- غفیر
- موی نرم و ریز در گردن یا رخسار، کثیر، بسیار
معنی غفیر - جستجوی لغت در جدول جو
- غفیر
- همه همگی از مه تا که بش موی گردن، موی رخسار، پوشنده آمرزیدن گناه کسی را مغفرت غفران، بسیار فراوان. یا جم غفیر. گروه بسیار از وضیع و شریف و کوچک و بزرگ، همه جمیع
- غفیر ((غَ))
- غفران، مغفرت، بسیار، فراوان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بسیاری فراوانی، درست کننده، پوشش
بخشایشگر، آمرزگار، بخشاینده
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
آبگیر، تالاب، نام آبگیری میان مکه ومدینه که در آنجا پیامبر (ص)، علی (ع) را به عنوان جانشین خود معرفی کرد
دم بر آوردن، بازدم
ترکش چوبی یا چرمی
گور کنده، حفر
پناه دهنده، نگهبان
میانجی، سفراء جمع
کناره پلک چشم که مژه بر آن می روید
بانگ و فریاد، سوت
جوان بی تجربه، مغرور
آبگیر، تالاب، جای جمع شدن آب باران در بیابان، آب راکدی که از سیل باقی بماند
بسیار آمرزنده، آمرزگار، آمرزنده و پوشانندۀ گناه، از صفات خدای تعالی
بسیار آمرزنده، پوشندۀ گناه، آمرزندۀ گناه، آمرزگار، از صفات باری تعالی
خارج شدن هوا از ریه، دم برآوردن، خارج کردن نفس، بازدم
صدای ممتدی که خالی از حروف هجا باشد و از میان دو لب یا از آلتی خارج شود، سوت،
در موسیقی نوعی ساز بادی
صفیر راک: در موسیقی گوشه ای در دستگاه ماهور
صفیر زدن: صدا زدن، سوت زدن، سوت کشیدن،برای مثال اسبی که صفیرش نزنی می نخورد آب / نی مرد کم از اسب و نه می کمتر از آب است (منوچهری - ۹)
در موسیقی نوعی ساز بادی
صفیر راک: در موسیقی گوشه ای در دستگاه ماهور
صفیر زدن: صدا زدن، سوت زدن، سوت کشیدن،
شخصی که به نمایندگی از جانب یک دولت در پایتخت دولت دیگر اقامت دارد، ایلچی، اصلاح کننده میان دو قوم، میانجی
سفیرکبیر: نمایندۀ عالی سیاسی یک دولت در کشور دیگر که کار های سفارت خانه را در آن کشور اداره می کند
سفیرکبیر: نمایندۀ عالی سیاسی یک دولت در کشور دیگر که کار های سفارت خانه را در آن کشور اداره می کند
هر دسته موی جداگانه بافته
دستیاب پیروزمند
بریانی: بر ریگ تفسان، نان بی خورش، نا دهنده نادهشگر، خاک آلود
فرو شونده در نشیب فرو رونده، نهان در زیر زمین (آب) مقابل ظاهر، گود پست
بسیار آمرزنده، آمرزگار
بسیار فراوان بسیار از هر چیز وافر
جای جمع شدن آب باران، تالاب و بمعنی محلی میان مکه و مدینه
فریفته، ترساننده، خوی نیکو، پذ رفتار پایندان، زندگی خوش، نا آزموده جوان، آفرینش نیکو گور کن از جانوران به باطل امیدوار شده فریفته، پذیرفتار، جوان ناآزموده
نیک آمرزگار، آمرزنده و پوشنده گناه، آمرزنده گناهان، از صفات خدایتعالی
نو گیاه که در بن گیاه دیگر روییده، آب فراوان
از کاپور پارسی شکوفه خرما، گژف گیاهی (قفرالیهود) از گیاهان سبد، کندو، نان بی خورش
شیپور، بانگ بلند نای، فریاد، آواز ناله، خروش