بخشی از کرۀ زمین که در سمت غرب نصف النهار گرینویج است، جایی که آفتاب غروب می کند، یکی از چهار جهت اصلی، سمت چپ شخصی که رو به شمال ایستاده است، کنایه از کشورهای اروپایی و امریکایی
بخشی از کرۀ زمین که در سمت غرب نصف النهار گرینویج است، جایی که آفتاب غروب می کند، یکی از چهار جهت اصلی، سمت چپ شخصی که رو به شمال ایستاده است، کنایه از کشورهای اروپایی و امریکایی
سرودگوینده. (آنندراج). خنیاگر. (زمخشری) (صحاح الفرس). سرودگوی. (دهار). آن که سرود گوید و کسی را به طرب می آورد. اهل طرب و مغنی و آوازخوان و ساززن و رقاص. (ناظم الاطباء). آنکه دیگری را به خوش صدایی و غنا به طرب آورد. (از اقرب الموارد). به نشاط در آورنده. طرب آور. رامشگر. رامشی. خنیاگر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : دیدی تو ریژ و کام بدو اندرون بسی با ریدکان مطرب بودی به فر و زیب. رودکی. می سوری بخواه کآمد رش مطربان پیش دار و باده بکش. خسروی. نوای مطرب خوش زخمه و سرودی غنج خروش عاشق سرگشته و عتاب نگار. مسعودی. تا مطربان زنند لبینا و هفت خوان در پردۀ عراق و سرزیر و سلمکی. میزانی. یکی مطربی بود سرکش بنام به رامشگری در شده شادکام. فردوسی. بر سبزه بهار نشینی و مطربت بر سبزه بهار زند سبزه بهار. منوچهری. نو آئین مطربان داریم و بربطهای گوینده مساعد ساقیان داریم و ساعدهای چون فله. منوچهری. روزگار شادی آمد مطربان باید کنون گاه ناز و گاه راز و گاه بوس و گه عناق. منوچهری. نوروز بزرگم بزن ای مطرب امروز زیرا که بود نوبت نوروزبه نوروز. منوچهری. و دیگر خدمتکاران او را (احمد ارسلان را) گفتند، چون ندیمان و مطربان که هر کس پس شغل خویش روند. (تاریخ بیهقی). پوشیده مشرفان داشت از قبیل غلامان... و مطربان و... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 116). و مطربان و مسخرگان را سی هزار درم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 276). دانا به سخنهای خوش و خوب، شود شاد نادان به سرود و غزل و مطرب و قوال. ناصرخسرو. تو درمانی آنجا که مطرب نشیند سزد گر ببری ّ زبان جری را. ناصرخسرو (دیوان چ سهیلی ص 14). گر به قیاس من و تو بودی مطرب زنده نماندی به گیتی از پس مؤذن. ناصرخسرو (دیوان چ سهیلی ص 335). نشانده مطرب زیبافکنده مهرۀ لعل به پای ساقی گلرخ به دست بادۀ ناب. مسعودسعد. مطربان از زبان بربط گنگ زخمه را ترجمان کنند همه. خاقانی. چنبر دف شود فلک، مطرب بزم شاه را ماه دو تا به بر کشد زهره ستای نو زند. خاقانی. چهارم چون صبوری کردی آغاز در آن پرده که مطرب گشت بس ساز. نظامی. چو مطرب بسوز کسان شادباش ز بند خود ار سروی آزاد باش. نظامی. مطربانشان از درون دف میزنند بحرها در شورشان کف می زنند. مولوی. مطرب عشق این زند وقت سماع بندگی بند و خداوندی صداع. مولوی. مجلس ما دگر امروز به بستان ماند مطرب از بلبل عاشق به خوش آوازی به. سعدی. مطربی دور از این خجسته سرای کس ندیدش دو بار در یک جای. سعدی (گلستان). ور پردۀ عشاق و صفاهان و حجاز است از حنجرۀ مطرب مکروه نزیبد. سعدی (گلستان). که این حرکت مناسب رأی خردمندان نکردی، خرقۀ مشایخ به چنین مطربی