گریختن و دور شدن از یکدیگر، از یکدیگر بیزاری جستن، ناسازگاری، در علوم ادبی ثقیل و دشوار بودن تلفظ چند کلمۀ پشت سر هم که از عیوب فصاحت است، مثل قرب قبر حرب
گریختن و دور شدن از یکدیگر، از یکدیگر بیزاری جستن، ناسازگاری، در علوم ادبی ثقیل و دشوار بودن تلفظ چند کلمۀ پشت سر هم که از عیوب فصاحت است، مثل قرب قبر حرب
نفرت کننده و مکروه دارنده و رمنده. (از ناظم الاطباء) ، مقابل ملایم: غضب قوه ای است در حیوان دفع منافر را، و شهوت قوه جلب ملایم را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دوم قوت جنباننده که به تأیید او حیوان بجنبد و بدانچه ملایم اوست میل کنند و از آنچه منافر اوست بگریزد. (چهارمقاله ص 11)
نفرت کننده و مکروه دارنده و رمنده. (از ناظم الاطباء) ، مقابل ملایم: غضب قوه ای است در حیوان دفع منافر را، و شهوت قوه جلب ملایم را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دوم قوت جنباننده که به تأیید او حیوان بجنبد و بدانچه ملایم اوست میل کنند و از آنچه منافر اوست بگریزد. (چهارمقاله ص 11)
رمنده. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مذکر و مؤنث در وی یکسان است. (منتهی الارب). که فرار می کند و می رمد و دور می شود. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) نفرت کننده. (آنندراج) (غیاث اللغات). رمو: یکی را بغایت خوش افتاده بود دگر نافر و سرکش افتاده بود. سعدی. ، ترسنده. (ناظم الاطباء) ، شاه نافر،گوسپندان پراکنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، لغتی است در ناثر: شاه نافر، گوسپندی که لاغر شود و چون عطسه کند از بینی وی چیزی بیرون ریزد. (از معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد) صاحب تاج العروس آرد: شاه نافر، لغه فی ناثر و هی التی تهزل فاذا سعلت انتثر من انفها شی ٔ. (تاج العروس). وبدین طریق واضح است که مؤلف منتهی الارب را در ترجمه سهوی رخ داده است و دیگران نیز از وی نقل کرده اند، غالب. (منتهی الارب) (آنندراج) (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد). چیره شونده. حاکم. فرمانروا. (ناظم الاطباء). غالب در منافره: جوانی خردمند از فنون فضایل حظی داشت وافر و طبعی نافر. (گلستان). ج، نفر، نفّر
رمنده. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مذکر و مؤنث در وی یکسان است. (منتهی الارب). که فرار می کند و می رمد و دور می شود. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) نفرت کننده. (آنندراج) (غیاث اللغات). رمو: یکی را بغایت خوش افتاده بود دگر نافر و سرکش افتاده بود. سعدی. ، ترسنده. (ناظم الاطباء) ، شاه نافر،گوسپندان پراکنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، لغتی است در ناثر: شاه نافر، گوسپندی که لاغر شود و چون عطسه کند از بینی وی چیزی بیرون ریزد. (از معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد) صاحب تاج العروس آرد: شاه نافر، لغه فی ناثر و هی التی تهزل فاذا سعلت انتثر من انفها شی ٔ. (تاج العروس). وبدین طریق واضح است که مؤلف منتهی الارب را در ترجمه سهوی رخ داده است و دیگران نیز از وی نقل کرده اند، غالب. (منتهی الارب) (آنندراج) (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد). چیره شونده. حاکم. فرمانروا. (ناظم الاطباء). غالب در منافره: جوانی خردمند از فنون فضایل حظی داشت وافر و طبعی نافر. (گلستان). ج، نَفر، نُفَّر
نازنده: به تبار، در فارسی: رماننده داوری کننده با دیگری در حسب و نسب، افتخارکننده، رماننده نافر مقابل ملائم: (دوم قوت جنباننده که بتایید او حیوان بجنبد و بدانچه ملائم اوست میل کند و از آنچه منافر اوست بگریزد) (چهارمقاله. 11)
نازنده: به تبار، در فارسی: رماننده داوری کننده با دیگری در حسب و نسب، افتخارکننده، رماننده نافر مقابل ملائم: (دوم قوت جنباننده که بتایید او حیوان بجنبد و بدانچه ملائم اوست میل کند و از آنچه منافر اوست بگریزد) (چهارمقاله. 11)