جدول جو
جدول جو

معنی غطاس - جستجوی لغت در جدول جو

غطاس
(غِ)
تعمید. غسل تعمید. (دزی ج 2 ص 216). رجوع به غسل تعمید شود.
- عیدالغطاس، جشنی که به یادبود غسل تعمید مسیح گرفته میشود. (دزی ج 2 ص 216)
لغت نامه دهخدا
غطاس
افندی، قندلفت. مدیر مدرسه امیریکیه در بلمند. وی کتاب ’امتیازات الجماعات المسیحیه فی مملکه العثمانیه’ را که تألیف ستافروس فوتیراس نویسندۀ روزنامۀ نیولوغوس یونانی در قسطنطنیه است به عربی ترجمه کرده و در طرابلس شام به سال 1912 میلادی به چاپ رسانده است. (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1418)
لغت نامه دهخدا
غطاس
خاج شویان جشنی از جشن های ترسایان تعمید غسل تعمید. یا عید غطاس. جشنی که به یادبود غسل تعمید مسیح بر پا کنند
فرهنگ لغت هوشیار
غطاس
((غِ))
تعمید، غسل تعمید
تصویری از غطاس
تصویر غطاس
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عطاس
تصویر عطاس
عطسه کردن، خارج کردن هوا از بینی و دهان با شدت و صدا، اشنوسه کردن، عطسه زدن، خفیدن،
دمیدن صبح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قطاس
تصویر قطاس
غژغاو، نوعی گاومیش بومی آسیای مرکزی با دم بلند و تنی پرمو که در گذشته از دم آن برای ساختن منگوله، پرچم، مگس پران و چیزهای دیگر استفاده می کردند، غژگاو، کژگاو
فرهنگ فارسی عمید
(غِطْ طی)
به معنی غطّاس (مرغ) است. (از دزی ج 2 ص 217). رجوع به غطّاس شود
لغت نامه دهخدا
(غُ)
اول پگاه، یا پس ماندۀ سیاهی شب. (منتهی الارب). اول صبح یا بقیه ای از تاریکی شب. (از اقرب الموارد). بام. (مهذب الاسماء) ، تاریکی سحر، سحر. غطاط به فتح اول نیز به همین معنی آمده است. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غُ)
بیماریی است مر شتران را. (منتهی الارب) (آنندراج). داء فی الابل. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(غَرْ را)
غرس کننده. کشت کار. (دزی)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
آنچه از داروی خوردن و مسهل برآید. (منتهی الارب). آنچه از داروی مسهل خوردن برآید. (آنندراج). ما یخرج من شارب دواء المشی. (اقرب الموارد). آنچه به وقت خوردن دارو از خورندۀ دارو بریزد، فراوانی درخت عرفط. (نوعی درخت طلق خاردار). ما کثر من العرفط. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غُ)
الغماس، ناحیه ای است در عراق که در قضاء شامیه از استان دیوانیه قرار دارد. (از اعلام المنجد)
لغت نامه دهخدا
(غَمْ ما)
جمع واژۀ غمّاسه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به غمّاسه شود
لغت نامه دهخدا
(غِرِ)
ستمکار متکبر. (منتهی الارب). غطرس و غطریس، ظالم متکبر معجب. ج، غطارس. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
مرغ سنگخوار، یا نوعی از آن که پشت و شکمش تیره رنگ و شکم بازویش سیاه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). نوعی از سنگخوار. (صراح). قطا، و گفته اند نوعی از آن است که دارای پشت و شکم و بدن خاکستری رنگ است و اندرون بالهای آن سیاه و پاهای آن دراز و گردنش لطیف است. یکی آن غطاطه. (از اقرب الموارد) ، سحر. غطاط. رجوع به غطاط شود
لغت نامه دهخدا
(غَ طَطْ)
جایی است. کمیت بن ثعلبه جد کمیت بن معروف گوید:
فمن مبلغ علیا معد وطیئاً
و کنده من اصغی لها و تسمعا
یمانیهم من حل بحران منهم
و من حل اکناف الغطاط فلعلعا
الم یأتهم ان الفزاری قد ابی
وان ظلموه أن یذل و یضرعا.
و بقول نصر، جایی در بلاد بکر است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(غِ)
جمع واژۀ غریسه. (منتهی الارب). جمع واژۀ غریسه و غرائس و غراس است و جمع اخیر نادر است. (از اقرب الموارد). جج، غراسات: اکثر غراساتها. (دزی ذیل غرس) ، جمع واژۀ غرس. (اقرب الموارد). کاشته شده ها. درختان نشانده شده: الحمدﷲ الذی انتخب امیرالمؤمنین من اهل تلک المله التی علت غراسها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 299) ، جمع واژۀ غرس. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
به معنی مغاطّه. (منتهی الارب). در فرهنگهای تاج العروس و اقرب الموارد و قطر المحیط و شرح قاموس به فارسی و المنجد غطاط مصدر باب مفاعله و همچنین مغاطّه نیامده و ظاهراً غط از باب مذکور استعمال نشده است
لغت نامه دهخدا
(غَ رِ)
جمع واژۀ غطرس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به غطرس شود
لغت نامه دهخدا
از اسماء شمشیر است. رجوع به المزهر سیوطی جزء اول ص 243 شود
لغت نامه دهخدا
(غِ)
پوشش. (منتهی الارب) (ترجمان علامۀ جرجانی) (مهذب الاسماء). پرده و پوشش. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، سر دیگ و آن تنور و جز آن. (مهذب الاسماء). نهنبن. (دهار). سرپوش دیگ و سرپوش تنور و طبق
لغت نامه دهخدا
(غَطْ طا سَ)
غطّاس (مرغ). رجوع به غطّاس شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
گاوی است بحری که دم او را بر گردن اسبان و بر سرهای علم بندند، و بعضی گویند گاوی است که در کوههای خطا میباشد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از وطاس
تصویر وطاس
چوپان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نطاس
تصویر نطاس
همه دان
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته ترکی تازی گشته از قوتاس غژغا غژغاو گجگاو کژگاو گاوختایی نام عام برای هر یک از پستانداران دریازی از راسته آب بازان توضیح کلمات قطیس قاطوس غاطوس قطا نیز به عنوان مرادف قطاس به کار رفته اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غماس
تصویر غماس
اسفرود سنگ خوارک از مرغان، مرغ آب باز از مرغابیان
فرهنگ لغت هوشیار
پرده، پوشش، پرده پوشش پرده پوشش. یا غطای و طاری قاری. پوشش و پرده گسترده سیاه (مانند قیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غطاش
تصویر غطاش
تیرگی شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غطاط
تصویر غطاط
مرغ سنگخوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غراس
تصویر غراس
نهال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطاس
تصویر عطاس
شنوسه (عطسه)، بامداد، شنوسه زدن، دمیدن بامداد شنوسه انگیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پطاس
تصویر پطاس
گل چاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غطاء
تصویر غطاء
((غِ))
پرده، پوشش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قطاس
تصویر قطاس
((قُ))
نام عام برای هر یک از پستانداران دریازی از راسته آب بازان
فرهنگ فارسی معین