زاویۀ شیخ نصر مقدسی در مسجد جامع اموی دمشق، که چون ابوحامد غزالی در آنجا بسیار می نشست بنام غزالیه معروف شد. (طبقات الشافعیه از غزالی نامه صص 143- 144). رجوع به زاویه شود
زاویۀ شیخ نصر مقدسی در مسجد جامع اموی دمشق، که چون ابوحامد غزالی در آنجا بسیار می نشست بنام غزالیه معروف شد. (طبقات الشافعیه از غزالی نامه صص 143- 144). رجوع به زاویه شود
آهو برۀ ماده کنایه از آفتاب، چتر نور، طاووس مشرق خرام، چتر زر، چراغ روز، گیتی پرور، اسطرلاب چهارم، خایه زر، خایه زرّین، طرف دار انجم، طاس زر، سپر آتشین، چتر زرّین، طاووس فلک، چراغ سحر، طاووس آتش پر، چتر روز برای مثال نماز شام که زرین غزاله در پس کوه / نهفته گشت و هوا کرد عزم مشک افشان (سلمان ساوجی - ۱۶۷) برج حمل
آهو برۀ ماده کنایه از آفتاب، چَترِ نور، طاووسِ مَشرِق خَرام، چَترِ زَر، چِراغِ روز، گیتی پَروَر، اُسطُرلاب چَهارُم، خایِه زَر، خایِه زَرّین، طَرَف دارِ اَنجُم، طاسِ زَر، سِپَرِ آتَشین، چَترِ زَرّین، طاووسِ فَلَک، چِراغِ سَحَر، طاووسِ آتَش پَر، چَترِ روز برای مِثال نماز شام که زرین غزاله در پس کوه / نهفته گشت و هوا کرد عزم مشک افشان (سلمان ساوجی - ۱۶۷) برج حمل
مؤنث واژۀ غالی، گران قیمت، گران بها ماده ای بسیار خوشبو، مرکب از مشک، عنبر، بان و حصی لبان (حسن لبه) که زنان برای معطر کردن زلف به کار می بردند و برای تقویت دماغ، قلب، تسکین صداع و لقوه نیز مفید بوده کنایه از گیسوی سیاه و خوش بو، غلات
مؤنثِ واژۀ غالی، گران قیمت، گران بها ماده ای بسیار خوشبو، مرکب از مشک، عنبر، بان و حصی لبان (حسن لبه) که زنان برای معطر کردن زلف به کار می بردند و برای تقویت دماغ، قلب، تسکین صداع و لقوه نیز مفید بوده کنایه از گیسوی سیاه و خوش بو، غُلات
نوعی درختچۀ سمی، دارای گل های زنگی یا قیفی، خوشبو و به رنگ های سفید، صورتی، زرد، قرمز یا ارغوانی که در نواحی کوهستانی می روید و بعضی از اقسام آن را در گلدان می کارند
نوعی درختچۀ سمی، دارای گل های زنگی یا قیفی، خوشبو و به رنگ های سفید، صورتی، زرد، قرمز یا ارغوانی که در نواحی کوهستانی می روید و بعضی از اقسام آن را در گلدان می کارند
آهوبرۀ ماده. (منتهی الارب). بچۀ آهو که ماده باشد و به کسر اول خطاست. (غیاث اللغات). انثی الغزال. ج، غزالات. (اقرب الموارد) : آن شاه تندحمله که خورشید شیرگیر پیشش به روز معرکه کمتر غزاله بود. حافظ. ، آفتاب، بدان جهت که چون شعاع خود درازکشد گویی میرسد، و منه قوله یصف البرد: ام الغزاله من طول المدی خرفت فما تفرق بین الجدی و الحمل. ؟ (منتهی الارب) (آنندراج). آفتاب. (دهار) (غیاث اللغات) ، چشمۀ آفتاب. (منتهی الارب) (آنندراج). عین الشمس. قال بعضهم یقال: طلعت الغزاله و لایقال غربت. (اقرب الموارد) : و چون جهان از حلول غزاله به منزلۀ حمل خندان شده بود. (جهانگشای جوینی). به روز مردی او کیست شه سوار فلک غزاله نام زنی چرخ تاب و چرخ نشین. سلمان ساوجی. ، آفتاب وقتی که طلوع شود یا بلند گردد، گیاهی است شیرین که میخورند. (منتهی الارب) (آنندراج). عشبه من السطاع ینفرش علی الارض یخرج من وسطه قضیب طویل یقشر حلواً یأکلها کل شی ٔ. ج، غزالات. (اقرب الموارد)
