جدول جو
جدول جو

معنی غمین - جستجوی لغت در جدول جو

غمین
غمگین، غمناک، اندوهگین، برای مثال با اهل هنر جهان به کین است / مرد هنری از آن غمین است (ابوالفرج رونی - ۱۷۰)
تصویری از غمین
تصویر غمین
فرهنگ فارسی عمید
غمین
(غَ)
غورۀ نارسیدۀ خوابانیده. پوشانیدن خرمای نارس تا برسد، پوست تر زیر چیزی نهاده تا پشم بریزد. (منتهی الارب) (آنندراج). بمعنی غمیل است. (از اقرب الموارد). رجوع به غمیل شود
لغت نامه دهخدا
غمین
(غَ)
غمناک. (آنندراج). غمگین. اندوهناک. غمنده. غمی. اندوهگین. مغموم. محزون. حزین. مهموم:
آواز تو خوشتر بهمه روی
نزدیک من ای لعبت فرخار
ز آواز نماز بامدادین
در گوش غمین مرد بیمار.
معروفی.
غمین بد به دل شاه هاماوران
ز هر گونه ای چاره جست اندر آن.
فردوسی.
ز ما باد بر جان شاه آفرین
دل او مبادا به کیهان غمین.
فردوسی.
غمین بود ازین کار و دل پرشتاب
شده دور از او خورد و آرام و خواب.
فردوسی.
آن را که تویاری دهی یاری دهد چرخ برین
وآن را که تو غمگن کنی بر کام دل گردد غمین.
فرخی.
کنون سپیده دمان فاخته ز شاخ چنار
چو عاشقان غمین برکشد خروش و فغان.
فرخی.
با اهل هنر جهان بکین است
مرد هنری از آن غمین است.
ابوالفرج رونی.
چون من از عهد هیچ نندیشم
از بدی عهد چون غمین باشم.
خاقانی.
غمین باد آنکه او شادت نخواهد
خراب آن کس که آبادت نخواهد.
نظامی.
غمین داری مرا شادت نخواهم
خرابم خواهی آبادت نخواهم.
نظامی.
زین غم به اگر غمین نباشی
تا پی سپر زمین نباشی.
نظامی.
اگرچه رسم خوبان تندخویی است
چه باشد گر بسازد با غمینی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
غمین
مغموم، حزین، مهموم، غمنده
تصویری از غمین
تصویر غمین
فرهنگ لغت هوشیار
غمین
((غَ))
اندوهناک، اندوهگین
تصویری از غمین
تصویر غمین
فرهنگ فارسی معین
غمین
اندوهگین، اندوهناک، حزین، غمزده، غمگین، غمناک، محزون، مغموم، مهموم، نژند
متضاد: شاد، مسرور
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آمین
تصویر آمین
(دخترانه و پسرانه)
قبول کن، بپذیر، چنین باشد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از امین
تصویر امین
(پسرانه)
مورد اطمینان، درستکار، لقب پیامبر (ص)، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها می آید و نامجدید می سازد مانند محمد امین، امین عباس، و امین همایون
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ثمین
تصویر ثمین
(دخترانه)
گران بها، قیمتی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سمین
تصویر سمین
(دخترانه)
چاق، فربه، ارزشمند و عالی معمولاً در مورد سخن و شعر گفته می شود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ثمین
تصویر ثمین
گران بها، پربها، پرقیمت، قیمتی، برای مثال چرب و شیرین و شرابات ثمین / دادش و بس جامۀ ابریشمین (مولوی - ۷۱۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سمین
تصویر سمین
فربه، چاق، چربی دار، پرچربی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همین
تصویر همین
خود این، اشاره به نزدیک، جزء پیشین بعضی از قیدها یا صفت های مرکب مثلاً همین گون، همین طور، وقتی بخواهند گذشته یا آیندۀ نزدیک را به رخ کسی بکشند به کار می برند مثلاً همین الآن به من نگفتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غمگین
تصویر غمگین
آنکه غم و غصه دارد، اندوهگین، اندوهناک، غمناک، برای مثال غم آن کسی خوردن آیین بود / که او بر غمت نیز غمگین بود (اسدی - ۱۰۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمین
تصویر کمین
پنهان شدن در جایی به قصد از پا درآوردن دشمن یا شکار
کنایه از کمین کرده
کنایه از کمینگاه
کمترین، کم ارزش ترین، فرومایه ترین
کمین کردن: در جایی پنهان شدن به قصد از پا در آوردن دشمن یا شکار، کمین آوردن، کمین ساختن، کمین گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آمین
تصویر آمین
اجابت کن، بپذیر، چنین باد. معمولاً بعد از دعا می گویند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غبین
تصویر غبین
ضعیف الرای، سست رای، سست خرد، فریب خورده در معامله، مغبون، ضرر وزیان، برای مثال هر که با سلطان شود او همنشین / بر درش بودن بود عیب و غبین (مولوی)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زمین
تصویر زمین
سطحی که در زیر پا قرار دارد مثلاً چادرش روی زمین کشیده می شد، در علم نجوم سومین سیارۀ منظومۀ شمسی، خشکی مورد تصرف کسی، ملک، محلی برای کشاورزی، مزرعه، سرزمین
زمین فیال: زمینی که برای نخستین بار آن را کاشته باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امین
تصویر امین
امانت دار، کسی که مردم به او اعتماد کنند، طرف اعتماد، درستکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یمین
تصویر یمین
راست، طرف راست، دست راست انسان، قسم، سوگند
یمین غموس: سوگند دروغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضمین
تصویر ضمین
ضمان، کفیل، عهده دار غرامت، پایندان، بیمار زمین گیر که گرفتار بیماری دائم باشد
فرهنگ فارسی عمید
(چَ)
جغمین. بفارسی، نام بلده ای است. (تاج العروس). نام قریه ای است از قرای خوارزم.
لغت نامه دهخدا
تصویری از ضمین
تصویر ضمین
پذرفتاری پایندان کفیل ضامن پایندان، جمع ضمنا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرین
تصویر غرین
لای خشک، کف، گولی نادانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غبین
تصویر غبین
ضعیف رای، سست خرد، سست رای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غمان
تصویر غمان
غمناک، مغموم و اندوهگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چمین
تصویر چمین
شاش بول ادرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمین
تصویر سمین
فربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثمین
تصویر ثمین
گرانبها، پر قیمت، گرانقیمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمین
تصویر زمین
خاک، ارض، سطح کره که زیر پای ما است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمین
تصویر آمین
قصد کنندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غمیم
تصویر غمیم
شیر جوشیده، ماست، نو گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امین
تصویر امین
درستکار، راستین، گرودار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آمین
تصویر آمین
ایدون باد، چنین باد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غمگین
تصویر غمگین
اندوهگین
فرهنگ واژه فارسی سره