پسر طایجو بهادر. از امرائی بود که ’ارسلان اوغول’ را بزرگ خود ساخته بر ضد پادشاه اسلام (غازان خان) برخاسته بودند. وی پس از قتل ارسلان اوغول (695 هجری قمری) کشته شد. رجوع به تاریخ غازانی صص 99- 100 شود
پسر طایجو بهادر. از امرائی بود که ’ارسلان اوغول’ را بزرگ خود ساخته بر ضد پادشاه اسلام (غازان خان) برخاسته بودند. وی پس از قتل ارسلان اوغول (695 هجری قمری) کشته شد. رجوع به تاریخ غازانی صص 99- 100 شود
ماه چهارم عربی که ربیع الاخر نیز گویند. (ناظم الاطباء) ، خوی روان شده از آدمی و ستور، دریا، آب گوارا، شریک. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). ج، بضع (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، گوشت، یقال: دابه کثیره البضیع، یعنی ستور پرگوشت و رجل حاظی البضیع، یعنی مرد آکنده گوشت. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج). رجل کثیره البضیع و رجل حاظی البضیع، ای سمین. (اقرب الموارد). جمع واژۀ بضعه و این جمعی نادر است مانند رهین جمع واژۀ رهن و معیز جمع واژۀ معز و کلیب جمع واژۀ کلب. (یادداشت مؤلف)
ماه چهارم عربی که ربیع الاخر نیز گویند. (ناظم الاطباء) ، خوی روان شده از آدمی و ستور، دریا، آب گوارا، شریک. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). ج، بُضعْ (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، گوشت، یقال: دابه کثیره البضیع، یعنی ستور پرگوشت و رجل حاظی البضیع، یعنی مرد آکنده گوشت. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج). رجل کثیره البضیع و رجل حاظی البضیع، ای سمین. (اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ بضعه و این جمعی نادر است مانند رهین جَمعِ واژۀ رهن و معیز جَمعِ واژۀ معز و کلیب جَمعِ واژۀ کلب. (یادداشت مؤلف)
اطان. نام جاییست. یاقوت آرد: و ابوعمرو اطان روایت کرده و به هر دو لغت (لهجه) و روایت این بیت ابن مقبل آمده است: تاءنّس خلیلی هل تری من ظعائن تحملن بالعلیاء فوق اضان. (از معجم البلدان). و رجوع به اطان شود، چیزی را ظاهر کردن. (از اقرب الموارد). هویدا نمودن چیزی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ظاهر و هویدا کردن. (آنندراج) ، کاری را در ضحی کردن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). چاشتگاه کردن کاری را. (آنندراج). چاشتگاه کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، اضحاء بصلاه نافله، گزاردن نماز نافله را در ظهر، اضحاء از امر، دور شدن از آن. (از اقرب الموارد) ، گردیدن. (تاج المصادر بیهقی)
اطان. نام جاییست. یاقوت آرد: و ابوعمرو اطان روایت کرده و به هر دو لغت (لهجه) و روایت این بیت ابن مُقبل آمده است: تَاءَنَّس ْ خلیلی هل تری من ظعائن تحملن بالعلیاء فوق اضان. (از معجم البلدان). و رجوع به اطان شود، چیزی را ظاهر کردن. (از اقرب الموارد). هویدا نمودن چیزی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ظاهر و هویدا کردن. (آنندراج) ، کاری را در ضحی کردن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). چاشتگاه کردن کاری را. (آنندراج). چاشتگاه کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، اضحاء بصلاه نافله، گزاردن نماز نافله را در ظهر، اضحاء از امر، دور شدن از آن. (از اقرب الموارد) ، گردیدن. (تاج المصادر بیهقی)
حضن. حضانت. حضون، درازتر گردیدن یکی از دو سر پستان گوسپند یا اشتر یا زن از دیگری. (از منتهی الارب). بزرگ بودن یک پستان از پستان دیگر. بزرگ بودن یک پستان، کلان تر بودن یکی از بیضۀ مرد از دیگری. (آنندراج)
حضن. حضانت. حضون، درازتر گردیدن یکی از دو سر پستان گوسپند یا اشتر یا زن از دیگری. (از منتهی الارب). بزرگ بودن یک پستان از پستان دیگر. بزرگ بودن یک پستان، کلان تر بودن یکی از بیضۀ مرد از دیگری. (آنندراج)
اقصی القلب. (منتهی الارب) (آنندراج). غسان یا غسّان (به ضبط لسان العرب) ، ته دل، گویند: ’لقد علمت ان ذلک من غسان قلبک’، ای من اقصی نفسک. (از اقرب الموارد)
اقصی القلب. (منتهی الارب) (آنندراج). غُسان یا غَسّان (به ضبط لسان العرب) ، ته دل، گویند: ’لقد علمت ان ذلک من غسان قلبک’، ای من اقصی نفسک. (از اقرب الموارد)