تازه. (منتهی الارب) (آنندراج). طری. (اقرب الموارد). باطراوت. تر و تازه، شکوفۀ نرم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ناقص و خوار. ج، اغضّه. ناقص ذلیل. (اقرب الموارد) ، چشم سست نگاه. (منتهی الارب) (آنندراج). چشمی که سست باشد و پلکهای آن فروهشته، وصاحبش آن را شکسته و سست کند. (از اقرب الموارد)
تازه. (منتهی الارب) (آنندراج). طری. (اقرب الموارد). باطراوت. تر و تازه، شکوفۀ نرم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ناقص و خوار. ج، اَغِضَّه. ناقص ذلیل. (اقرب الموارد) ، چشم سست نگاه. (منتهی الارب) (آنندراج). چشمی که سست باشد و پلکهای آن فروهشته، وصاحبش آن را شکسته و سست کند. (از اقرب الموارد)
اسم مرت از غیض در معانی مصدری. (از اقرب الموارد). رجوع به غیض شود، نیستان. (دهار) ، بیشه. (مهذب الاسماء) (صراح). بیشه و جنگل. (منتهی الارب) (دزی ج 2 ص 234). اجمه. (اقرب الموارد) (غیاث اللغات). جنگل. (صراح اللغات). غائضه. (دزی ج 2 ص 234) ، درختان انبوه در جای نشیب ایستادنگاه آب، یا خاص است به درخت پده. (از منتهی الارب). جای گرد آمدن درختان در ایستادنگاه آب، یا اختصاص دارد به درخت غرب (پده) و شامل همه درختان نیست. (از اقرب الموارد). ج، غیاض، اغیاض، (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ج، غیضات. (اقرب الموارد) (المنجد)
اسم مرت از غَیض در معانی مصدری. (از اقرب الموارد). رجوع به غیض شود، نیستان. (دهار) ، بیشه. (مهذب الاسماء) (صراح). بیشه و جنگل. (منتهی الارب) (دزی ج 2 ص 234). اَجَمَه. (اقرب الموارد) (غیاث اللغات). جنگل. (صراح اللغات). غائضه. (دزی ج 2 ص 234) ، درختان انبوه در جای نشیب ایستادنگاه آب، یا خاص است به درخت پده. (از منتهی الارب). جای گرد آمدن درختان در ایستادنگاه آب، یا اختصاص دارد به درخت غَرَب (پده) و شامل همه درختان نیست. (از اقرب الموارد). ج، غِیاض، اَغیاض، (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ج، غَیضات. (اقرب الموارد) (المنجد)
ناحیه ای است در شرق موصل از اعمال عقرالحمیدی، قرای متعددی دارد و وحوش و پرندگان در آنها بسیارند. در هر سال بیش از پنج هزار دینار از بهای چوب و نی و مستغل و زراعت و آسیاب عایدی دارد. (از معجم البلدان)
ناحیه ای است در شرق موصل از اعمال عقرالحمیدی، قرای متعددی دارد و وحوش و پرندگان در آنها بسیارند. در هر سال بیش از پنج هزار دینار از بهای چوب و نی و مستغل و زراعت و آسیاب عایدی دارد. (از معجم البلدان)
عیب که بفارسی آهو است. یقال: ما فی الامر غمیضه، ای عیب. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). غمیزه، صاحب منتهی الارب بمعنی گمنامی و خواری نیز آورده است، این معنی در فرهنگهای دیگر دیده نشد
عیب که بفارسی آهو است. یقال: ما فی الامر غمیضه، ای عیب. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). غَمیزه، صاحب منتهی الارب بمعنی گمنامی و خواری نیز آورده است، این معنی در فرهنگهای دیگر دیده نشد
غضغضۀ آب، کم شدن آن. (از منتهی الارب) (آنندراج). کم شدن و فرورفتن آب در زمین. (از اقرب الموارد) ، کم کردن چیزی را و کم کردن آب. (منتهی الارب) (آنندراج). کم کردن آب و جز آن. (از اقرب الموارد)
غضغضۀ آب، کم شدن آن. (از منتهی الارب) (آنندراج). کم شدن و فرورفتن آب در زمین. (از اقرب الموارد) ، کم کردن چیزی را و کم کردن آب. (منتهی الارب) (آنندراج). کم کردن آب و جز آن. (از اقرب الموارد)
تازه روی گردیدن: غض ّ فلان غضاضه و غضوضه. (منتهی الارب) (آنندراج). تازه شدن. (تاج المصادر بیهقی). غضوضه گیاه و جز آن، نضارت و طراوت آن، و صفت وی غض ّ می آید. (از اقرب الموارد)
تازه روی گردیدن: غض ّ فلان غضاضه و غضوضه. (منتهی الارب) (آنندراج). تازه شدن. (تاج المصادر بیهقی). غضوضه گیاه و جز آن، نضارت و طراوت آن، و صفت وی غض ّ می آید. (از اقرب الموارد)