جدول جو
جدول جو

معنی غمزدا - جستجوی لغت در جدول جو

غمزدا
(سَ / سِ بَ)
غمزدای. زدایندۀ غم. آنکه یا آنچه غم را ببرد. تسلیت دهنده:
درّ بار و مشک ریز و نوش طبع و زهرفعل
جانفروز و دلگشا و غمزدا و لهوتن.
منوچهری.
غم دین زداید غم دنیی از تو
که بهتر ز غم غم زدایی نیابی.
خاقانی.
یاد تو روح پرور و لطف تو دلفریب
نام تو غمزدا و کلام تو دلربا.
سعدی.
رجوع به غمزدای شود
لغت نامه دهخدا
غمزدا
آنکه یا آنچه غم را ببرد زداینده اندوه، روز هشتم از ماههای ملکی
تصویری از غمزدا
تصویر غمزدا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مزدا
تصویر مزدا
(پسرانه)
در ادیان ایرانی، خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غم زدا
تصویر غم زدا
آنکه یا آنچه غم و غصه را بزداید، غم زداینده، زدایندۀغم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزدا
تصویر مزدا
دانای بی همتا، آفریدگار
فرهنگ فارسی عمید
(هََ دَ / دِ)
آنکه غم به وی رسد. غم رسیده. مغموم: ای عزیزان غمزده بنالید و ای یتیمان غمخوار بگریید. (قصص الانبیاء ص 241). یاران غمزده می آیند که ای مهربان مشفق تو میروی ما را میگذاری. (قصص الانبیاء ص 242).
گردن اعدات بادا از حسام غم زده
غمزده اعدات و احباب تو زآن غم شادکام.
سوزنی (دیوان ص 172).
ای غمزدۀ خاکی کز آتش غم جوشی
آبی که جز از آتش بر باد نخواهی شد.
خاقانی.
گر جان مابه مرگ منوچهر غمزده ست
تو دیر زی که دولت تو غم نشان ماست.
خاقانی.
علم اﷲ که ز من غمزده تر
هیچکس نیست ز اخوان اسد.
خاقانی.
این غمزده را گناه کم نیست
کآزرم تو هست هیچ غم نیست.
نظامی.
کاین نامه که هست چون پرندی
ازغمزده ای به دردمندی.
نظامی.
من غمزده و تو نازنینی
با من به چه روی می نشینی.
نظامی.
ور بود در حلقه ای صد غمزده
حلقه را باشد نگین ماتم زده.
عطار.
هر جا که روی زنده دلی بر زمین تو
هر جا که دست غمزده ای بر دعای توست.
سعدی (غزلیات).
ز چشم غمزده خون میرود ز حسرت آن
که او به گوشۀ چشم التفات فرماید.
سعدی (طیبات).
دوش می آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا بازدل غمزده ای سوخته بود.
حافظ.
بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست.
حافظ.
زهی خجسته زمانی که یار بازآید
به کام غمزدگان غمگسار بازآید.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(مَ)
به لغت اوستا آفریدگار و خلاق عالم. (ناظم الاطباء) : ای مزدا به ما پناه نیرومند بخش. (گاتها سرودهای زردشت ص 6). باشد که به خود ارزانی داریم و دریابیم ای مزداپناه دیرپایای ترا. (یسنا، بخش 2 هات 41 قطعۀ 4 ص 42). مزداه. مزدااهورا. اهورمزدا. مزداه اهور. اهورمزداه. اهورامزدا
لغت نامه دهخدا
(غَ زِ / زُ)
زدودن غم. بردن غم و اندوه. تسلیت. اسلاء
لغت نامه دهخدا
تصویری از غمزدای
تصویر غمزدای
آنکه یا آنچه غم را ببرد زداینده اندوه، روز هشتم از ماههای ملکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غمزده
تصویر غمزده
غم رسیده، مغموم، آنکه غم بوی رسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزدا
تصویر مزدا
دانای بی همتا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غمزدایی
تصویر غمزدایی
حالت و کیفیت غم زدای زدودن اندوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزدا
تصویر مزدا
((مَ))
دانای بی همتا، آفریدگار
فرهنگ فارسی معین
اندوهناک، اندوهگین، حزین، غمکش، غمناک، محزون، محنت زده، مغموم
متضاد: شوق زده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اهورامزدا
متضاد: اهریمن، خدا
فرهنگ واژه مترادف متضاد