جدول جو
جدول جو

معنی غضابی - جستجوی لغت در جدول جو

غضابی
(غُ بی ی)
تیره و مکدر در معاشرت و مخالفت. (منتهی الارب). الکدر فی معاشرته و مخالفته. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
غضابی
(غَ / غُ با)
جمع واژۀ غضبان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به غضبان شود
لغت نامه دهخدا
غضابی
بد برخورد مرد
تصویری از غضابی
تصویر غضابی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غرابی
تصویر غرابی
نوعی خرما، نوعی نان شیرینی، غرابیّه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیابی
تصویر غیابی
بدون حضور فرد موردنظر مثلاً حکم غیابی، در غیبت فرد مورد نظر مثلاً غیابی طلاق گرفت
فرهنگ فارسی عمید
ابن حارث برجمی، شاعری است
لغت نامه دهخدا
خاکستر نرم، یا عام است، (منتهی الارب)، خاکستر، (مهذب الاسماء)، خاکستر گرم، یا عام است، (آنندراج)، خلواره، و ظاهراً خاکستر نرم در منتهی الارب غلط کتابت است
لغت نامه دهخدا
در انساب سمعانی آرد: والمشهور بهذه النسبه محمد بن عبداﷲ الغابی روی عن جعفر بن احمد بن علی بن بیان المصری عنه عن مالک، قال ابن ماکولا و لم اجدهم یرضون جعفر او روی عن جعفر عمر بن العباس القاضی بغره - انتهی
لغت نامه دهخدا
(غَ با)
مؤنث غضبان. (منتهی الارب) : امراءه غضبی، زنی خشمگین. (مهذب الاسماء). به خشم آمده. غضبناک، گلۀ صدشتر، و آن (غضبی) معرفه است و ’ال’ و تنوین بدان داخل نمیشوند، گفته اند که آن مصحف غضیا است. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد)
جمع واژۀ غضبان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ بی ی)
منسوب به غضب که بطنی از انصار است. (از انساب سمعانی ورق 409 ب)
منسوب به غضب که بطنی از سلیم است. (از انساب سمعانی ورق 409 ب)
لغت نامه دهخدا
(غَ ضَ)
منسوب به غضب (خشم). رجوع به غضب شود
لغت نامه دهخدا
(غَ ضَ فَ)
دهی از دهستان بالاولایت بخش حومه شهرستان تربت حیدریه است که در 20هزارگزی شمال خاوری تربت حیدریه و10هزارگزی خاوری شوسۀ عمومی تربت به مشهد قرار دارد. در دامنۀ کوه واقع و هوای آن معتدل است. سکنۀآن 183تن شیعۀ فارسی زبانند. آب آن از قنات تأمین میشود، و محصولات آن غلات، بنشن، انواع میوه ها و تریاک است و شغل اهالی زراعت، گله داری و کرباس بافی میباشد. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(غُ)
موضعی است به حجاز. (منتهی الارب). ناحیه ای است در حجاز از دیار هذیل. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(غِ)
خاشاک چشم. (منتهی الارب). قذی. (اقرب الموارد) ، بیماریی است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). چیچک. (منتهی الارب). آبله. (ناظم الاطباء). جدری. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غِ)
جمع واژۀ غضبان. (اقرب الموارد). رجوع به غضبان شود
لغت نامه دهخدا
مقابل حضوری، منسوب به غیاب، آنچه در غیاب کسی گویند یا کنند، رجوع به غیاب شود،
- حکم غیابی، (اصطلاح حقوق) حکمی است که درباره یکی از اصحاب دعوی که در جلسۀ دادرسی حاضر نشده و لایحه نفرستاده و حضور خود را ساقط نکرده باشد صادر شود، رجوع به حکم شود
لغت نامه دهخدا
(غُ بِ)
سخت درشت. (منتهی الارب). الشدیدالغلیظ. غضبر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ ری ی)
جمع واژۀ غضراء. (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به غضراء شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
