جدول جو
جدول جو

معنی غمکاه - جستجوی لغت در جدول جو

غمکاه
(سَ / سِ خوا / خا)
آنکه یا آنچه از غم بکاهد. غمزدا. کاهندۀ غم:
عرصه ای دیدم چون جان و جوانی بخوشی
شادی افزای چو جان و چو جوانی غمکاه.
انوری
لغت نامه دهخدا
غمکاه
اندوه کاه فرمکاه آنکه یا آنچه از غم بکاهد غمزا
تصویری از غمکاه
تصویر غمکاه
فرهنگ لغت هوشیار
غمکاه
آن چه یا آن که از غم بکاهد
تصویری از غمکاه
تصویر غمکاه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غمکده
تصویر غمکده
جایی که در آن غم و غصه بسیار باشد، خانه ای که اهل آن غمگین باشند، غم خانه، غم سرا، ماتمکده، کنایه از دنیا، برای مثال شاد از چه ام از آنکه در این غمکده یکی ست / درمان و درد و نیک و بد و سور و شیونم (حسن غزنوی - لغتنامه - غمکده)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غم کاه
تصویر غم کاه
کاهندۀ غم، آنکه یا آنچه از غم و غصۀ شخص بکاهد
فرهنگ فارسی عمید
(غَ کَ دَ / دِ)
جایگاه غم و اندوه. غمخانه. غم سرا. ماتمکده. بیت الحزن. خانه دلگیر:
ناف تو بر غم زدند غم خور خاقانیا
کآنکه جهان را شناخت غمکده شد جان او.
خاقانی.
خاکش به آب سیل سرشت از پی شگون
روزی که دهر غمکده ام را بنا گذاشت.
ابوطالب کلیم (از آنندراج).
، کنایه از دنیا:
شاد از چه ام از آنکه درین غمکده یکیست
درمان و درد و نیک و بد و سور وشیونم.
سیدحسن غزنوی.
خاقانی ازین کوچۀ بیداد برو
تسلیم کن این غمکده را شاد برو
جایی ز فلک یافته ای بند تو اوست
جا را به فلک بازده آزاد برو.
خاقانی.
، (اصطلاح تصوف) مقام مستوری را گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ص 1558)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غمکده
تصویر غمکده
جایگاه غم و اندوه، بیت الحزن
فرهنگ لغت هوشیار
غمخانه، محنتستان، محنت سرا
فرهنگ واژه مترادف متضاد