جدول جو
جدول جو

معنی غندلی - جستجوی لغت در جدول جو

غندلی
(غُ دَ)
محمد بن سلیمان بن منصور بن عبدالله غندلی ازرق. محدث است و به ابن غندلک شهرت دارد. از علی بن اسماعیل بن ابی نجم روایت کند. و ابوالفتح بن مسرور بلخی از او روایت دارد. وی ثقه بود. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 180) (تاج العروس). محدثان در فرهنگ اسلامی به عنوان حافظان میراث نبوی شناخته می شوند. آن ها با تلاش خستگی ناپذیر، هزاران حدیث را به صورت شفاهی یا مکتوب گردآوری و ثبت کردند. یکی از افتخارات تمدن اسلامی، وجود محدثانی است که در بررسی اسناد و راویان، به دقتی علمی دست یافتند که در هیچ تمدن دیگری یافت نمی شود. به واسطه محدثان، تاریخ شفاهی اسلام تبدیل به مجموعه ای دقیق و قابل اتکا شد.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صندلی
تصویر صندلی
چهار پایۀ پشتی دار که بر روی آن می نشینند
فرهنگ فارسی عمید
(کَ دَ لا)
کندلاء. گیاهی است که به آب دریا روید، معروف به شوری. پوست آن زعفران رنگ است و بدان پوست پیرایند و صمغ آن جهت باه نافع و جید. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
نام دیوی از دیوان مازندران. (فرهنگ شعوری). نام دیوی که پدر اولاد دیو و پولاد دیو بود. رجوع به همین دو اسم شود
لغت نامه دهخدا
(مَ دُ / مَ)
شهرستانی در عراق واقع در استان دیالی. در حدود 56000 تن سکنه و باغهای میوه دارد. مرکز آن شهر مندلی است که 8000 تن سکنه دارد. (از الاعلام المنجد) : نشان حکومت شیراز را از عقب امیرزاده رستم به عراق عرب ارسال داشت و در مندلی، آن مثال به امیرزاده رستم رسیده شاهزاده عنان عزیمت به صوب فارس انعطاف داد... اما سلطان احمد جلایر که حاکم بغداد بود چون خبر استیلای امیرزاده رستم را بر مندلی و بعضی دیگر حدود عراق عرب شنید اضطرابی عظیم به وی راه یافت. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 484 و 485)
لغت نامه دهخدا
(گُ دُ / دِ)
چیز گرد مانند گلوله. (فرهنگ نظام). صحیح گندله است. رجوع به گندله شود
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ)
سندل. شهری به هند:
بمردی جهان را گرفته بدست
ورا سندلی بود جای نشست.
فردوسی.
همی خواست فرزانۀ گو که گو
بود شاه و در سندلی پیشرو.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تیره ای از طایفۀ کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76)
لغت نامه دهخدا
(غُ قُ)
غنقیلی. بمعنی شلغم است. (دزی ج 2 ص 229). رجوع به شلغم و غنقیلی شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
ابر. (آنندراج). ابر و سحاب. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ شعوری)
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ لی ی)
درختی است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کرسی را گویند که کفش و پای افزار بر بالای آن گذارند، چهار پایه پشتی دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مندلی
تصویر مندلی
منسوب به مندل: (عود مندلی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گندلی
تصویر گندلی
ریسمان گلوله شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قندلی
تصویر قندلی
بلوت اسپی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنقلی
تصویر غنقلی
یونانی تازی گشته شلغم شلغم
فرهنگ لغت هوشیار
زیرگاه، بشکل چهار پایه که روی آن می نشینند و خستگی از تن بدر می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صندلی
تصویر صندلی
((صَ دَ))
سندلی، وسیله ای که روی آن می نشینند
صندلی الکتریکی: نوعی صندلی فلزی که از آن جریان برق عبور داده و برای اعدام به کار می برند
صندلی چرخ دار: نوعی صندلی دارای چرخ برای افراد معمول و بیمارانی که قادر به حرکت نیستند، ویلچر
فرهنگ فارسی معین
در خواب های ما صندلی اشاره به چیزهای متفاوتی می تواند باشد. اگر زنی در خواب صندلی ببیند و صندلی داشته باشد و ببیند که روی یک صندلی محکم و شیک و قشنگ نشسته از شوهر و زندگی خانوادگی خویش راضی است و با همسرش روابط بسیار خوبی دارد که جای نگرانی نیست. اگر مردی ببیند روی چنین صندلی نشسته از شغل و کار و حرفه خویش خشنود است و خودش فکر می کند حرفه اش مطمئن و آینده اش تامین می باشد خواب او نیز این امید را می دهد. اگر در خواب ببینید که روی صندلی بسیار بزرگی نشسته اید که از هیکل و قد و قواره شما بزرگتر است به نا حق چیزی را تصاحب می کنید که به شما تعلق ندارد یا به مقامی می رسید که صلاحیت تصدی آن را فاقد هستید یا دست به کاری بزرگ می زنید که توانائی انجام آن را ندارید. حال اگر دیدید صندلی زیر پایتان کوچک یا شکسته و لرزان است موقعیت شغلی خوبی ندارید و از آینده خود بیمناک می شوید و در شغل و حرفه خویش دچار تزلزل می گردید. اگر همسرتان را دیدید که صندلی ها را پاک می کند یا صندلی هائی خریده و به خانه آورده برای شما خدمتی دل نشین انجام می دهد. اگر در خواب دیدید که صندلی را زدید و شکستید زیان بزرگی متحمل می شوید اگر دیدید در اتاقی فقط شما روی صندلی نشسته اید در آینده دچار کبر و غرور و خود خواهی می شوید و اگر دیدید همه نشسته اند و شما ایستاده اید تحقیر می شوید و مورد اهانت قرار می گیرد. ،
-
فرهنگ جامع تعبیر خواب
غلت خوردن در سرازیری
فرهنگ گویش مازندرانی