ابن حارث بن غضیف ثمالی یا سکونی. صحابی است، و الصواب بالظاء. (منتهی الارب). صاحب تاج العروس گوید: غضیف بن حارث کندی یا حارث بن غضیف ثمالی یا یمانی یا سکونی، نزیل حمص بود. یا درست آن به طاء است. رجوع به الاصابه جزء خامس ص 189 و 199 و رجوع به غطیف شود
ابن حارث بن غضیف ثمالی یا سکونی. صحابی است، و الصواب بالظاء. (منتهی الارب). صاحب تاج العروس گوید: غضیف بن حارث کندی یا حارث بن غضیف ثمالی یا یمانی یا سکونی، نزیل حمص بود. یا درست آن به طاء است. رجوع به الاصابه جزء خامس ص 189 و 199 و رجوع به غطیف شود
ابن حارث سامی، مکنی به ابواسماء. تابعی است. صاحب الاصابه گوید: غضیف بن حارث کندی تابعی معروفی است و ابن عبدالبر بین این غضیف بن حارث کندی و غضیف بن حارث دیگر فرق قائل شده است لیکن نگفته است که شخص اخیر صحابی بوده یا نه. رجوع به الاصابه جزء خامس ص 199 شود
ابن حارث سامی، مکنی به ابواسماء. تابعی است. صاحب الاصابه گوید: غضیف بن حارث کندی تابعی معروفی است و ابن عبدالبر بین این غضیف بن حارث کندی و غضیف بن حارث دیگر فرق قائل شده است لیکن نگفته است که شخص اخیر صحابی بوده یا نه. رجوع به الاصابه جزء خامس ص 199 شود
بنی غطیف، قبیله ای از عرب. (تاج العروس). رجوع به غطیف و عقدالفرید جزء1 ص 106 شود. صاحب تاج العروس گوید: بنی غطیف دو قبیله هستند: یکی از مذحج که فرزندان غطیف بن ناجیه بن مرادند از رهط فروه بن مسیک غطیفی صحابی، و دومی از بنی طی ٔ که فرزندان غطیف بن حارثه بن سعد بن حشرج بن امروءالقیس بن عدی بن اخزم بن هزومه بن ربیعه بن جرول طائی برادر ’ملحان’ که حاتم او را رثا گفت
بنی غطیف، قبیله ای از عرب. (تاج العروس). رجوع به غطیف و عقدالفرید جزء1 ص 106 شود. صاحب تاج العروس گوید: بنی غطیف دو قبیله هستند: یکی از مذحج که فرزندان غطیف بن ناجیه بن مرادند از رهط فروه بن مسیک غطیفی صحابی، و دومی از بنی طی ٔ که فرزندان غطیف بن حارثه بن سعد بن حشرج بن امروءالقیس بن عدی بن اخزم بن هزومه بن ربیعه بن جرول طائی برادر ’ملحان’ که حاتم او را رثا گفت
ابن حارثه بن حسل بن مالک بن عبدسعد بن جشم بن ذبیان بن عامر بن کنانه بن حسل یشکری، مکنی به ابوکاهل پدر سویدبن ابی کاهل. مرزبانی او را در معجم خود آورده و گوید: وی مخضرم است و شعرنیز از او نقل کرده است. (از الاصابه جزء 5 ص 197) ابن عبدالله بن ناجیه بن مراد. جد جاهلی است از کهلان از قحطانیه. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 760). بطنی از ’مراد’ است. (از انساب سمعانی ورق 410ب)
ابن حارثه بن حسل بن مالک بن عبدسعد بن جشم بن ذبیان بن عامر بن کنانه بن حسل یشکری، مکنی به ابوکاهل پدر سویدبن ابی کاهل. مرزبانی او را در معجم خود آورده و گوید: وی مخضرم است و شعرنیز از او نقل کرده است. (از الاصابه جزء 5 ص 197) ابن عبدالله بن ناجیه بن مراد. جد جاهلی است از کهلان از قحطانیه. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 760). بطنی از ’مراد’ است. (از انساب سمعانی ورق 410ب)
ابن حارث. صحابی است. (منتهی الارب). غطیف بن حارث کندی یا حارث بن غطیف یا غظیف بن حارث کندی و به قولی سکونی. از صحابه و شامی است و غضیف صحیح است. رجوع به الاستیعاب ص 516 و الاصابه جزء 5 ص 199 و تاج العروس و رجوع به غضیف شود ابن حارث کندی، پدر عیاض محدث است. وی جز از غطیف بن حارث است که پیش از این ذکر شد. رجوع به الاستیعاب ص 516 والاصابه جزء 5 ص 190 شود
ابن حارث. صحابی است. (منتهی الارب). غطیف بن حارث کندی یا حارث بن غطیف یا غظیف بن حارث کندی و به قولی سکونی. از صحابه و شامی است و غضیف صحیح است. رجوع به الاستیعاب ص 516 و الاصابه جزء 5 ص 199 و تاج العروس و رجوع به غضیف شود ابن حارث کندی، پدر عیاض محدث است. وی جز از غطیف بن حارث است که پیش از این ذکر شد. رجوع به الاستیعاب ص 516 والاصابه جزء 5 ص 190 شود
