جدول جو
جدول جو

معنی غلابی - جستجوی لغت در جدول جو

غلابی
(غَلْ لا بی ی)
منسوب است به غلاب که نام والد خالد بن غلاب بصری است. (از انساب سمعانی ورق 413 ب)
لغت نامه دهخدا
غلابی
(غَ)
محمد بن زکریا بن دینار غلابی، مکنی به ابوعبدالله. اویکی از روات سیر و احداث و مغازی و غیر آن بود. وی ثقه و صادق است. او راست: کتاب مقتل الحسین بن علی، کتاب وقعۀ صفین، کتاب الجمل، کتاب الحره، کتب مقتل امیرالمؤمنین، کتاب الاجواد و کتاب المبخلین. (از فهرست ابن الندیم چ 1 مصر ص 157). صاحب تاج العروس کنیۀ او را ’ابوبکر’ آورده و به نقل از ابن اثیر گوید: غلابی از عبدالله بن رجاء روایت کرد و طبرانی از وی روایت دارد. و غلاب نام یکی از اجداد او بود. - انتهی. در ریحانه الادب (ج 3 ص 160) آمده است: نسبت وی جوهری و از قبیلۀ غلاب (به فتح غین و تخفیف لام) است. او از وجوه و اعیان محدثان امامیه در اواخر قرن سیم هجرت و مورخ اخباری و کثیرالعلم بود. تألیفاتی در اخبار فاطمه (ع) و جمل و صفین و مقتل حسین (ع) و جز آنها دارد و به سال 298 هجری قمری در گذشته است. - انتهی. رجوع به سیرۀ عمر بن عبدالعزیز ص 87 و 192 و الموشح ص 376 شود
لغت نامه دهخدا
غلابی
(غَلْ لا / غَ)
احوص بن مفضل بن غسان بن فضل بن معاویه بن عمرو بن خالد بن غلاب غلابی، مکنی به ابوامیه. وی منسوب به غلاب است که نام زنی است و این زن مادر خالد بن حارث بود. ابوامیه از اهل بغداد بود. از پدرش کتاب تاریخ او را روایت کرد، و نیز از محمد بن عبدالملک بن ابی الشوارب و ابراهیم بن سعید جوهری و دیگران روایت دارد. مدتی به شغل قضاء بصره گماشته شد، و به سال 300 هجری قمری به زندان بصره درگذشت. رجوع به انساب سمعانی ورق 413ب و اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 شود
عبدالله بن معاذ بن نشیط غلابی بصری. اواز بصریان روایت کند و هشام بن یوسف قاضی صنعاء از وی روایت دارد. رجوع به انساب سمعانی ورق 413ب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلابی
تصویر گلابی
میوۀ آبدار شیرین و مخروطی شکل به اندازۀ سیب، امرود، مرود، امبرود، انبرود، مل، کمّثری، لکل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلابی
تصویر قلابی
تقلبی، ساختگی، بدل، ناسره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلامی
تصویر غلامی
حالت و وضع غلام بودن، کنایه از فرمانبرداری، غلام بودن، بندگی، بردگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیابی
تصویر غیابی
بدون حضور فرد موردنظر مثلاً حکم غیابی، در غیبت فرد مورد نظر مثلاً غیابی طلاق گرفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرابی
تصویر غرابی
نوعی خرما، نوعی نان شیرینی، غرابیّه
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
چیره شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). غلبه. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جلابی
تصویر جلابی
پروار بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلابیه
تصویر غلابیه
چیره شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلامی
تصویر غلامی
بردگی
فرهنگ لغت هوشیار
افزوده کلاغی نوک کلاغی در استخوان دوش، کلاغ زاغی زاغگون، خرمای سیاه خرمای زاغی، نان بادامی نوعی خرما، نوعی نان شیرینی غرابیه غرابیا، زایده ایست در کنار فوقانی و مجاور بریدگی به همین نام در استخوان کتف به شکل منقار کلاغ در راس این زایده عضلات سینه یی کوچک و غرابی بازویی و سر کوتاه عضله دو سر بازویی می چسبند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غضابی
تصویر غضابی
بد برخورد مرد
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده ونیک در نوبد اندایی منسوب به غیاب آنچه در غیاب کسی گویند یا انجام دهند مقابل حضوری یا حکم غیابی. حکمی است درباره یکی از اصحاب دعوی که در جلسه دادرسی حاضر نشده و لایحه نفرستاده و حضور خود را ساقط نکرده باشد صادر شود