محمد بن زکریا بن دینار غلابی، مکنی به ابوعبدالله. اویکی از روات سیر و احداث و مغازی و غیر آن بود. وی ثقه و صادق است. او راست: کتاب مقتل الحسین بن علی، کتاب وقعۀ صفین، کتاب الجمل، کتاب الحره، کتب مقتل امیرالمؤمنین، کتاب الاجواد و کتاب المبخلین. (از فهرست ابن الندیم چ 1 مصر ص 157). صاحب تاج العروس کنیۀ او را ’ابوبکر’ آورده و به نقل از ابن اثیر گوید: غلابی از عبدالله بن رجاء روایت کرد و طبرانی از وی روایت دارد. و غلاب نام یکی از اجداد او بود. - انتهی. در ریحانه الادب (ج 3 ص 160) آمده است: نسبت وی جوهری و از قبیلۀ غلاب (به فتح غین و تخفیف لام) است. او از وجوه و اعیان محدثان امامیه در اواخر قرن سیم هجرت و مورخ اخباری و کثیرالعلم بود. تألیفاتی در اخبار فاطمه (ع) و جمل و صفین و مقتل حسین (ع) و جز آنها دارد و به سال 298 هجری قمری در گذشته است. - انتهی. رجوع به سیرۀ عمر بن عبدالعزیز ص 87 و 192 و الموشح ص 376 شود
لغت نامه دهخدا
(غُ)
منسوب به غباب که لقب ثعلبه بن حارص است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(غُ بی ی)
منسوب به فرقۀ غرابیه. (انساب سمعانی). رجوع به غرابیه شود
لغت نامه دهخدا
(غُ بی ی)
نوعی از خرما. (منتهی الارب) (قطر المحیط) ، نوعی نان شیرینی. غرابیه. غرابیا
لغت نامه دهخدا
(غُ بی ی)
دهی است از دهستان عباداللهی بخش هندیجان شهرستان خرمشهر، و در 5000 گزی جنوب باختری هندیجان و در 1000 گزی خاوری راه اتومبیل رو هندیجان به خلیج فارس واقع است. دشت و گرمسیر و مالاریائی است. سکنۀ آن 320 تن و مذهب مردم تشیع است و به زبان عربی و فارسی سخن می گویند. آب اهالی از رود خانه زهره تأمین می شود و محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه در تابستان اتومبیل رو است و سکنۀ آن از طایفۀ شعبانی هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(غَلْ لا / غَ)
احوص بن مفضل بن غسان بن فضل بن معاویه بن عمرو بن خالد بن غلاب غلابی، مکنی به ابوامیه. وی منسوب به غلاب است که نام زنی است و این زن مادر خالد بن حارث بود. ابوامیه از اهل بغداد بود. از پدرش کتاب تاریخ او را روایت کرد، و نیز از محمد بن عبدالملک بن ابی الشوارب و ابراهیم بن سعید جوهری و دیگران روایت دارد. مدتی به شغل قضاء بصره گماشته شد، و به سال 300 هجری قمری به زندان بصره درگذشت. رجوع به انساب سمعانی ورق 413ب و اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 شود
عبدالله بن معاذ بن نشیط غلابی بصری. اواز بصریان روایت کند و هشام بن یوسف قاضی صنعاء از وی روایت دارد. رجوع به انساب سمعانی ورق 413ب شود
لغت نامه دهخدا
(غَلْ لا بی ی)
منسوب است به غلاب که نام والد خالد بن غلاب بصری است. (از انساب سمعانی ورق 413 ب)
لغت نامه دهخدا
خشمیک، جمع غضبان، خشمناکان مونث غضبی. یا قوه (قوت) غضبی. یکی از قوای باعثه. اگر شوق برای دفع امر مکروه و ناپسندی باشد آنرا قوه غضبیه نامند شهویه و آن قوه دفع منافر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غضاب
تصویر غضاب
غضاب خاشاک چشم، چیچک آبله، ستبر پوست مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضابی
تصویر ضابی
خاکستر گرم، خاکستر
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده ونیک در نوبد اندایی منسوب به غیاب آنچه در غیاب کسی گویند یا انجام دهند مقابل حضوری یا حکم غیابی. حکمی است درباره یکی از اصحاب دعوی که در جلسه دادرسی حاضر نشده و لایحه نفرستاده و حضور خود را ساقط نکرده باشد صادر شود
فرهنگ لغت هوشیار
افزوده کلاغی نوک کلاغی در استخوان دوش، کلاغ زاغی زاغگون، خرمای سیاه خرمای زاغی، نان بادامی نوعی خرما، نوعی نان شیرینی غرابیه غرابیا، زایده ایست در کنار فوقانی و مجاور بریدگی به همین نام در استخوان کتف به شکل منقار کلاغ در راس این زایده عضلات سینه یی کوچک و غرابی بازویی و سر کوتاه عضله دو سر بازویی می چسبند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرابی
تصویر غرابی
((غُ))
نوعی خرما، نوعی نان شیرینی
فرهنگ فارسی معین
درغیاب، غیاباً
متضاد: حضوری
فرهنگ واژه مترادف متضاد