جدول جو
جدول جو

معنی غضافر - جستجوی لغت در جدول جو

غضافر
(غُ فِ)
شیر بیشه. (منتهی الارب). اسد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غضنفر
تصویر غضنفر
(پسرانه)
شیر بیشه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غافر
تصویر غافر
آمرزنده، پوشندۀ گناه، بخشایندۀ گناه، از صفات و نام های خداوند، چهلمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۸۵ آیه، حم اولی، مؤمن، طول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غضنفر
تصویر غضنفر
شیر، مرد درشت اندام و درشت خوی
فرهنگ فارسی عمید
(غَ ضَ فَ)
ابن جعفر حسینی. او قصیدۀ بردۀ میمیۀ بوصیری (متوفی به سال 694 هجری قمری) را به فارسی شرح کرده است، و این شرح به سال 920 انجام یافته است. آغاز آن چنین است: ’موزون ترین کلامی که ارکان بیت المعمور الخ’. رجوع به کشف الظنون چ استانبول ج 2 ستون 1335 شود
در تاریخ شاهی آمده: وی یکی ازکوکهای میرزا (میرزا عسکری) و برادر قاسم حسین بود. و در همین کتاب داستانی از او نقل شده است. رجوع به تاریخ شاهی تاریخ سلاطین افاغنه (ص 145 و 146) شود
لغت نامه دهخدا
(غَ فَ)
مرد درشت اندام درشت خوی. (منتهی الارب) (آنندراج). الجافی الغلیظ، کالغضنفر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
گل پاکیزۀ خوشبوی برچسفان سبز. (منتهی الارب). گل خازه. (مهذب الاسماء). گل چسبنده و سبز و آزاد. (از اقرب الموارد) : و لهم (لأهل الصین) الغضار الجید، و یعمل منه اقداح فی رقه القواریر یری ضوء الماء فیه. (مقصود چینی است). (اخبار الصین و الهند ص 16) ، خنور سفالین. کاسه ای که از گل مذکور سازند. (از اقرب الموارد) ، سفال پاره ای که جهت دفع چشم زخم با خود دارند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سفال سبز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(غُ شَ جَ)
نام کوهی است. ابن نجدۀ هذلی گوید:
تغنی نسوه کنقا غضار
کأنک بالشید لهن رام.
(از معجم البلدان).
و ’رام’ به معنی فرزند است
لغت نامه دهخدا
(غُ فِ)
مرد بی خرد کندذهن. (منتهی الارب) (آنندراج). مغفّل. (اقرب الموارد) ، کفتار نر بسیارموی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غُ بِ)
سخت درشت. (منتهی الارب). الشدیدالغلیظ. غضبر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ ءِ)
جمع واژۀ غضاره. (اقرب الموارد). رجوع به غضاره شود
لغت نامه دهخدا
با هم مدد کردن و یاری نمودن در کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هم پشت شدن و یکدیگر را یاری دادن. (آنندراج). با هم مدد و یاری کردن در کار. (از اقرب الموارد) :عجبت من تضافرهم علی باطلهم و فشلکم عن حقکم. (اقرب الموارد). بهم رسیدند و در تظاهر و تظافر مجتمع و متفق شدند. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 68)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
بطن غافر، موضع عن نصر. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غافر
تصویر غافر
آمرزنده گناه، آمرزنده و پوشنده گناه
فرهنگ لغت هوشیار
گل خوشبوی گلی خوشبوی در حمام روزی رسید از دست محبوبی به دستم، مهره سبز چشم پنام، آوند سفالین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غضفر
تصویر غضفر
درشت اندام درشت خوی مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غضنفر
تصویر غضنفر
شیر درنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضافر
تصویر تضافر
هم پشتی پشتیبانی از هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غافر
تصویر غافر
((فِ))
از نام های خداوند به معنای آمرزنده گناه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غضنفر
تصویر غضنفر
((غَ ضَ فَ))
شیر درنده
فرهنگ فارسی معین
اسد، حیدر، شیر، ضیغم
فرهنگ واژه مترادف متضاد