- غمجره (دَ را)
سریشم چسبانیدن بر کمان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به المعرب جوالیقی حاشیۀ 2 ص 253 شود، پر کردن باران مرغزار را. (منتهی الارب) (آنندراج). پر کردن باران باغ را. غمجر المطر الروضه، ملأها. (اقرب الموارد) ، پی درپی فروخوردن آب را. (منتهی الارب) (آنندراج). پی درپی خوردن جرعه های آب را. (از اقرب الموارد)