تازه. (منتهی الارب) (آنندراج). طری. (اقرب الموارد). باطراوت. تر و تازه، شکوفۀ نرم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ناقص و خوار. ج، اغضّه. ناقص ذلیل. (اقرب الموارد) ، چشم سست نگاه. (منتهی الارب) (آنندراج). چشمی که سست باشد و پلکهای آن فروهشته، وصاحبش آن را شکسته و سست کند. (از اقرب الموارد)
تازه. (منتهی الارب) (آنندراج). طری. (اقرب الموارد). باطراوت. تر و تازه، شکوفۀ نرم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ناقص و خوار. ج، اَغِضَّه. ناقص ذلیل. (اقرب الموارد) ، چشم سست نگاه. (منتهی الارب) (آنندراج). چشمی که سست باشد و پلکهای آن فروهشته، وصاحبش آن را شکسته و سست کند. (از اقرب الموارد)
ابن عیاش دیلمی، تابعی است. (منتهی الارب). در تاج العروس آمده، غریف بن دیلمی تابعی است و به قولی غریف بن عیاش است و از اهل شام بود. از فیروز دیلمی روایت کند و از صحابه است و ابراهیم بن ابی عبله نیز از وی روایت کند. (از تاج العروس). صحابی به کسی گفته می شود که پیامبر اکرم (ص) را درک کرده، به او ایمان آورده و در دوران زندگی اش به دین اسلام پایبند مانده باشد. این افراد اغلب از نخستین پذیرندگان اسلام بودند و نقش بسیار مؤثری در تشکیل تمدن اسلامی، گسترش فتوحات و نقل احادیث نبوی داشته اند. نام عابدی یمانی غیرمنسوب است. (منتهی الارب). عابدی است یمانی غیرمنسوب، و علی بن بکار از وی حکایت کند. (از تاج العروس)
ابن عیاش دیلمی، تابعی است. (منتهی الارب). در تاج العروس آمده، غریف بن دیلمی تابعی است و به قولی غریف بن عیاش است و از اهل شام بود. از فیروز دیلمی روایت کند و از صحابه است و ابراهیم بن ابی عبله نیز از وی روایت کند. (از تاج العروس). صحابی به کسی گفته می شود که پیامبر اکرم (ص) را درک کرده، به او ایمان آورده و در دوران زندگی اش به دین اسلام پایبند مانده باشد. این افراد اغلب از نخستین پذیرندگان اسلام بودند و نقش بسیار مؤثری در تشکیل تمدن اسلامی، گسترش فتوحات و نقل احادیث نبوی داشته اند. نام عابدی یمانی غیرمنسوب است. (منتهی الارب). عابدی است یمانی غیرمنسوب، و علی بن بکار از وی حکایت کند. (از تاج العروس)
کوهی است مر بنی نمیر را. (منتهی الارب). نام کوهی است متعلق به بنی نمیر. خطفی جد جریر بن عطیه بن الخطفی شاعر که نام وی حذیفه بود، گوید: کلفنی قلبی ما قد کلّفا هواز نیات حللن غریفا اقمن شهراً بعد ما تصیّفا حتی اذا ما طرد الهیف السّفا قرّبن بزلاً و دلیلاً مخشفا اذا حبا الرمل له تعسّفا یرفعن باللیل اذا ما اسجفا اعناق جنان و هاماً رجّفا. و عنقا بعد الکلال خیطفا. (از معجم البلدان)
کوهی است مر بنی نمیر را. (منتهی الارب). نام کوهی است متعلق به بنی نمیر. خطفی جد جریر بن عطیه بن الخطفی شاعر که نام وی حذیفه بود، گوید: کلفنی قلبی ما قد کلَّفا هواز نیات حللن غِرْیَفا اقمن شهراً بعد ما تصیَّفا حتی اذا ما طرد الهیف السَّفا قَرَّبن بزلاً و دلیلاً مخشفا اذا حَبَا الرمل له تَعَسَّفا یرفعن باللیل اذا ما اسجفا اعناق جنان و هاماً رُجَّفا. و عنقا بعد الکلال خیطفا. (از معجم البلدان)
مهمان شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). مهمان گردیدن نزدیک کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بمهمانی آمدن کسی را. (از اقرب الموارد) ، خواستن از کسی تا او را مهمان کند. (از اقرب الموارد) ، به غروب نزدیک شدن آفتاب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خمیدن ومیل کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
مهمان شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). مهمان گردیدن نزدیک کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بمهمانی آمدن کسی را. (از اقرب الموارد) ، خواستن از کسی تا او را مهمان کند. (از اقرب الموارد) ، به غروب نزدیک شدن آفتاب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خمیدن ومیل کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)