آهوبرۀ ماده. (منتهی الارب). بچۀ آهو که ماده باشد و به کسر اول خطاست. (غیاث اللغات). انثی الغزال. ج، غزالات. (اقرب الموارد) : آن شاه تندحمله که خورشید شیرگیر پیشش به روز معرکه کمتر غزاله بود. حافظ. ، آفتاب، بدان جهت که چون شعاع خود درازکشد گویی میرسد، و منه قوله یصف البرد: ام الغزاله من طول المدی خرفت فما تفرق بین الجدی و الحمل. ؟ (منتهی الارب) (آنندراج). آفتاب. (دهار) (غیاث اللغات) ، چشمۀ آفتاب. (منتهی الارب) (آنندراج). عین الشمس. قال بعضهم یقال: طلعت الغزاله و لایقال غربت. (اقرب الموارد) : و چون جهان از حلول غزاله به منزلۀ حمل خندان شده بود. (جهانگشای جوینی). به روز مردی او کیست شه سوار فلک غزاله نام زنی چرخ تاب و چرخ نشین. سلمان ساوجی. ، آفتاب وقتی که طلوع شود یا بلند گردد، گیاهی است شیرین که میخورند. (منتهی الارب) (آنندراج). عشبه من السطاع ینفرش علی الارض یخرج من وسطه قضیب طویل یقشر حلواً یأکلها کل شی ٔ. ج، غزالات. (اقرب الموارد)
سلیم بن میخائیل (1851-1917 میلادی) یکی از معلمان علم حساب دفترداری در شهر بیروت. وی از سال 1870 تا سال 1914 میلادی بدین شغل ادامه داده است. او در دمشق متولد شده سپس به قسطنطنیه سفر کرد تا معلومات خود را تکمیل کند و آنگاه برای دیدار خال (دائی) خود که معلم فرزندان تزار بوده به روسیه رهسپارشد و سپس به بیروت بازگشت و به تدریس حساب پرداخت. وی مردی نیکخو و خوش معاشرت بود و شاگردانش او را دوست میداشته اند و هم او را فرزندانی است که مقیم بیروت هستند و در زمرۀ بزرگان آن شهر بشمار می آیند او راست: البدرالمنیر فی اصول حساب الزنجیر، بیروت مطبعۀیوسف سلفون و مطبعه العمومیه الکاثولیکیه، والروضه الزهیه فی الاعمال المتجریه، بیروت مطبعه العمومیه الکاثولیکیه 1890 میلادی (از معجم المطبوعات ستون 1405) بنت ابوجعفر منصور عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس متوفی بسال 158 هجری قمری صاحب عقدالفرید آرد: او را کنیزکان (امهات اولاد) فرزندانی بدین نامها بوده است: صالحا و غالیه و... رجوع به عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 5 ص 393 شود
سلیم بن میخائیل (1851-1917 میلادی) یکی از معلمان علم حساب دفترداری در شهر بیروت. وی از سال 1870 تا سال 1914 میلادی بدین شغل ادامه داده است. او در دمشق متولد شده سپس به قسطنطنیه سفر کرد تا معلومات خود را تکمیل کند و آنگاه برای دیدار خال (دائی) خود که معلم فرزندان تزار بوده به روسیه رهسپارشد و سپس به بیروت بازگشت و به تدریس حساب پرداخت. وی مردی نیکخو و خوش معاشرت بود و شاگردانش او را دوست میداشته اند و هم او را فرزندانی است که مقیم بیروت هستند و در زمرۀ بزرگان آن شهر بشمار می آیند او راست: البدرالمنیر فی اصول حساب الزنجیر، بیروت مطبعۀیوسف سلفون و مطبعه العمومیه الکاثولیکیه، والروضه الزهیه فی الاعمال المتجریه، بیروت مطبعه العمومیه الکاثولیکیه 1890 میلادی (از معجم المطبوعات ستون 1405) بنت ابوجعفر منصور عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس متوفی بسال 158 هجری قمری صاحب عقدالفرید آرد: او را کنیزکان (امهات اولاد) فرزندانی بدین نامها بوده است: صالحا و غالیه و... رجوع به عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 5 ص 393 شود
