جدول جو
جدول جو

معنی غزنیزی - جستجوی لغت در جدول جو

غزنیزی(غَ)
سمعانی گوید: او مظفر بن احمد بن محمد بن حسین شیانی، مکنی به ابوعاصم است. من وی رادر خوارزم دیدم و از او چیز اندکی نوشتم. ولادت او در شوال سال 499 هجری قمری بود. (انساب ورق 408 الف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منیزی
تصویر منیزی
دارویی طبی که برای رفع سوء هاضمه به کار می رود، تباشیر فرنگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غزنیجی
تصویر غزنیجی
غزنوی، از مردم غزنه (غزنین) مثلاً سلطان محمود غزنوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غریزی
تصویر غریزی
از روی غریزه، طبیعی مثلاً واکنش غریزی،
ذاتی، فطری مثلاً هوش غریزی
غریزۀ جنسی: غریزۀ اطفای شهوت که سبب تولید نسل است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غزنوی
تصویر غزنوی
از مردم غزنه (غزنین) مثلاً سلطان محمود غزنوی
فرهنگ فارسی عمید
(غَ)
دهی است در ماوراءالنهر. (منتهی الارب). از قرای کش (کس ّ) در ماوراءالنهر. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
بسان گشنیز. بمانند گشنیز، ورقی از اوراق بازی که خالهای آن بشکل برگ گشنیز است. ورق قمار که بر آن صورت گشنیز نقش است: تک خال گشنیزی. دو لوی گشنیزی. ده لوی گشنیزی
لغت نامه دهخدا
انتسابی است به شونیز بغداد که مقبره ای مشهور و مدفن برخی از مشایخ طریقت می باشد، (از انساب سمعانی)
منسوب است به شونیز که دانۀ سیاه معروفی است، (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
سرما و زمستان سخت. (برهان قاطع) (اقرب الموارد) (انجمن آرا). به حذف نون نیز دیده شده است. (آنندراج) (انجمن آرا). سرمای سخت و زمستان و غرنچی به حذف تحتانی مخفف آن است
لغت نامه دهخدا
(غَ)
نام شخصی است معین یا غیر معین:
چو غرنیچی به محشر زنده گردد
بسنجد طاعتش ایزد به میزان
کم آید طاعتش گوید خدایا
ترازو پله دارد سر بگردان.
(فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
نوعی است از جامه، (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
منسوب به سینیز که دهی است بفارس، رجوع به ص 149 و 150 فارسنامۀ ابن البلخی، منتهی الارب و سینیز شود
لغت نامه دهخدا
(غَزْ)
از قرای خوارزم از ناحیۀ مراغراد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
یا غزنیچی. محتمل است که منسوب به غزنی باشد چنانکه هم اکنون منسوب به انزلی را انزلی چی و منسوب به ویرانی (دهی در خراسان) را ویرانی چی میگویند، و گویا این لفظ مخصوص زبان عامیانه بوده است، مانند خود کلمه غزنه (رجوع به غزنه شود) ، و بدین جهت کمتر در لفظ قلم استعمال شده است. تاریخ بیهقی چ غنی و فیاض حاشیۀ ص 281 و رجوع به تعلیقات تاریخ بیهقی چاپ مذکور ص 697 و رجوع به فرهنگ رشیدی شود: و پیاده سه هزار سگزی و غزنیجی (یا غزنیچی) و هریوه و بلخی و سرخسی و لشکر بسیار و اعیان و اولیاء و ارکان ملک. (تاریخ بیهقی چ غنی و فیاض ص 281). و سواری دوهزار رسیده بود از مبارزان و پیاده دوهزار سگزی و غزنیجی (یا غزنیچی) و غوری و بلخی. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 575). رشیدی آرد: غزنین و غزنه شهر معروف، و غزنیچی منسوب بدان است:
خاک غزنین رفیعتر فلکی است
عرش و غزنین به نقش هر دو یکی است
تا ترا چرخ شاه غزنین خواند
هیچ غزنیچئی غریب نماند.
سنائی (از فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
رجوع به غزنیجی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از غزنوی
تصویر غزنوی
منسوب به غزنه غزنی اهل غزنین از مردم غزنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنیزی
تصویر کنیزی
کنیز بودن: به کنیزی گرم قبول کند بکنم ناز بر مه و اختر
فرهنگ لغت هوشیار
غریزی در فارسی آسن ویری ویریک منسوب به غریزه، طبیعی ذاتی جبلی فطری. یا حرارت غریزی. حرارت طبیعی که در عروق بدن توام با خون وجود دارد
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی تباشیر فرنگی طباشیر فرنگی یا منیزی کلسینه. طباشیر فرنگی مکلس
فرهنگ لغت هوشیار
گرامیکی گرامیی اما دلیل بر عزیزی و گرامی دانش آن که دانش در سرشت ماست و تمام کننده مااوست (مصنفات باباافضل) گرامیی عزت: و اما بر عزیزی و گرامیی دانش آن که دانش در سرشت ماست و تمام کننده اوست، ارجمندی گرانمایگی احترام
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به غزنی: از مردم غزنه غزنوی: تا تو را چرخ شاه غزنین خواند هیچ غزنیجی غریب نماند... (حدیقه)
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به غزنی: از مردم غزنه غزنوی: تا تو را چرخ شاه غزنین خواند هیچ غزنیجی غریب نماند... (حدیقه)
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به گشنیز مانند گشنیز، (گنجفه) ورقی که خالهای آن بشکل برگ گشنیز است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریزی
تصویر غریزی
((غَ))
ذاتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غریزی
تصویر غریزی
Instinctive, Instinctual
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از غریزی
تصویر غریزی
instinctif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از غریزی
تصویر غریزی
инстинктивный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از غریزی
تصویر غریزی
instinktiv
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از غریزی
تصویر غریزی
інстинктивний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از غریزی
تصویر غریزی
instynktowny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از غریزی
تصویر غریزی
instintivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از غریزی
تصویر غریزی
instintivo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از غریزی
تصویر غریزی
istintivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از غریزی
تصویر غریزی
instinctief
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از غریزی
تصویر غریزی
स्वाभाविक
دیکشنری فارسی به هندی