). مخلوقی در بهشت به صورت امردان که در خدمت اهل جنت خواهند بود، اگر چه غلمان جمع است ولی فارسیان به معنی مفرد استعمال کنند، چنانکه حور که جمع حَوراء است مفرد استعمال میشود. (از غیاث اللغات) (آنندراج) : مگر لشکرگه غلمان خلدند سرادقشان زده دیبای اخضر. ناصرخسرو. همه اندیشهای بد ترا دیوند در دوزخ همه تدبیرهای نیک حورانندبا غلمان. ناصرخسرو. اول کسی که در آفاق گریست ابلیس بود، حوران و غلمان و ولدان بر گرد وی برآمدند. (قصص الانبیاء ص 19). گفت: یا رسول اﷲ رضوان با اهل بهشت آمده اند و حله ها آورده اند، و ولدان و غلمان صف درصف زده. (قصص الانبیاء ص 245). بگذر از نفس بهیمی تا نباشد تنت را طمع نقل و مرغ و خمر و حور و غلمان داشتن. سنایی. ایوانش جنت را بدل جام از کفش کوثر عمل اصوات غلمان زین غزل ابیات غرا داشته. خاقانی. ور چنین حوردر بهشت آید همه خادم شوند و غلمانش. سعدی (طیبات). خدم مجلس بهشت آسایش تحیر عقول غلمان دارالسرور. (حبیب السیر چ 1 تهران جزو چهارم از مجلد سوم ص 322). آنجا که ساعد تو برآید زآستین غلمان رود ز دست و گزد حور پشت دست. صائب (از آنندراج)
تشنه. (مهذب الاسماء). تشنه و تفسان درون. (منتهی الارب) (آنندراج). تشنه و درون تفسیده. (ناظم الاطباء). آنکه تشنه و اندرون وی گرم است. مؤنث آن غیمی ̍. (از اقرب الموارد). رجوع به غیمی ̍ و غیم شود
تشنه. (مهذب الاسماء). تشنه و تفسان درون. (منتهی الارب) (آنندراج). تشنه و درون تفسیده. (ناظم الاطباء). آنکه تشنه و اندرون وی گرم است. مؤنث آن غَیمی ̍. (از اقرب الموارد). رجوع به غَیمی ̍ و غَیم شود
نعت فاعلی از غرمیدن. خشمناک و قهرآلود و غمگین. (برهان قاطع). مصحف غژمان. (حواشی برهان چ معین). غضبناک و خشمگین، و همچنین غرمنده و غرمیده. (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرا) : دشمن خویش را بری فرمان هر زمان دوست را کنی غرمان. نصیر ادیب (از فرهنگ رشیدی) (از آنندراج) (از انجمن آرا)
نعت فاعلی از غَرمیدن. خشمناک و قهرآلود و غمگین. (برهان قاطع). مصحف غژمان. (حواشی برهان چ معین). غضبناک و خشمگین، و همچنین غرمنده و غرمیده. (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرا) : دشمن خویش را بری فرمان هر زمان دوست را کنی غرمان. نصیر ادیب (از فرهنگ رشیدی) (از آنندراج) (از انجمن آرا)