فرقه ای از مذهب شیعه و آنان نه صنف بوده اند: کاملیه، سبائیه، منصوریه، غرابیه، طباریه، بزیغیّه، یعفوریه، غمامیه، اسماعیلیه یا باطنیه. (مفاتیح خوارزمی). و صاحب بیان الادیان آنان را فرقۀ ثالثۀ شیعه میخواند و گوید نه فرقه اند: کاملیه، سبائیه، منصوریه، غرابیه، بزیغیه، یعقوبیه، اسماعیلیه، ازدریه. و مسعودی آرد: غالیه یا غلاه اسم عام جهت فرقی که در حق حضرت رسول یا ائمه بخصوص حضرت علی بن ابیطالب غلو کرده و به ایشان مقام الوهیت داده اند و از ایشان بعضی محمدیه بوده اند یعنی محمد بن عبداﷲ را خدا میشمردند و بعضی علویه طرفدار الوهیت علی بن ابی طالب. (مروج الذهب ج 2 ص 144، از خاندان نوبختی ص 26). و ناصرخسرو در کتاب وجه دین (چ برلن ص 294) نوشته: ’خبر است از رسول علیه السلام که گفت: الغلاه نصاری هذه الامه و النواصب یهودها، و الخوارج مجوسها، گفت. غالیان ترسایان امتند و ناصبیان جهودان امتند و خارجیان مغان امتند’. (مزدیسنا تألیف معین ص 288) و در حاشیۀ آن چنین آمده است: غالیه بازپس ترین قومی از شیعه اند. این گروهند که کافر محض باشند و ایشان از آن گروهند که یکی از ایشان نزد علی آمد و گفت: یا علی الاعلی السلام علیک - علی کرم اﷲ وجهه گفت: یهلک اثنان: محب مفرط و مبغض مفتری، و ایشان نه (ظ. هشت) فرقه اند: الکاملیه: اصحاب ابی الکامل. 2-السبائیه: اصحاب عبداﷲ بن سبا. المنصوریه: اصحاب ابومنصور عجلی. 4- الغرابیه: ایشان گویند علی بن ابیطالب به زاغ ماند. 5- البزیغیه: اصحاب بزیغبن یونس. 6- الیعقوبیه: اصحاب محمد بن یعقوب. ایشان گویند علی هرگاه در میان ابر بدنیا آید. 7- الاسماعیلیه: ایشان اصحاب اسماعیل بن علی اند. 8- الازدریه: ایشان گویند این علی که پدر حسن و حسین است علی نیست، او مردی است که او را علی الازدری خوانند و آن علی که امام است او را فرزند نباشد که صانع است. (بیان الادیان ص 35). واصل بن عطا فرق غالیه را به غلیه (آدم کشی و به اصطلاح امروز تروریسم) وصف میکند و در پاسخ این شعر بشار برد: و ما شرّ الثلاثه ام ّ عمرو بصاحبک الذی لا تصبحینا. گوید: ’اما لهذا الملحد المشنف المکتنی بابی معاذ، من یقتله ؟ اما واﷲ لولا ان الغیله من سجایا الغالیه لبعثت الیه من یبعج بطنه علی مضجعه و یقتله فی جوف منزله و فی یوم حفله. (البیان والتبیین چ حسن السندوبی ص 30 ج 1). و از شاعران معروفی که در زمرۀ غالیه بشمار میرفته اند کمیت بن الاسدی است. (رجوع به البیان والتبیین چ حسن السندوبی ص 54 1 شود). و از زنان ناسک و زاهدی که هم جاحظآنها را در شمار غالیه آورده و از اهل بیان بوده اند، میتوان لیلی الناعطیه و الصدوف و هند را نام برد. رجوع به البیان والتبیین ایضاً ج 1 ص 283 شود و از شاعرانی که غالیه را وصف کرده اند