جدول جو
جدول جو

معنی غله - جستجوی لغت در جدول جو

غله
عطش شدید، تشنگی سخت، سختی تشنگی
تصویری از غله
تصویر غله
فرهنگ فارسی عمید
غله
کوزۀ آبخوری کوچک و سر تنگ، غلغلک، قلّک
تصویری از غله
تصویر غله
فرهنگ فارسی عمید
غله
دانۀ حاصل از زراعت گیاهان تیرۀ گندمیان مانند جو، گندم، ارزن، برنج و امثال آن ها، حاصل زراعت این گیاهان که هنوز برداشت نشده است، آذوقه، درآمد و دخلی که از کرایۀ خانه یا دکان به دست آید
تصویری از غله
تصویر غله
فرهنگ فارسی عمید
غله
مطلق حبوبات و انواع مختلف آنرا گویند
تصویری از غله
تصویر غله
فرهنگ لغت هوشیار
غله
((غَ لِ))
بی قراری
تصویری از غله
تصویر غله
فرهنگ فارسی معین
غله
((غُ لَّ))
غله، شاماکچه که زیر زره پوشند، شعاری که زیر لباس پوشند
تصویری از غله
تصویر غله
فرهنگ فارسی معین
غله
((غَ لِّ یا لَُ))
درآمد حاصل از کرایه مکان یا فروش زراعت، گندم، جو، شالی و حبوبات، جمع غلات
تصویری از غله
تصویر غله
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بغله
تصویر بغله
قاطر ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رغله
تصویر رغله
نیام نره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جغله
تصویر جغله
پسر ساده روی بی ریش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شغله
تصویر شغله
خرمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جغله
تصویر جغله
شخص کوتوله و کوچک اندام، پسر نابالغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غله زار
تصویر غله زار
زمینی که در آن غله بسیار کاشته باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غله خیز
تصویر غله خیز
ویژگی مزرعه ای که محصول غلۀ آن زیاد باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غله بوم
تصویر غله بوم
ملک یا مزرعه ای که بیشتر حاصل آن غله باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غله دان
تصویر غله دان
قلک، قلّک، ظرفی با سوراخ تنگ که در آن پول پس انداز می کنند، غولک، غوله برای مثال خانۀ غولند بپردازشان / در غله دان عدم اندازشان (نظامی۱ - ۱۴)
فرهنگ فارسی عمید
که در زیر جایی پنهان و بر سرش خاشاک کنند پوک بر مرگ پدر گر چه بسر دارد سوک در خاک نهان کندش ماننده پوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غله نارس
تصویر غله نارس
درمل دلمل خوید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غله کوفته
تصویر غله کوفته
کویسته هم آوای گریخته کویسته
فرهنگ لغت هوشیار
کویستن هم آوای گریختن کویستن گندم و جو و ارزن و جز آنها را کوبیدن کوبیدن غله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غله کشیدن
تصویر غله کشیدن
حمل کردن غله از جایی به جایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غله کشی
تصویر غله کشی
عمل غله کشیدن حمل غله از جایی به جایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غله کش
تصویر غله کش
حمل کننده غله از جایی بجایی کشنده غله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غله کردن
تصویر غله کردن
غله دادن زمین و ملک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غله کای
تصویر غله کای
جورتاک کاری چاشکاری
فرهنگ لغت هوشیار
چاش فروش جرتا فروش کسی که حبوب از قبیل گندم و جو و ارزن و جز آنها فروشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غله شکاری
تصویر غله شکاری
چاش کش جورتاکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غله زار
تصویر غله زار
زمین بسیار کشت شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غله دلمل
تصویر غله دلمل
کرکن کرکن گندم و جو و دیگر ها که نارسیده بریان کرده خورند
فرهنگ لغت هوشیار
پر خو هم آوای پرتو فاکون (گویش گیلکی) کنور چاشگاه غول غوله غلک پارسی است غولک انبار غله. یا غله دان عدم. زمین ارض. کوزه ای که سر آن را بچرم خام گیرند و در میان آن سوراخی کنند و پول درآن ریزند
فرهنگ لغت هوشیار
چاش دادن، سلاک پرداختن، بهره دادن دادن گندم و جو و ارزن و مانند آن، کرایه خانه و کلبه و کاروانسرا و جز آن را دادن، غله باز دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غله خیزی
تصویر غله خیزی
پر غله بودن
فرهنگ لغت هوشیار
چاش خیز چاشبوم جایی که در آن غله فراوان به عمل آید غله بوم: آذربایجان از ایالات غله خیزایران است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غله پاک شده
تصویر غله پاک شده
راش چاشپاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غله بوم
تصویر غله بوم
چاشبوم ملک یا مزرعه ای که غله فراوان داشته باشد غله خیز
فرهنگ لغت هوشیار