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده فارسی گویان آن را از قلاب تازی برگرفته و ساخته اند نبهره ناسره، دغا خاتوله تقلبی: این اسکناس قلابی است: پس یقین آن سگ بی دین عملش قلابی است ایها الناس بگیرید که این هم بابی است، حقه باز مکار، پول قلب. یا سکه قلابی. سکه تقلبی. توضیح صحیح کلمه قلابی منسوب به قلاب است ولی درتداول بضم اول استعمال شود. مصنوعی، ساختگی
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است از تیره گل سرخیان و از دسته سیبیها که دارای برگهای ساده و کامل و بیضوی شکل است. گل آذینش دیهیم است. میوه اش بر خلاف سیب کروی نیست بلکه دراز گردن و تقریبا بشکل نوعی حجم بیضوی است بطوری که طرف متصل بدم گل باریکتر و طرف مقابلش حجیم تر است. میوه این درخت شکلی را بوجود میاورد که بنام گلابی شکل معروف است. این گیاه اقسام متعدد دارد و تقریبا تمام آنها در آب و هوای معتدل و اراضی پر قوت عمیق میوه ها خوب میدهند. در ایران گلابی نطنز معروف است. معمولا برای تهیه میوه مرغوب از این دوخت آنرا پیوند میزنند و ازدیادش بوسیله قلمه هم انجام میشود کمثری انجاص آرموت ارموت امبرو همرو امرود مرود مرو اربو. کال اربو خج خاخاجه خج سوتی هم تولک تلکا تلکو تولی کا، آنکه گلاب استخراج کند گلابکش: چه خوش گفت آن گلابی با گلستان که هرچت باز باید داد مستان. (نظامی)، رنگ گل سرخ چهره یی صورتی: گلی چو روی عرقناک او گلابی نیست پیاله ای چو لب لعل او شرابی نیست. (مفید بلخی)، قسمی حلوا که در آن برگ گل ریزند (مستعمل در هند)، شیشه ای کوچک و مدور و منقش که در آن گلاب و شراب و مانند آن کنند (مستعمل در هند) : بی خودم از لب مستی که چو آب زمزم غنچه ته جرعه او را بگلابی دارد. (سلیم)، (قالی بافی) قالیهایی که در سر بند بافته شده و به قالی میر معروف است. نقشه آنها بوته های ترمه یی است. این بوته ها متن قالی را فرا گرفته و از جهت شباهت به گلابی یا بادام باسمهای گلابی و بادامی معروف اند. حاشیه آنها نقشه ای از خطوط راه راه و نقش مو دارد
فرهنگ لغت هوشیار
((گُ))
از جمله میوه هایی که دانه های آن لعاب بسیار دارد و تقریباً به شکل بیضی است، وسیله ای بیضی شکل که مانند توپ از باد پر می شود و از آن در ورزش مشت زنی استفاده می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرابی
تصویر غرابی
((غُ))
نوعی خرما، نوعی نان شیرینی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلابی
تصویر قلابی
((قُ لّ))
تقلبی، مکار، حقه باز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلابی
تصویر گلابی
Flowery
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گلابی
تصویر گلابی
fleuri
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گلابی
تصویر گلابی
florido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گلابی
تصویر گلابی
blumig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گلابی
تصویر گلابی
kwiecisty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گلابی
تصویر گلابی
цветистый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گلابی
تصویر گلابی
квітчастий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گلابی
تصویر گلابی
floreado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گلابی
تصویر گلابی
fiorito
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گلابی
تصویر گلابی
bloemrijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گلابی
تصویر گلابی
पुष्पपूर्ण
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از گلابی
تصویر گلابی
berbunga-bunga
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از گلابی
تصویر گلابی
꽃 장식이 있는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از گلابی
تصویر گلابی
פרחוני
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از گلابی
تصویر گلابی
华丽的
دیکشنری فارسی به چینی