معدان الاعمی است که در قصیدۀ طویل خود غالیه و رافضه و تمیمیه و زیدیه را وصف کرده است و از جملۀ قصیدۀ مزبور این دو شعراست: والذی طفف الحدار من الذع- - ر و قد بات قاسم الانفال. فغدا خامعاً بوجه هشیم و بساق کعود طلح بال . (البیان و التبیین ایضاً ج 3 ص 53). در عیون الاخبار ج 2 ص 146 ببعد آمده: و اعشی همدان در قصیده ای که در آن میگوید رافضه مردم را میکشند گوید: و کلهم شرٌ علی ان ّ رأسهم حمیده والمیلاء حاضنه الکسف. و منظور از کسف ابومنصور (عجلی یکی از مدعیان امامت است) و علت نامیدن وی بدین نام این است که او به اصحاب خود گفت در بارۀ من این آیه نازل شده است: ’و ان یرواکسفاً من السماء ساقطاً’ و او معتقد بقتل و خفه کردن مردم بود و در حاشیۀ آن آمده: حمیده از اصحاب لیلی الناعطیه بود که در غالیه (فرقۀ چهارم مذهب شیعه) ریاست داشت و غالیه کسانی بودند که در حق ائمۀ خویش غلو کردند بحدی که آنان را از مخلوق بودن خارج ساختند و در بارۀ ایشان حکم به احکام الهی کردند. رجوع به ملل و نحل شهرستانی ص 132 چ لایپزیک و کتاب الحیوان (جاحظ) ج 6 ص 130 و مفاتیح العلوم خوارزمی چ اروپا ص 30 شود. و مرحوم اقبال آرد: غلاه یا غالیه یعنی کسانی که در حق حضرت علی بن ابی طالب و فرزندان او راه غلو رفته و به الوهیت ایشان قائل شده اند. این جماعت در حقیقت جزء شیعه محسوب نمیشوند، یا خود را به این طایفه بسته و یا معاندین شیعه، ایشان را درعداد فرقۀ مزبور آورده اند. (خاندان نوبختی ص 50) وغلات را در نواحی گوناگون به اسامی مختلف میخوانده اند چنانکه کلمه مزدکیه از القابی است که مخالفین به بعضی از فرق غلاه میداده اند مخصوصاً در ری و در آذربایجان غلاه را قولیه مینامیده اند و اینک مجملاً بشرح عقاید نه فرقۀ مزبور و دیگر اصناف غلاه میپردازیم: 1- ازدریه: از فرق غلاه و ایشان گویند این علی که پدر حسن و حسین است علی نیست او مردی است که او را علی الازدری خوانند و آن علی که امام است او را فرزند نباشد که صانع است. (بیان ص 185). 2- اسحاقیه: پیروان اسحاق بن زید بن حارث از اصحاب عبداﷲ بن معاویه بن عبداﷲ بن جعفر بن ابی طالب، از فرق غلاه که علی بن ابی طالب را در نبوت با حضرت رسول شریک میدانستند و طرفدار اباحت و اسقاط تکالیف بودند. این فرقه گویا شریکیه باشند که بعداً ذکر میشود. (ابن ابی الحدید ج 2 صص 309- 310، تلبیس ابلیس صص 23- 24) ورجوع به شریکیه شود. 3- اسحاقیه: از غلاه و از فروع فرقۀ علیائیه، اصحاب ابویعقوب اسحاق بن محمد بن ابان نخعی کوفی ملقب به احمر متوفی سال هجری قمری 4- اصحاب الکسا: (طرفداران) از فرق علیائیه و معتقد بحلول و غلو که میگفتند اصحاب کسا یعنی پنج تن آل عبا یک چیز بیش نیستند و روح بالسویه در ایشان حلول کرده و احدی را بر دیگری فضلی نیست. و از روی همین عقیده فاطمه را هم بدون هاء تأنیث فاطم نام میبردند. (شهرستانی ص 134) (خطط ج 4 ص 178). 5- امریه: از فرق غلاه که میگفتند علی در امر رسالت با حضرت رسول شریک است. (تلبیس ابلیس ص 23، خطط ج 4 ص 178). 