جدول جو
جدول جو

معنی غصلب - جستجوی لغت در جدول جو

غصلب
(غُ لُ)
بلندبالا (ی) مضطرب خلقت. (منتهی الارب) (آنندراج). الطویل المضطرب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غالب
تصویر غالب
(پسرانه)
چیره، نام شاعری در قرن سیزدهم، غالب دهلوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تصلب
تصویر تصلب
سخت شدن، سفت شدن
تصلب شرائین: در پزشکی سفت و ستبر شدن دیوارۀ سرخ رگ ها و تنگ شدن راه جریان خون که ممکن است باعث فشارخون شود و بیشتر مربوط به پیری و سالخوردگی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غالب
تصویر غالب
غلبه کننده، چیره شونده، چیره، پیروز، افزون، بسیار، فراوان، قسمت بیشتر چیزی
غالب آمدن: غلبه کردن، چیره شدن، پیروز شدن، غالب شدن
غالب اوقات: بیشتر اوقات
غالب شدن: غلبه کردن، چیره شدن، پیروز شدن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ لُ)
جمع واژۀ صلب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج صلب، مهرۀ پشت یعنی استخوان پشت. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
سخت تر. محکم تر. استوارتر. صلب تر. (ناظم الاطباء).
- امثال:
اصلب من الانضر.
اصلب من الجندل.
اصلب من الحجر.
اصلب من الحدید.
اصلب من النضار.
اصلب من عودالنبع، خلاف فرعی. (قطرالمحیط). مقابل فرعی، بنیادی. (لغات فرهنگستان). بنلادی. اساسی. (ناظم الاطباء) ، در نزد صرفیان، خلاف حرف زاید. (از قطر المحیط).
- حروف اصلی (اصلیه) ، حروفی که در صرف کلمه باقی و پایدارند. در برابرحروف زاید. رجوع به حروف و کشاف اصطلاحات الفنون ج 1ص 355 شود.
، مادی. جوهری. هیولانی، معنوی. (ناظم الاطباء) ، درست، خالص و بی غش، حقیقی. (ناظم الاطباء). واقعی: علاجی در وهم نیاید که موجب صحت اصلی تواند بود. (کلیله و دمنه) ، جبلّی و طبیعی و فطری وذاتی. (ناظم الاطباء).
- حرارت اصلی، حرارت غریزی: شراب... طعام را هضم کند وحرارت اصلی، یعنی غریزی را بیفزاید. (نوروزنامه). ورجوع به حرارت شود.
، (در گیاه) در برابر بدل و غیرخودرو و پرورش یافته:
گرچه نیابد مدد آب جوی
از گل اصلی نرود رنگ و بوی.
نظامی.
- جهات اصلی، چهار جهت در برابر چهار جهت فرعی. رجوع به جهات شود.
- لغت اصلی، لغتی که بحسب اصل در زبان موضوع است و از زبان دیگر نگرفته اند، مثل عماد. در برابر لغت دخیل. نوعی از لغت عرب و آن لغتی است که در اصل موضوع است چون عماد. (غیاث) (آنندراج). و صاحب کشاف آرد:نوعی است از انواع لغت و آن لفظی است مستعمل نزد هفت طائفۀ مخصوص و مشهور از مردم بیابانی که ایشان رااعراب و عرب عرباء و عرب عاربه نیز گویند و علوم ادبی و قواعد عربی علمای عرب را از کلام این قوم و لغت این گروه استنباط کرده اند، کذا ذکر فی شرح نصاب الصبیان. و بر این معنی گفته اند که: هذا اللفظ فی الاصل اوفی اصل اللغه لکذا ثم استعمل لکذا. و هفت لغت در عرب مشهور است بفصاحت، و آن هفت لغت: قریش، علی، هوازن، اهل یمن، ثقیف، هذیل و بنی تمیم باشند. و اصلی در مقابل مولد استعمال شود و در خفاجی در تفسیر رب العالمین گفته المراد بالاصل حاله وضعه الاول. (کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 95). و رجوع به لغت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از غالب
تصویر غالب
غلبه کننده، پیروز، زبر دست، توانا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصلب
تصویر تصلب
سختی کردن، محکم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصلب
تصویر عصلب
بزرگ و نیرو مند مرد درشت اندام و توانا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصلب
تصویر اصلب
استوارتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غالب
تصویر غالب
((لِ))
غلبه کننده، چیره، افزون، بسیار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصلب
تصویر تصلب
((تَ صَ لُّ))
سخت شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غالب
تصویر غالب
مسيطرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از غالب
تصویر غالب
Dominant, Predominant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از غالب
تصویر غالب
dominant, prédominant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از غالب
تصویر غالب
домінуючий , переважаючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از غالب
تصویر غالب
egemen, baskın
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از غالب
تصویر غالب
dominante, predominante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از غالب
تصویر غالب
доминирующий , преобладающий
دیکشنری فارسی به روسی
غالب
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از غالب
تصویر غالب
غالب , غالب
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از غالب
تصویر غالب
প্রভাবশালী , প্রাধান্য
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از غالب
تصویر غالب
ครอง , ที่ครอบงำ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از غالب
تصویر غالب
inayoongoza, kuu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از غالب
تصویر غالب
支配的
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از غالب
تصویر غالب
dominante, predominante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از غالب
تصویر غالب
占主导地位的 , 主要的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از غالب
تصویر غالب
דומיננטי , שולט
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از غالب
تصویر غالب
지배적인 , 지배적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از غالب
تصویر غالب
dominan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از غالب
تصویر غالب
dominant, vorherrschend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از غالب
تصویر غالب
dominant
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از غالب
تصویر غالب
dominante, predominante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از غالب
تصویر غالب
dominujący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از غالب
تصویر غالب
प्रमुख
دیکشنری فارسی به هندی