جدول جو
جدول جو

معنی غموض - جستجوی لغت در جدول جو

غموض
ناپدید شدن، نامفهوم شدن سخن
تصویری از غموض
تصویر غموض
فرهنگ فارسی عمید
غموض
(غَمْ می)
نام قلعه ای از قلاع خیبر. (غیاث اللغات) (آنندراج). یکی از قلعه های خیبرو آن حصن بنی الحقیق است، و بدانجا رسول خدا صفیه دختر حیی بن اخطب را بزنی برگزید و صفیه پیش از این زن کنانه بن ربیع بن ابی الحقیق بود. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
غموض
(غُ)
جمع واژۀ غمض. (منتهی الارب). رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
غموض
هامون شدن زمین، باریک شدن سخن، پوشیدگی کار راز کار فند کار، پیچیدگی هامون شدن زمین پست و مغاک شدن، دور معنی و باریک شدن سخن، پوشیدگی علم و هنر مشکل هرفن
فرهنگ لغت هوشیار
غموض
((غُ))
هامون شدن زمین، دور معنی و باریک شدن سخن، پوشیدگی علم و هنر، مشکل هر فن
تصویری از غموض
تصویر غموض
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غموس
تصویر غموس
هر چیز دروغین، به ویژه سوگند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غمض
تصویر غمض
چشم برهم نهادن، چشم پوشی کردن، آسان گرفتن در بیع، آسان گرفتن بر کسی
غمض عین: کنایه از فروخواباندن چشم، نادیده گرفتن خطای کسی، چشم پوشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غموم
تصویر غموم
غم ها، حزن ها، اندوه ها، جمع واژۀ غم
فرهنگ فارسی عمید
(غُ)
جمع واژۀ غم ّ. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به همین کلمه شود: و چون ساقی قضا کاسات صبر طعم مر المذاق غموم بر عموم مالامال متواتر و متوالی گردانیده بود... (جهانگشای جوینی) ، ستارگان خرد پوشیده. (منتهی الارب) (آنندراج). النجوم الصغار الخفیه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ فَءْ)
هامون شدن زمین. (تاج المصادر بیهقی). پست و مغاک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). پست بودن زمین. (از تاج العروس) ، رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج). رفتن و ناپدید شدن در زمین. (از اقرب الموارد) ، دورمعنی و باریک شدن سخن. (منتهی الارب). دور شدن سخن از فهم. (از اقرب الموارد). پیچیدگی
لغت نامه دهخدا
(غَ)
کار سخت. (دهار). کار سخت دشوار در سختی و شدت فروبرنده، ناقه که حملش نمایان نگردد تا وقت زادن، ناقه ای که در مغز استخوانش شک باشد که تباه و گداخته است یا سخت و محکم، شتر مادۀ باردار که دنب برندارد تا بار آن پیدا گردد، زخم گذاره. (منتهی الارب) (آنندراج). طعنۀ فراخ. (مهذب الاسماء) ، الیمین الغموس، سوگند دروغ که صاحب خود را در گناه فروبرد سپس آن در دوزخ. یا سوگند دروغ که صاحبش دیده و دانسته کذب کند و سوگند خورد تا مال غیر را تلف نماید. (منتهی الارب) (آنندراج). سوگندی به دروغ، و آن را یمین غموص به صاد نیز گویند. سوگندی که در این آیه از آن منع شده است: لایؤاخذکم اﷲ باللغو فی ایمانکم ولکن یؤاخذکم بما عقدتم الایمان. (قرآن 89/5) :
خاک بر سر دبیر حضرت را
چون نداند همی یمین ز غموس.
سنایی
لغت نامه دهخدا
(دَف ف)
فروشدن. (مصادر زوزنی). غایب و ناپدید شدن. غمس النجم، غاب. (اقرب الموارد) ، به آب فروشدن. (مصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
ناقه ای که تا بر کوهان وی دست نمالند فربهی از لاغری آن ندانند. (منتهی الارب) (آنندراج). ناقۀ عروک. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غُ)
جمع واژۀ غمر و غمر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به همین کلمه ها شود
لغت نامه دهخدا
(غُ)
جمع واژۀ غمد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به غمد شود
لغت نامه دهخدا
(غُ)
جمع واژۀ غرض. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به غرض شود
لغت نامه دهخدا
(دَ ءَ)
پوشیدگی سخن. غموضه. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
پست و مغاک گردیدن جای. (منتهی الارب) (آنندراج). پست بودن زمین. غماضه. (اقرب الموارد) ، دورمعنی و باریک گردیدن سخن. (منتهی الارب). پوشیدگی سخن و دور از فهم بودن آن
لغت نامه دهخدا
(دُ)
افزون گردیدن دسته های برگ عرفط چندانکه فروپوشد خار را. (منتهی الارب) (آنندراج). انبوهی برگهای درخت عرفط چنانکه خار را بپوشد. (از اقرب الموارد) ، خشک گردیدن چاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غِ / غَ)
خواب. نوم. (از اقرب الموارد). یقال: مااکتحلت غماضاً او غماضاً، یعنی چشم من یکدم نخفته. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غمض
تصویر غمض
چشم پوشی، اغماض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غمور
تصویر غمور
جمع غمر، کینه ها نادانان آب فراوان، جوانمرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غمود
تصویر غمود
جمع غمد، نیام ها نیام های شمشیر خشک شدن چاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غموس
تصویر غموس
کار سخت و دشوار، سوگند دروغ. فرو شدن غایب شدن، باب فرو رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غموص
تصویر غموص
کار گره خورده، سوگند دروغ، شباهنگ از ستارگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غموم
تصویر غموم
جمع غم، اندوهان فرم ها جمع غم اندوه ها غمها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غماض
تصویر غماض
خواب، یعنی چشم من یکدم نخفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غروض
تصویر غروض
جمع غرض، پیش بند های اشتران سینه بند های پالان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حموض
تصویر حموض
جمع حمض، شور مزه ها ترش مزه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غموضت
تصویر غموضت
پوشیدگی سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غموس
تصویر غموس
((غَ))
کار سخت و دشوار، سوگند دروغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غموس
تصویر غموس
((غُ))
فرو شدن، غایب شدن، به آب فرو رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غموم
تصویر غموم
((غُ))
جمع غم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غموضت
تصویر غموضت
((غُ ضَ))
پوشیده شدن سخن و درک نشدن معنای آن، پوشیدگی سخن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غمض
تصویر غمض
((غَ ضْ))
آسان گرفتن بر کسی، چشم پوشی کردن، آسان گیری، چشم پوشی
فرهنگ فارسی معین