6- اهل افراط، یا غلو: فرقی از شیعه که بعضی از ائمۀ خود را بخداوند تعالی مانند میکنند. (شهرستانی ص 65). و رجوع به غالیه شود. 7- بزیغیّه: از فرق غلاه و از فروع خطابیه، اصحاب بزیغبن موسی الحائک که بزیغ را رسول ابوالخطاب محمد می پنداشتند و امام جعفر صادق را خدا میدانستند ومیگفتند که آن حضرت در اختیار صورت فعلی به مردم تشبه کرده و معتقد بودند که در میان ایشان مردمانی وجود دارند که از جبرائیل و میکائیل و حضرت رسول افضلندو میگفتند که هیچ کس از ایشان نمی میرد. (مقالات اشعری ص 12، فرق صص 39-40، شهرستانی ص 137، ابن حزم ج 4 ص 186، خطط ج 4 ص 174، بیان ص 157، رجال ابوعلی ص 360). 8- بشیریه: از فرق غلاه و از فروع مفوضه و واقفه اصحاب محمد بن بشیر اسدی معتقد به زنده و غایب بودن امام موسی بن جعفر و نمردن و حبس نشدن آن حضرت. این فرقه محمد بن بشیر و بعد از او پسرش سمیع را امام میشمردند. (فرق ص 70، کشی صص 297-300). 9- بلالیه: از فرق غلاه، پیرو ابوطاهر محمد بن علی بن بلال از اصحاب امام یازدهم و از منکرین وکالت ابوجعفر عمری که خود را بجای ابوجعفر وکیل امام غایب میخوانده است. رجوع به کتاب الغیبه طوسی صص 260-261 و احتجاج ص 245 شود. 10- بیانیه: از فرق غلاه، پیروان بیان بن سمعان تمیمی نهدی که ادعای نبوت کرده و معتقد بتناسخ و رجعت بوده و او در ابتدا خود را جانشین ابوهاشم عبداﷲ بن محمد بن حنفیه میدانسته، بعد راه غلو رفته و امیرالمؤمنین علی را خدا شمرده است. بیان از معاصرین امام محمد باقر بوده و در سال 119 به قتل رسید. (مقالات اشعری صص 5-7، فرق ص 30، شهرستانی صص 113-114، الفرق ص 241، تبصره ص 419، خطط ج 4صص 175-176 و انساب ورق 98 الف، منهاج ج 1 ص 238 و تواریخ معتبر در وقایع سال 119). 11- تمیمیه: یا زراریه از فرق غلاه و مشبهه شیعه اصحاب زراره بن اعین که علم و قدرت حیات و سمع و بصر را برای خدای تعالی حادث میدانسته و در باب امامت نیز از واقفه بوده است. (مقالات اشعری ص 28 و 36، مفاتیح العلوم ص 20، کشی صص 88-107، کمال الدین ص 44، انساب ورق 273 ب، خطط ج 4 ص 169 و 174 تبصره ص 420). 12- جناحیه: از فرق غلاه اصحاب عبداﷲ بن معاویه بن عبداﷲ بن امام جعفر صادق که به لقب ذوالجناحین ملقب بوده. این فرقه معتقد بودند که علم در قلب عبداﷲمانند علف در صحرا می روید و بتناسخ نیز عقیده داشتند و عبداﷲ را خدا و رسول میدانستند و بفنای دنیا معتقد بودند و اکل میته و شرب شراب و بعضی محرمات دیگر را حلال میشمردند و میگفتند که روح خداوند در صلب انبیا وارد گردید تا به عبداﷲ رسیده و عبداﷲ زنده و همان مهدی قائم منتظر است. (مقالات اشعری ص 6، انساب ورق 136 الف، تلبیس ابلیس ص 103، خطط ج 4 ص 176، شهرستانی ص 113، الفرق ص 235 و 242). 13- حارثیه: از فرق کیسانیه و از غلاه اصحاب عبداﷲ بن حارث مداینی، معتقد به امامت ابوهاشم عبداﷲ بن محمد بن حنفیه و امامت عبداﷲ بن معاویه بن عبداﷲ بن جعفر بن ابی طالب بعد از ابوهاشم و ایشان میگفتند که هر کس امام را شناخت هر چه بخواهد میتواند بکند. (فرق ص 29). شهرستانی (ص 113). این فرقه را همان فرقۀ اسحاقیه منسوب به اسحاق بن زید بن حارث انصاری میداند و میگوید که حارثیه میگفتند که روح عبداﷲ بن معاویه در اسحاق حلول کرده است. 14- جلویه: از غلاه. (خطط ج 4 ص 177). 