جدول جو
جدول جو

معنی غشرب - جستجوی لغت در جدول جو

غشرب(غَ شَرْ رَ)
شیر بیشه. (منتهی الارب) (آنندراج). اسد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مشرب
تصویر مشرب
ذوق و میل و هوای نفس، جای آب خوردن، آبشخور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرب
تصویر شرب
نوعی پارچۀ کتانی نازک و لطیف که از آن دستار یا پیراهن می دوختند، برای مثال دامن کشان همی شد در شرب زرکشیده / صد ماه رو ز رشکش جیب قصب دریده (حافظ - ۸۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرب
تصویر غرب
درختی که میوه ندهد، پد، پده، سپیدار، بید، بید مجنون
طلا، نقره
قدح، خمر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غارب
تصویر غارب
مقابل طالع، غروب کننده، دور شونده، در علم زیست شناسی شانه، دوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرب
تصویر غرب
بخشی از کرۀ زمین که در سمت غرب نصف النهار گرینویج است، جایی که آفتاب غروب می کند، یکی از چهار جهت اصلی، سمت چپ شخصی که رو به شمال ایستاده است، کنایه از کشورهای اروپایی و امریکایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرب
تصویر شرب
نوشیدن آشامیدن، کنایه از نوشیدن شراب یا سایر مسکرات
شرب مدام: شراب خوردن دایم
فرهنگ فارسی عمید
(عَ رَ / عَ شَرْ رَ)
تیر درگذرنده. (منتهی الارب). سهم ماضی، و برخی آن را شهم به شین معجم ضبط کرده اند، خشن. (از اقرب الموارد) ، شیر بیشه. (منتهی الارب). اسد. (اقرب الموارد) ، سخت روان، هرچه باشد. (منتهی الارب). سخت و باجرأت، و برخی آن را سخت جریان نوشته اند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غُ)
جمع واژۀ غراب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غُ رُ)
مسافر. (منتهی الارب) (آنندراج) ، غریب. (غیاث اللغات) (اقرب الموارد) ، نادر. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات) ، نهی غرب، جائی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
ستم. لغتی است در غشم. (منتهی الارب). مبدل غشم است. (اقرب الموارد). ظلم
لغت نامه دهخدا
(غُ شَ)
موضعی است. (از منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
میرزا اشرف. اصلش از اعراب عامری است چندی در زمان نادرشاه در الکاء خار و ورامین متوجه عمل دیوانی بوده در آخر یک چشم او را برآوردند. در شیراز به سال 1185 ه. ق. وفات یافت. این چند شعر از او ثبت شده است:
وصل تو گفتم رسد، پیشترم از اجل
آه که از بخت بد، این نرسید آن رسید.
نمیدانم که آن زیبا پسر دارد پدر یا نه
اگر دارد پدر چون این پسر دارد دگر یا نه ؟
با تو ای گل که مسلم بودت سیمتنی
گل که باشد که کند دعوی نازک بدنی.
(از آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 419).
و رجوع به مجمع الفصحاء ج 2 ص 445 شود
لغت نامه دهخدا
(مِ رَ)
پیاله و کوزه. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ شَرْ رَ)
آمیخته، نیک رنگ گرفته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غَ رَ)
مکان غضرب، جای بسیار آب و گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج). غضرب و غضارب، کثیر النبت و الماء. (اقرب الموارد). جای بسیارآب و پرگیاه
لغت نامه دهخدا
(غَ)
جایی است که در جمهرۀ ابن درید ذکر شده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(غِ رَ)
مار. (منتهی الارب). افعی. (اقرب الموارد). صاحب منتهی الارب آن را مصحف عظرب میداند
لغت نامه دهخدا
(اِ هَِ)
نوشیدن و آشامیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، در خویشتن چیدن. (تاج المصادر بیهقی). درخوردن جامه خوی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سرایت کردن و درگذشتن از چیزی بچیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سرایت کردن رنگ در جامه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غُ)
دوری از جای و دیار خود. (منتهی الارب) (آنندراج). دوری از وطن. (المنجد). غربت
لغت نامه دهخدا
(غُ رِ)
مرد دلاور و رسا در امور. (منتهی الارب) (آنندراج). الجری ٔ الماضی من الرجال. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
آشامیدن نوشیدن آشامندگان می می آشامان، بهره آب، آبشخور پارچه ای از کتان بسیار نازک و گران بها که در قدیم از آن پیراهن و دستار می کردند و کشور مصر به ساختن آن مشهور بود. آشامیدن نوشیدن، حلاوت طاعت و لذت کرامت و راحت انس
فرهنگ لغت هوشیار
دور شدن، پنهان شدن آفتاب، ناپدید شدن، رفتن، به یکسو شدن، مغرب، جای غروب آفتاب مسافر، غریب، نادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشرب
تصویر تشرب
نوشیدن و آشامیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشرب
تصویر مشرب
نوشیدن آب، آشامیدن، شرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غضرب
تصویر غضرب
آبخیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غشارب
تصویر غشارب
دلاور، کار کشته مرد
فرهنگ لغت هوشیار
دوش شتر میان کوهان و گردن، فرو رونده، سستکار تنبل، بالا بالای هر چیز غروب کننده (ستاره) مقابل طالع، کوهان شتر و گردن شتر، جمع غوارب، یکی از اوتاد اربعه منجمان برجی که از مغرب طالع شود مقابل طالع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرب
تصویر شرب
((شُ))
آشامیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرب
تصویر غرب
((غَ))
پنهان شدن، دور شدن، یکی از چهار جهت اصلی، جای فرو شدن آفتاب، باختر، سرزمین های واقع در غرب (اعم از اروپا آمریکا)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشرب
تصویر مشرب
((مَ رَ))
آبشخور، روش، مسلک، جمع مشارب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غارب
تصویر غارب
((رِ))
غروب کننده، کوهان شتر
فرهنگ فارسی معین
((شَ))
پارچه ای از کتان بسیار نازک و گرانبها که در قدیم از آن پیراهن و دستار می کردند و کشور مصر به ساختن آن مشهور بود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرب
تصویر غرب
باختر، خوربران
فرهنگ واژه فارسی سره
آیین، کیش، مذهب، مسلک، مکتب، نحله، خلق، خو، ذوق، بینش، شیوه تفکر، آبشخور، منهل
فرهنگ واژه مترادف متضاد