دادی... (گلستان). چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم. حافظ. - مطرب صحن سیم، در بیت زیر کنایه از زهره است به اعتبار جایگاهش در فلک سوم: مطرب صحن سیم بر بام تو سوری بدید زو همین بوده ست کاندر شادمانی آمده ست. سنائی (دیوان چ مدرس رضوی ص 8). ، نزد صوفیه فیض رسانندگان و ترغیب کنندگان را گویند که به کشف رموز و بیان حقایق، دلهای عارفان را معمور دارند. و نیز به معنی آگاه کنندگان عالم ربانی آید، و مطرب پیرکامل و مرشد مکمل را گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
سرودگوینده. (آنندراج). خنیاگر. (زمخشری) (صحاح الفرس). سرودگوی. (دهار). آن که سرود گوید و کسی را به طرب می آورد. اهل طرب و مغنی و آوازخوان و ساززن و رقاص. (ناظم الاطباء). آنکه دیگری را به خوش صدایی و غنا به طرب آورد. (از اقرب الموارد). به نشاط در آورنده. طرب آور. رامشگر. رامشی. خنیاگر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : دیدی تو ریژ و کام بدو اندرون بسی با ریدکان مطرب بودی به فر و زیب. رودکی. می سوری بخواه کآمد رش مطربان پیش دار و باده بکش. خسروی. نوای مطرب خوش زخمه و سرودی غنج خروش عاشق سرگشته و عتاب نگار. مسعودی. تا مطربان زنند لبینا و هفت خوان در پردۀ عراق و سرزیر و سلمکی. میزانی. یکی مطربی بود سرکش بنام به رامشگری در شده شادکام. فردوسی. بر سبزه بهار نشینی و مطربت بر سبزه بهار زند سبزه بهار. منوچهری. نو آئین مطربان داریم و بربطهای گوینده مساعد ساقیان داریم و ساعدهای چون فله. منوچهری. روزگار شادی آمد مطربان باید کنون گاه ناز و گاه راز و گاه بوس و گه عناق. منوچهری. نوروز بزرگم بزن ای مطرب امروز زیرا که بود نوبت نوروزبه نوروز. منوچهری. و دیگر خدمتکاران او را (احمد ارسلان را) گفتند، چون ندیمان و مطربان که هر کس پس شغل خویش روند. (تاریخ بیهقی). پوشیده مشرفان داشت از قبیل غلامان... و مطربان و... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 116). و مطربان و مسخرگان را سی هزار درم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 276). دانا به سخنهای خوش و خوب، شود شاد نادان به سرود و غزل و مطرب و قوال. ناصرخسرو. تو درمانی آنجا که مطرب نشیند سزد گر ببری ّ زبان جری را. ناصرخسرو (دیوان چ سهیلی ص 14). گر به قیاس من و تو بودی مطرب زنده نماندی به گیتی از پس مؤذن. ناصرخسرو (دیوان چ سهیلی ص 335). نشانده مطرب زیبافکنده مهرۀ لعل به پای ساقی گلرخ به دست بادۀ ناب. مسعودسعد. مطربان از زبان بربط گنگ زخمه را ترجمان کنند همه. خاقانی. چنبر دف شود فلک، مطرب بزم شاه را ماه دو تا به بر کشد زهره ستای نو زند. خاقانی. چهارم چون صبوری کردی آغاز در آن پرده که مطرب گشت بس ساز. نظامی. چو مطرب بسوز کسان شادباش ز بند خود ار سروی آزاد باش. نظامی. مطربانشان از درون دف میزنند بحرها در شورشان کف می زنند. مولوی. مطرب عشق این زند وقت سماع بندگی بند و خداوندی صداع. مولوی. مجلس ما دگر امروز به بستان ماند مطرب از بلبل عاشق به خوش آوازی به. سعدی. مطربی دور از این خجسته سرای کس ندیدش دو بار در یک جای. سعدی (گلستان). ور پردۀ عشاق و صفاهان و حجاز است از حنجرۀ مطرب مکروه نزیبد. سعدی (گلستان). که این حرکت مناسب رأی خردمندان نکردی، خرقۀ مشایخ به چنین مطربی دادی... (گلستان). چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم. حافظ. - مطرب صحن سیم، در بیت زیر کنایه از زهره است به اعتبار جایگاهش در فلک سوم: مطرب صحن سیم بر بام تو سوری بدید زو همین بوده ست کاندر شادمانی آمده ست. سنائی (دیوان چ مدرس رضوی ص 8). ، نزد صوفیه فیض رسانندگان و ترغیب کنندگان را گویند که به کشف رموز و بیان حقایق، دلهای عارفان را معمور دارند. و نیز به معنی آگاه کنندگان عالم ربانی آید، و مطرب پیرکامل و مرشد مکمل را گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لقب محمد بن مستنیر، شاگرد سیبویه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). او را قطرب خوانند زیرا بامدادان بر سیبویه وارد میگردید و هرگاه که سیبویه در خانه را میگشود وی را پشت در مشاهده میکرد و ازاینرو به وی گفت: ما انت الا قطرب لیل. (منتهی الارب). محمد بن مستنیربن احمد بصری نحوی لغوی، مکنی به ابوعلی، از مشاهیر دانشمندان ادب و نحو و لغت است. وی از ادبای مجلس ابودلف عجلی و معلم فرزندان وی بوده است. ادب را از سیبویه و دیگر علمای بصره فراگرفت. او راست: 1- الاصوات و الاضداد و اعراب القرآن و الرد علی الملحدین و العلل فی النحو و غریب الحدیث در شش جلد. 2-الفرق و القوافی و المثلثات و مجازات القرآن و معانی القرآن و النوادر در شش جلد. این اشعار از اوست: ان کنت لست معی فالذکر منک معی یراک قلبی اذاما غبت عن بصری و العین تبصر من تهوی و تفقده و باطن القلب لایخلو من النظر. وی به سال 206 هجری قمری در بغداد درگذشت. (تاریخ بغداد) (ابن خلکان) (روضات) (ریحانه الادب). قطرب معلم فرزندان ابودلف قاسم بن عیسی بود و پس از وی فرزندش حسین بن قطرب به معلمی آنان برگزیده شد. (معجم المطبوعات از الفهرست). او راست: 1- الارجوزه القطربیه، و این منظومه ای است در شصت واندی بیت مشتمل بر الفاظی که معانی آنها به اختلاف حرکات آنها مختلف میشود و چنین آغاز میگردد: یا مولعاًبالغضب و الهجر و التجنب. 2- المثلث در لغت، این کتاب به کوشش استاد دیلمار در مربورگ به سال 1857 میلادی به چاپ رسیده و ارجوزه با شرح آن از بعض ادباء در الجزایر به سال 1325 هجری قمری طبع شده است. 3- هذا ما قال قطرب فی کتاب ما خالف فیه الانسان البهیمیه الوحوش و صفاتها، این کتاب به کوشش استاد جابر با کتاب اسماءالوحوش اصمعی در وین به سال 1888 میلادی چاپ شده. (معجم المطبوعات)
لقب محمد بن مستنیر، شاگرد سیبویه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). او را قطرب خوانند زیرا بامدادان بر سیبویه وارد میگردید و هرگاه که سیبویه در خانه را میگشود وی را پشت در مشاهده میکرد و ازاینرو به وی گفت: ما انت الا قطرب لیل. (منتهی الارب). محمد بن مستنیربن احمد بصری نحوی لغوی، مکنی به ابوعلی، از مشاهیر دانشمندان ادب و نحو و لغت است. وی از ادبای مجلس ابودلف عجلی و معلم فرزندان وی بوده است. ادب را از سیبویه و دیگر علمای بصره فراگرفت. او راست: 1- الاصوات و الاضداد و اعراب القرآن و الرد علی الملحدین و العلل فی النحو و غریب الحدیث در شش جلد. 