15- خطابیه: از فرق غلاه و از فروع اسماعیلیه، اصحاب ابوالخطاب محمد بن ابی زینب اجدع کوفی که معتقد به نبوت ابوالخطاب بوده اند و میگفتند که ائمه پس از رسیدن به مقام پیغمبری برتبۀ الوهیت نیز میرسند و حضرت صادق را خدا میشمردند. ابوالخطاب معاصر منصور خلیفه بود و به دست عمال او به قتل رسید. (مقالات اشعری صص 10-11) (فرق ص 37 و38- 40 و 58- 60 و 64) (رجال کشی ص 187-199) (الفرق ص 236 و 242) (شهرستانی ص 136-137) (ابن حزم ج 4 صص 186-187) (منهاج ج 1 ص 239) (خطط ج 4 ص 174) (کتب تواریخ و رجال معتبر). 16- زمامیه: طایفه ای از غلاه شیعه که جبرئیل را مذمت میکردند در اینکه به جای آوردن وحی به حضرت علی بن ابی طالب آن را بر حضرت رسول نازل کرده. (تلبیس ابلیس ص 104). 17- ذمیه: فرقه ای از غلاه شیعه مدعی الوهیت علی بن ابی طالب. این فرقه حضرت رسول را دشنام میداده و ذم میکرده و میگفته اند که حضرت علی حضرت محمد بن عبداﷲ را از جانب خود مأمور کرده و آن حضرت مقام فرستندۀ خود را جهت خویش ادعا نموده است و علی بن ابیطالب را به این شکل راضی ساخته که شوهر دختر و مولای او باشد. (انساب ورق 240 الف) (الفرق ص 238) (خطط ج 4 ص 177). 18- رجعیه: از فرق غلاه شیعه که میگفتند علی بن ابیطالب برخواهد گشت و انتقام خود را از دشمنان خویش خواهد کشید. (تلبیس ابلیس ص 24 خطط ج 4 ص 178). 19- زراریه: رجوع به تمیمیه شود. 20- سبائیه: یا سبیه، اولین فرقه از فرق غلاه طرفداران عبداﷲ بن سبا که پیش از هر کس به اظهار طعن ابوبکر و عمر و عثمان پرداخته و معتقد به حیات جاوید و رجعت حضرت علی و الوهیت او بوده اند، امیر المؤمنین علی عبداﷲ بن سبا را بقتل رساند. فرقۀ نصیریه از بازماندگان سبائیه بوده اند. (کشی ص 71) (فرق ص 20) (مقالات اشعری ص 15) (تبصره ص 496) (کتاب الاوائل ابوهلال عسگری ص 192) (برگ الف، بیان ص 158) (منهاج ج 1 ص 239) (شرح نهج البلاغه ج 1 ص 425) (الفرق صص 223-226) (شهرستانی صص 132-133) (ابن حزم ج 4 ص 180 و 188) (خطط ج 4 ص 175) (سمعانی برگ 288 الف). 21- سلمانیه: از غلاه معتقد بالوهیت سلمان فارسی. (مقالات اشعری ص 419). 22- شاعیه: از فرق غلاه. (خطط ج 2 ص 170). 23- شریعیه: از غلاه حلولیه اصحاب ابومحمد حسن شریعی. (تبصره ص 419). 24- شریکیه: از غلاه شیعه که علی بن ابیطالب را شریک حضرت رسول میشمردند. (خطط ج 4 ص 177). و رجوع به امریه شود. 25- شلمغانیه: از غلاه حلولیه اصحاب ابوجعفر محمد بن علی بن ابی العزاقر شلمغانی. نام دیگر این فرقه عزاقریه است. 26- صائدیه: از غلاه اصحاب صائد نهدی از معاصرین حضرت صادق و این شخص و بیان نهدی از فرقۀ کربیه بوده و عقیده داشتند که محمد بن الحنفیه مهدی منتظر است. (فرق ص 25) (رجال کشی ص 195 و 197). 27- طیاریه یا طیاره: از فرق غلاه منسوب به جعفر طیار. (مفاتیح العلوم ص 22) (کشی ص 208). 