با کنج دهان خوردن بی اشتهای نفس چنانکه گوئی بدان مکره است. غزغز، اکل بشدقه من غیر شهوه کأنه مکره علیه. (اقرب الموارد) ، سوراخ کردن به ضربت. نیش زدن: اخذ سکیناً و غزغز فی رجلیه، متأثر کردن و سوزاندن زبان. متأثر کردن ذائقه. سوزاندن. باعث سوزش شدن، احساس درد شدید ناگهانی، احساس سوزش خفیف در جلد، نیش خوردن. (دزی ج 2 ص 211)
با کنج دهان خوردن بی اشتهای نفس چنانکه گوئی بدان مکره است. غزغز، اکل بشدقه من غیر شهوه کأنه مکره علیه. (اقرب الموارد) ، سوراخ کردن به ضربت. نیش زدن: اخذ سکیناً و غزغز فی رجلیه، متأثر کردن و سوزاندن زبان. متأثر کردن ذائقه. سوزاندن. باعث سوزش شدن، احساس درد شدید ناگهانی، احساس سوزش خفیف در جلد، نیش خوردن. (دزی ج 2 ص 211)
ناحیتی بود در آسیای مرکزی میان چین و تبت و خلخ و خرخیز. صاحب حدودالعالم آرد: مشرق او ناحیت چین است و جنوب وی بعضی تبت است و بعضی خلخ و مغرب وی بعضی خرخیز است و شمال وی هم خرخیز است. اندر همه حدود او برود و این ناحیت مهتر ناحیت است از ترک و بیشترین قومی بودند در اصل و ملوک همه ترکستان اندر قدیم از تغزغز بودندی و مردمان جنگی اند و با سلاح بسیار. و ایشان به تابستان و زمستان از جای بجای همی گردند بر گیاخوارها و هواهائی که خوشتر بود و از این ناحیت مشک بسیار خیزد و روباه سیاه و سرخ و ملمع و موی سنجاب و سمور و قاقم و فنک و سبیجه و ختو و غژغاو خیزد. و جایی کم نعمت و خواستۀ ایشان این آلات است که گفتم و گوسپند و گاو و اسب است و اندر این ناحیت آبها بسیار است و بی عدد و توانگرترین ترکانند و تاتار هم جنسی از تغزغزاند... (حدودالعالم من المشرق الی المغرب چ دکتر ستوده ص 76). و رجوع به همین کتاب ص 77 و 78 و تغرغر و فهرست ابن الندیم و نخبهالدهر دمشقی و مجمل التواریخ و القصص ص 421 شود
ناحیتی بود در آسیای مرکزی میان چین و تبت و خلخ و خرخیز. صاحب حدودالعالم آرد: مشرق او ناحیت چین است و جنوب وی بعضی تبت است و بعضی خلخ و مغرب وی بعضی خرخیز است و شمال وی هم خرخیز است. اندر همه حدود او برود و این ناحیت مهتر ناحیت است از ترک و بیشترین قومی بودند در اصل و ملوک همه ترکستان اندر قدیم از تغزغز بودندی و مردمان جنگی اند و با سلاح بسیار. و ایشان به تابستان و زمستان از جای بجای همی گردند بر گیاخوارها و هواهائی که خوشتر بود و از این ناحیت مشک بسیار خیزد و روباه سیاه و سرخ و ملمع و موی سنجاب و سمور و قاقم و فنک و سبیجه و ختو و غژغاو خیزد. و جایی کم نعمت و خواستۀ ایشان این آلات است که گفتم و گوسپند و گاو و اسب است و اندر این ناحیت آبها بسیار است و بی عدد و توانگرترین ترکانند و تاتار هم جنسی از تغزغزاند... (حدودالعالم من المشرق الی المغرب چ دکتر ستوده ص 76). و رجوع به همین کتاب ص 77 و 78 و تغرغر و فهرست ابن الندیم و نخبهالدهر دمشقی و مجمل التواریخ و القصص ص 421 شود
پوست غیرکیمخت که از آن کفش دوزند. (برهان قاطع) (آنندراج). پوستی که از غیر گاو به دست آید. (از فرهنگ شعوری) ، دیگ طعام پزی. غزغان. (برهان قاطع) (آنندراج). در تداول گناباد خراسان دیگ بزرگ که در آن شیرۀ انگور میپزند. رجوع به دیگ شود
پوست غیرکیمخت که از آن کفش دوزند. (برهان قاطع) (آنندراج). پوستی که از غیر گاو به دست آید. (از فرهنگ شعوری) ، دیگ طعام پزی. غزغان. (برهان قاطع) (آنندراج). در تداول گناباد خراسان دیگ بزرگ که در آن شیرۀ انگور میپزند. رجوع به دیگ شود
احسان و نیکی کنندگان با خویش و فرزند و همسایه. (منتهی الارب) (آنندراج). البرره بالقرابات و الاولاد و الجیران. (اقرب الموارد). قیاساً میتواند جمع غازّ باشد
احسان و نیکی کنندگان با خویش و فرزند و همسایه. (منتهی الارب) (آنندراج). البرره بالقرابات و الاولاد و الجیران. (اقرب الموارد). قیاساً میتواند جمع غازّ باشد
آبی است میان مکه و یمامه. و ابوعمرو گوید: آبی است معروف متعلق به بنی تمیم. جریر گوید: فهیهات هیهات الغزیز و من به و هیهات خل بالغزیز نواصله. و به قولی این آب نزدیک یمامه در کوهی (قّف) نزدیک ’ورکه’ متعلق به بنی عطاردبن عوف بن سعد قرار دارد. (از معجم البلدان)
آبی است میان مکه و یمامه. و ابوعمرو گوید: آبی است معروف متعلق به بنی تمیم. جریر گوید: فهیهات هیهات الغزیز و من به و هیهات خل بالغزیز نواصله. و به قولی این آب نزدیک یمامه در کوهی (قّف) نزدیک ’ورکه’ متعلق به بنی عطاردبن عوف بن سعد قرار دارد. (از معجم البلدان)
شهری خرد است به تغزغز بنزدیکی رود خولندغون و اندر وی میوه های بسیار است مگر انگور و او را هفت ده است و گویند از ارک و نواحی وی بیست هزار مرد بیرون آید. (حدود العالم)
شهری خرد است به تغزغز بنزدیکی رود خولندغون و اندر وی میوه های بسیار است مگر انگور و او را هفت ده است و گویند از ارک و نواحی وی بیست هزار مرد بیرون آید. (حدود العالم)