2-الفرق و القوافی و المثلثات و مجازات القرآن و معانی القرآن و النوادر در شش جلد. این اشعار از اوست: ان کنت لست معی فالذکر منک معی یراک قلبی اذاما غبت عن بصری و العین تبصر من تهوی و تفقده و باطن القلب لایخلو من النظر. وی به سال 206 هجری قمری در بغداد درگذشت. (تاریخ بغداد) (ابن خلکان) (روضات) (ریحانه الادب). قطرب معلم فرزندان ابودلف قاسم بن عیسی بود و پس از وی فرزندش حسین بن قطرب به معلمی آنان برگزیده شد. (معجم المطبوعات از الفهرست). او راست: 1- الارجوزه القطربیه، و این منظومه ای است در شصت واندی بیت مشتمل بر الفاظی که معانی آنها به اختلاف حرکات آنها مختلف میشود و چنین آغاز میگردد: یا مولعاًبالغضب و الهجر و التجنب. 2- المثلث در لغت، این کتاب به کوشش استاد دیلمار در مربورگ به سال 1857 میلادی به چاپ رسیده و ارجوزه با شرح آن از بعض ادباء در الجزایر به سال 1325 هجری قمری طبع شده است. 3- هذا ما قال قطرب فی کتاب ما خالف فیه الانسان البهیمیه الوحوش و صفاتها، این کتاب به کوشش استاد جابر با کتاب اسماءالوحوش اصمعی در وین به سال 1888 میلادی چاپ شده. (معجم المطبوعات)
دوش شتر میان کوهان و گردن، فرو رونده، سستکار تنبل، بالا بالای هر چیز غروب کننده (ستاره) مقابل طالع، کوهان شتر و گردن شتر، جمع غوارب، یکی از اوتاد اربعه منجمان برجی که از مغرب طالع شود مقابل طالع
دوش شتر میان کوهان و گردن، فرو رونده، سستکار تنبل، بالا بالای هر چیز غروب کننده (ستاره) مقابل طالع، کوهان شتر و گردن شتر، جمع غوارب، یکی از اوتاد اربعه منجمان برجی که از مغرب طالع شود مقابل طالع
دزد، موش، گرگ گر، بددل فرومایه، شبتاب ازکرمان، خودلرز ازبیماری ها، خارچسب ازگیاهان، پری زدگی از بیماری ها ناخوشیی که با حرکات متوالی اندامها و لرزش اعضا و فلج و عدم کنترل عضلات بدن همراه است. علتش سیفیلیس ارثی یا یک عفونت حاد می تواند باشد، روماتیسم مفصلی نیز یکی از عوامل تولید این عارضه است. این ناخوشی بیشتر اطفال بین سنین 5 تا 15 سالگی را مبتلی می کند (خصوصا دختران باین بیماری بیشتر مبتلی می شوند)، مداوای آن غالبا با املاح آرسنیک یا آنتی پیرین به عمل می آید و در صورت نداشتن ناراحتی قلبی کلرال نیز مفید است و نیز تزریق محلول 25 سولفات دو منیزی به مقدار 5 سانتیمتر مکعب هر دو روز مرتبه دارای اثر نیکو است و بهتر از همه بهبود وضع تغذیه مریض است، مصروع
دزد، موش، گرگ گر، بددل فرومایه، شبتاب ازکرمان، خودلرز ازبیماری ها، خارچسب ازگیاهان، پری زدگی از بیماری ها ناخوشیی که با حرکات متوالی اندامها و لرزش اعضا و فلج و عدم کنترل عضلات بدن همراه است. علتش سیفیلیس ارثی یا یک عفونت حاد می تواند باشد، روماتیسم مفصلی نیز یکی از عوامل تولید این عارضه است. این ناخوشی بیشتر اطفال بین سنین 5 تا 15 سالگی را مبتلی می کند (خصوصا دختران باین بیماری بیشتر مبتلی می شوند)، مداوای آن غالبا با املاح آرسنیک یا آنتی پیرین به عمل می آید و در صورت نداشتن ناراحتی قلبی کلرال نیز مفید است و نیز تزریق محلول 25 سولفات دو منیزی به مقدار 5 سانتیمتر مکعب هر دو روز مرتبه دارای اثر نیکو است و بهتر از همه بهبود وضع تغذیه مریض است، مصروع