جدول جو
جدول جو

معنی غمکده

غمکده
جایی که در آن غم و غصه بسیار باشد، خانه ای که اهل آن غمگین باشند، غم خانه، غم سرا، ماتمکده، کنایه از دنیا، برای مثال شاد از چه ام از آنکه در این غمکده یکی ست / درمان و درد و نیک و بد و سور و شیونم (حسن غزنوی - لغتنامه - غمکده)
تصویری از غمکده
تصویر غمکده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غمکده

غمکده

غمکده
جایگاه غم و اندوه. غمخانه. غم سرا. ماتمکده. بیت الحزن. خانه دلگیر:
ناف تو بر غم زدند غم خور خاقانیا
کآنکه جهان را شناخت غمکده شد جان او.
خاقانی.
خاکش به آب سیل سرشت از پی شگون
روزی که دهر غمکده ام را بنا گذاشت.
ابوطالب کلیم (از آنندراج).
، کنایه از دنیا:
شاد از چه ام از آنکه درین غمکده یکیست
درمان و درد و نیک و بد و سور وشیونم.
سیدحسن غزنوی.
خاقانی ازین کوچۀ بیداد برو
تسلیم کن این غمکده را شاد برو
جایی ز فلک یافته ای بند تو اوست
جا را به فلک بازده آزاد برو.
خاقانی.
، (اصطلاح تصوف) مقام مستوری را گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ص 1558)
لغت نامه دهخدا

خمکده

خمکده
خم خانه، خانه یا سردابی که خم های شراب را در آنجا می گذارند، جایی که شراب می اندازند، میکده، میخانه، در تصوف عالم تجلیات که در قلب است، عالم غلبۀ عشق
خمکده
فرهنگ فارسی عمید