ناحیه ای است در آلبانی که میان ناحیۀ قلمنتی و پود غوریچه و در حدود قره طاغ واقع است. کوه قاقاریقه در جنوب آن و قلۀ این کوه و مجرای نهر چیونه در دو طرف آن قرار دارند. سکنۀ آن مرکب از مسلمانان و کاتولیکهاست و مردمانی جنگاورند. (از قاموس الاعلام ترکی)
ناحیه ای است در آلبانی که میان ناحیۀ قلمنتی و پود غوریچه و در حدود قره طاغ واقع است. کوه قاقاریقه در جنوب آن و قلۀ این کوه و مجرای نهر چیونه در دو طرف آن قرار دارند. سکنۀ آن مرکب از مسلمانان و کاتولیکهاست و مردمانی جنگاورند. (از قاموس الاعلام ترکی)
غلام ابرهه که از سرداران جیش حبش بوده ابرهه حیله اندیشید و یکی از غلامان خود را غتوده نام در کمینگاهی نشاند. (حبیب السیر چ 1 تهران جزو 2 از ج 1 ص 97). در چاپ خیام (ج 1 ص 276) غنوده نوشته شده و در چ 1 تهران نیز نسخه بدل غنوده است
غلام ابرهه که از سرداران جیش حبش بوده ابرهه حیله اندیشید و یکی از غلامان خود را غتوده نام در کمینگاهی نشاند. (حبیب السیر چ 1 تهران جزو 2 از ج 1 ص 97). در چاپ خیام (ج 1 ص 276) غنوده نوشته شده و در چ 1 تهران نیز نسخه بدل غنوده است
در خواب شده. (برهان قاطع). خفته. رجوع به غنودن شود: همانا که برگشت پیکار ما غنوده شد آن بخت بیدار ما. فردوسی. جهان گشت ویران ز کردار اوی غنوده شد آن بخت بیدار اوی. فردوسی. خروس غنوده فروکوفت بال دهل زن بزد بر تبیره دوال. نظامی. ، بعضی بمعنی نیم خواب گفته اند. (برهان قاطع). چرت زننده. به خواب سبک رفته: وسنان، غنوده و خوابناک. (منتهی الارب) ، آرمیده. (برهان قاطع). آسوده. آرامش یافته. رجوع به غنودن شود
در خواب شده. (برهان قاطع). خفته. رجوع به غنودن شود: همانا که برگشت پیکار ما غنوده شد آن بخت بیدار ما. فردوسی. جهان گشت ویران ز کردار اوی غنوده شد آن بخت بیدار اوی. فردوسی. خروس غنوده فروکوفت بال دهل زن بزد بر تبیره دوال. نظامی. ، بعضی بمعنی نیم خواب گفته اند. (برهان قاطع). چرت زننده. به خواب سبک رفته: وَسنان، غنوده و خوابناک. (منتهی الارب) ، آرمیده. (برهان قاطع). آسوده. آرامش یافته. رجوع به غنودن شود
هفته، یعنی از شنبه تا آدینه. (ناظم الاطباء) (از برهان). به معنی هفته است. (آنندراج) (انجمن آرا) (از فرهنگ اوبهی) (از فرهنگ جهانگیری) : بود در دو حرز رهی وصف خلقت به ماه و به سال و به روز و شفوده. حکیم علی فرقدی (از آنندراج). و رجوع به هفته شود
هفته، یعنی از شنبه تا آدینه. (ناظم الاطباء) (از برهان). به معنی هفته است. (آنندراج) (انجمن آرا) (از فرهنگ اوبهی) (از فرهنگ جهانگیری) : بود در دو حرز رهی وصف خلقت به ماه و به سال و به روز و شفوده. حکیم علی فرقدی (از آنندراج). و رجوع به هفته شود
اسم مرت از غفو در حالت مصدری. یکبار به خواب شدن یا چرت زدن. (از اقرب الموارد). چرت. خواب سبک. ج، غفوات. (دزی ج 2 ص 219) ، یکبار برآمدن چیزی بر آب. (از اقرب الموارد) ، پشتۀ بلند که آب برآن نرود. زبیه. (اقرب الموارد). رجوع به غفو شود، مغاکی که در بلندی جهت شکار شیر کنند. (ناظم الاطباء)
اسم مرت از غَفْوْ در حالت مصدری. یکبار به خواب شدن یا چرت زدن. (از اقرب الموارد). چرت. خواب سبک. ج، غَفَوات. (دزی ج 2 ص 219) ، یکبار برآمدن چیزی بر آب. (از اقرب الموارد) ، پشتۀ بلند که آب برآن نرود. زُبیَه. (اقرب الموارد). رجوع به غَفْوْ شود، مغاکی که در بلندی جهت شکار شیر کنند. (ناظم الاطباء)