جدول جو
جدول جو

معنی غلط - جستجوی لغت در جدول جو

غلط
سهو، خطا، اشتباه، نشناختن وجه صواب در امری، خطا کردن، نادرست مثلاً کاربرد غلط،
به صورت نادرست مثلاً او متن را غلط خواند
غلط کردن: خطا کردن، به خطا رفتن، اشتباه کردن
غلط گفتن: اشتباه بیان کردن
غلط مشهور: در علوم ادبی کلمه ای که از لحاظ دستور زبان غلط باشد اما میان مردم رایج و متداول شده و عامۀ مردم آن را پذیرفته باشند، غلط مصطلح
غلط مصطلح: در علوم ادبی کلمه ای که از لحاظ دستور زبان غلط باشد اما میان مردم رایج و متداول شده و عامۀ مردم آن را پذیرفته باشند
تصویری از غلط
تصویر غلط
فرهنگ فارسی عمید
غلط
(غَ)
اسم مصدر از غلطیدن. دراز کشیدن و این در اصل به تاء نقطه دار بوده است. (از آنندراج). گردیدن چیزی بر روی خود. به پهنا گردیدن. غلت. رجوع به غلت شود.
ترکیب ها:
- غلط خوردن. غلط دادن. غلط زدن. رجوع به همین مدخل ها شود
لغت نامه دهخدا
غلط
اشتباه، باطل، خطا در سخن، سهو
تصویری از غلط
تصویر غلط
فرهنگ لغت هوشیار
غلط
((غَ لَ))
اشتباه کردن، نادرست، خطا، فضولی، تجاوز، فضولی ها، چاپی غلطی که در چاپ به وسیله حروفچین یا مصحح روی دهد، مشهور (مصطلح) کلمه ای که از لحاظ لغت و دستور زبان غلط
تصویری از غلط
تصویر غلط
فرهنگ فارسی معین
غلط
غلت، نادرست
تصویری از غلط
تصویر غلط
فرهنگ واژه فارسی سره
غلط
اشتباه، خبط، خطا، سقط، سقیم، سهو، مغلوط، نادرست، ناصحیح
متضاد: درست، صحیح
فرهنگ واژه مترادف متضاد
غلط
خطأٌ
تصویری از غلط
تصویر غلط
دیکشنری فارسی به عربی
غلط
Fallacious, Incorrect
تصویری از غلط
تصویر غلط
دیکشنری فارسی به انگلیسی
غلط
fallacieux, incorrect
تصویری از غلط
تصویر غلط
دیکشنری فارسی به فرانسوی
غلط
falaz, incorrecto
تصویری از غلط
تصویر غلط
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
غلط
ложный , неверный
تصویری از غلط
تصویر غلط
دیکشنری فارسی به روسی
غلط
trügerisch, inkorrekt
تصویری از غلط
تصویر غلط
دیکشنری فارسی به آلمانی
غلط
хибний , неправильний
تصویری از غلط
تصویر غلط
دیکشنری فارسی به اوکراینی
غلط
fałszywy, niepoprawny
تصویری از غلط
تصویر غلط
دیکشنری فارسی به لهستانی
غلط
اشتباه آمیز، اشتباه، غلط، نادرست
دیکشنری اردو به فارسی
غلط
جھوٹا , غلط
تصویری از غلط
تصویر غلط
دیکشنری فارسی به اردو
غلط
หลอกลวง , ผิด
تصویری از غلط
تصویر غلط
دیکشنری فارسی به تایلندی
غلط
ভ্রান্ত , ভুল
تصویری از غلط
تصویر غلط
دیکشنری فارسی به بنگالی
غلط
potovu
تصویری از غلط
تصویر غلط
دیکشنری فارسی به سواحیلی
غلط
yanıltıcı, yanlış
تصویری از غلط
تصویر غلط
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
غلط
欺瞞的 , 間違った
تصویری از غلط
تصویر غلط
دیکشنری فارسی به ژاپنی
غلط
虚假的 , 不正确的
تصویری از غلط
تصویر غلط
دیکشنری فارسی به چینی
غلط
falacioso, incorreto
تصویری از غلط
تصویر غلط
دیکشنری فارسی به پرتغالی
غلط
거짓의 , 틀린
تصویری از غلط
تصویر غلط
دیکشنری فارسی به کره ای
غلط
menyesatkan, salah
تصویری از غلط
تصویر غلط
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
غلط
झूठा , गलत
تصویری از غلط
تصویر غلط
دیکشنری فارسی به هندی
غلط
misleidend, incorrect
تصویری از غلط
تصویر غلط
دیکشنری فارسی به هلندی
غلط
fallace, incorretto
تصویری از غلط
تصویر غلط
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
غلط
מטעה , שגוי
تصویری از غلط
تصویر غلط
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(غَ طَ)
مبدل غلتک است نه معرّب، به معنی غلطیدن و یکبار از پهلوبه پهلو برگردیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، پایۀ ارابه که آن مدور و غلطان باشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). چرخ. چرخ کالسکه و ارابه و درشکه و جز آن. قرقره: خرک سه چوبه ای باشد که بر پای هرکدام ارّادۀ کوچکی نصب کنند و به دست اطفال دهند تا راه رفتن بیاموزند. (برهان قاطع ذیل خرک) :
در جهانگیریت بتوپ کشی
نام خورشید غلطک گردون.
ظهوری (از آنندراج).
، سنگ یا آهنی استوانه ای و غلطان برای هموار کردن و تسطیح جایی چون بام و جاده و امثال آن، ماشین و دستگاهی برای همین مقصود. ماشین بزرگ که بر جاده گردانند هموار شدن را. آلتی است استوانه ای فلزین بزرگ سنگین وزن که بر جاده برای هموار کردن آنها غلطانند. جاده صاف کن، بام غلطان. رجوع به بام غلطان شود، آلت زراعی که به زمینهای شخم زده به منظور زیر خاک رفتن تخمها کشند
لغت نامه دهخدا
(غَ لَ طَ)
یک خطا در منطق. (ناظم الاطباء). یکبار خطاکردن در سخن. اسم مره از غلط. رجوع به غلط شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اغلط
تصویر اغلط
غلط تر
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی غلتک پارسی چوبی گرد و میان سوراخ بزرگ که آن را پایه ارابه کنند، چوبی گرد که آن را بر بالای چاه بندند و ریسمان را بدان بندند و بیاری وی آب از چاه آسان کشند، سنگ استوانه شکل که آنرا روی بام غلتانند تا محکم شود و آب باران در آن نفوذ نکند غلتان، آلتی که برای مسطح کردن خیابانها و کوچه ها به کاربرند، آلتی که به زمین های شخم زده کشند تا تخمها زیر خاک روند. یا روی غلتک افتادن کاری. براه افتادن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلطی
تصویر غلطی
نابه جا نادرست از راه اشتباه بغلط: غلطی در خانه ما را زد
فرهنگ لغت هوشیار
خطا، اشتباه، نادرستی
دیکشنری اردو به فارسی