دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند، دارای 1208 تن سکنه و آب آن از قنات است. محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند، دارای 1208 تن سکنه و آب آن از قنات است. محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
غلتان. غلطنده. آنچه بغلطد، در حال غلطیدن: همیگشت غلطان به خاک اندرا شخوده رخان و برهنه سرا. فردوسی. چو بهرام جنگی رسید اندر اوی کشیدش بر آن خاک غلطان به روی. فردوسی. چو برگشته شد بخت او شد نگون بریده سرش زار و غلطان به خون. فردوسی. من بر میدان تو گردانم چون گوی وندر کف هجران تو غلطانم چون گوز. سوزنی. آسمان وار از خجالت سرفکنده بر زمین آفتاب آسا به روی خاک غلطان آمده. خاقانی. میان خاک و خون چون صید غلطانست خاقانی نگویی کای وفادار جفابردار من چونی ؟ خاقانی. گر او شبرنگ درتازد تو خود را خاک میدان کن ور او چوگان به کف گیرد تو همچون گوی غلطان شو. خاقانی. ثباتی به دست آور ای بی ثبات که بر سنگ غلطان نروید نبات. سعدی. ، هموار و بی گره و مائل به تدویر. مدور. گرد. سخت مدور. نیک گرد: درّ غلطان. مروارید غلطان: صد بوسه برآن خط زد و گفتا که در آنجاست سیصد درم عدلی غلطان و مدور. سوزنی. - بام غلطان. رجوع به همین ترکیب شود. - درّ غلطان، مروارید غلطان. مروارید که کاملاً گرد باشد: وآندگر همچو در غلطانا. عبید زاکانی. - مروارید غلطان، مروارید که مستدیر تمام باشد. لؤلؤ مدحرج. درّ غلطان. رجوع به مروارید شود
غلتان. غلطنده. آنچه بغلطد، در حال غلطیدن: همیگشت غلطان به خاک اندرا شخوده رخان و برهنه سرا. فردوسی. چو بهرام جنگی رسید اندر اوی کشیدش بر آن خاک غلطان به روی. فردوسی. چو برگشته شد بخت او شد نگون بریده سرش زار و غلطان به خون. فردوسی. من بر میدان تو گردانم چون گوی وندر کف هجران تو غلطانم چون گوز. سوزنی. آسمان وار از خجالت سرفکنده بر زمین آفتاب آسا به روی خاک غلطان آمده. خاقانی. میان خاک و خون چون صید غلطانست خاقانی نگویی کای وفادار جفابردار من چونی ؟ خاقانی. گر او شبرنگ درتازد تو خود را خاک میدان کن ور او چوگان به کف گیرد تو همچون گوی غلطان شو. خاقانی. ثباتی به دست آور ای بی ثبات که بر سنگ غلطان نروید نبات. سعدی. ، هموار و بی گره و مائل به تدویر. مدور. گرد. سخت مدور. نیک گرد: دُرِّ غلطان. مروارید غلطان: صد بوسه برآن خط زد و گفتا که در آنجاست سیصد درم عدلی غلطان و مدور. سوزنی. - بام غلطان. رجوع به همین ترکیب شود. - درّ غلطان، مروارید غلطان. مروارید که کاملاً گرد باشد: وآندگر همچو در غلطانا. عبید زاکانی. - مروارید غلطان، مروارید که مستدیر تمام باشد. لؤلؤ مدحرج. درّ غلطان. رجوع به مروارید شود
تاریک تار تیره، بهترین نوع زمرد و آن سبز سیر است و خفت وزن و سرعت انکسار و شدت نمومت و عدم مصابرت بر آتش از صفات اوست. در پیوند با ظلم است برابر با تاریک شدن ظلمانی ظلمانی تار آزاغ تارون دخش بخواه آنچه خواهی و دیگر ببخش مکن بر دل ما چنین روز دخش (فردوسی)
تاریک تار تیره، بهترین نوع زمرد و آن سبز سیر است و خفت وزن و سرعت انکسار و شدت نمومت و عدم مصابرت بر آتش از صفات اوست. در پیوند با ظلم است برابر با تاریک شدن ظلمانی ظلمانی تار آزاغ تارون دخش بخواه آنچه خواهی و دیگر ببخش مکن بر دل ما چنین روز دخش (فردوسی)
نام دارویی که به دستور غازان خان ساخته شده منسوب به غازان. یا تریاق غازانی. معجونی مرکب که به دستور غازان خان ساخته شده و آن عبارت بود از 24 داروی مفرد که هر یک علی حده تریاق مطلق بود به علاوه تریاق فاروق و آن به غایت نافع آمد
نام دارویی که به دستور غازان خان ساخته شده منسوب به غازان. یا تریاق غازانی. معجونی مرکب که به دستور غازان خان ساخته شده و آن عبارت بود از 24 داروی مفرد که هر یک علی حده تریاق مطلق بود به علاوه تریاق فاروق و آن به غایت نافع آمد
از تازی در ترکی شاه، شهبانو ولی اندک اندک تنها به شهبانو گفته می شده در ترکی نخست به سلطان و ملکه هر دو اطلاق میشده، بعدها شکل تانیث یافته به ملکه اطلاق گردید
از تازی در ترکی شاه، شهبانو ولی اندک اندک تنها به شهبانو گفته می شده در ترکی نخست به سلطان و ملکه هر دو اطلاق میشده، بعدها شکل تانیث یافته به ملکه اطلاق گردید
برگرفته از نام سلمان پارسی از یاران پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آرایش گر پیرا، پیرایشگاه منسوب به سلمان (نامی از نامهای کسان)، منسوب به سلمان پارسی: بباید در ره ایمان یکی تسلیم سلمانی، کسی که موی سر مردم را اصلاح کند و ریش را بتراشد حلاق آرایشگر، مغازه سلمانی، حق و دستمزدی که به سلمانی ده و قریه پردازند. منسوب به سلمیه، نوعی شمشیر
برگرفته از نام سلمان پارسی از یاران پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آرایش گر پیرا، پیرایشگاه منسوب به سلمان (نامی از نامهای کسان)، منسوب به سلمان پارسی: بباید در ره ایمان یکی تسلیم سلمانی، کسی که موی سر مردم را اصلاح کند و ریش را بتراشد حلاق آرایشگر، مغازه سلمانی، حق و دستمزدی که به سلمانی ده و قریه پردازند. منسوب به سلمیه، نوعی شمشیر
نادرست نویسی غلتان همگی واژگان هم خانواده با غلت پارسی که به نادرست با (ط) تازی نوشته می شوند مانند غلطاندن باید با ت نوشته شوند چیزی که می غلتد غلتنده، در حال غلتیدن، هر چیز گرد و مدور یا مروارید غلتان. مروارید کاملا گرد
نادرست نویسی غلتان همگی واژگان هم خانواده با غلت پارسی که به نادرست با (ط) تازی نوشته می شوند مانند غلطاندن باید با ت نوشته شوند چیزی که می غلتد غلتنده، در حال غلتیدن، هر چیز گرد و مدور یا مروارید غلتان. مروارید کاملا گرد