28- علویه: عموم غلاتی که بحضرت علی بن ابی طالب مقام الوهیت میداده اند و یا رسالت را از آن آن حضرت می پنداشتند در مقابل محمدیه. (مروج الذهب ج 2 ص 144) (تلبیس ابلیس ص 23). 29- علیاویه یا علیائیه: از فرق غلاه اصحاب علیاء ابن ذراع دوسی یا اسدی که حضرت امیرالمؤمنین را خدا میدانستند و حضرت رسول را پیغمبری میشمردند که از جانب او به رسالت آمده و با غلاه دیگر مثل مخمسه و محمدیه در پاره ای از عقاید اشتراک داشتند و کسی که در انتشار این مقاله سعی بسیار داشت بشار شعیری از معاصرین حضرت صادق بود که خود را بندۀ علی بن ابیطالب و از جانب او رسولی میدانست که بر محمدیه مبعوث شده و با خطابیه یعنی اصحاب ابوالخطاب در چهار کس یعنی علی و فاطمه و حسن و حسین توافق داشت و میگفت که معنی فاطمه و حسن و حسین تلبیس است و غرض حقیقی در این اسامی علی است چه او در امامت بر این سه شخص تقدم دارد. علیاویه در اباحت و تناسخ و تعطیل با مخمسه تفاوتی نداشتند ولی نبوت پیغمبر اسلام و رسالت سلمان فارسی را از جانب او چنانکه محمدیه می گفتند قبول نمی کردند بلکه محمد بن عبداﷲ را بندۀ علی بن ابیطالب میشمردند محمدیه میگفتند که چون بشار شعیری رسالت سلمان و ربوبیت حضرت رسول را منکر گردید بصورت مرغی که علیاء نام داشت مسخ شد و فرقۀ طرفدار او بهمین جهت علیائیه خوانده شدند. مخمسه و علیاویه و محمدیۀ خطابیه میگفتند که هر کس خود را به آل محمد منتسب دارد در این ادعا دروغگو و نسبت بخدا مفتری است مثل یهود و نصاری در این آیه: ’و قالت الیهود و النصاری نحن ابناء اﷲ و احبّاؤه قل فلم یعذّبکم بذنوبکم بل انتم بشرٌ ممن خلق’ (قرآن 18/5) .چه محمد بن عبداﷲ به عقیدۀ محمدیه و علی بن ابیطالب به عقیدۀ علیاویه پروردگارانی باشند که نه از کسی زاده اند و نه ایشان را فرزندی باشد. (رجال کشی ص 131، 132، 253، 298، 324) (خطط ج 4 ص 177) (ابن حزم ج 4 ص 186). 30- عمیریه: از غلاه و از فروع خطابیه، اصحاب عمیربن بیان عجلی که از حیث عقاید شبیه بفرقۀ بزیغیه بوده اند ولی به مرگ خود عقیده داشتند و مثل یعمریه امام جعفر صادق را خدا میدانستند. (مقالات اشعری صص 21-13) (شهرستانی ص 137) (الفرق ص 236) (خطط ج 4 ص 174). 31- عینیه: از فرق غلاه که علی بن ابیطالب را در الوهیت بر محمد مقدم میداشتند. رجوع به میمیمه شود. 32- غرابیه: از فرق غلاه و از فروع خطابیه که میگفتند حضرت علی به رسول اﷲ از غراب بغراب شبیه تر است و بهمین جهت جبرئیل بغلط پیش محمد رفته و فرمان رسالت را به او رسانده است. (مفاتیح العلوم ص 22) (تبصره ص 419) (تلبیس ابلیس ص 103) (الفرق ص 238) (مقالات اشعری ص 16، خطط ج 4 صص 176-177) (بیان ص 157، ابن حزم ج 4 ص 183). 33- غمامیه: از غلاه که میگفتند خدا در هر بهاری بشکل ابر (غمام) بزمین فرود می آید و دنیا را دور میزند. (مفاتیح العلوم ص 22) و گویا این فرقه از فروع سبائیه بوده اند، چه ایشان علی بن ابیطالب را خدا و در ابر مقیم میدانستند و میگفتند که رعد صورت و برق شلاق اوست و هر وقت بیاد علی می افتادند بر ابر صلوات میفرستادند. (انساب برگ 288 الف و ابن حزم ج 4 ص 180). 34- قرامطه: از فرق اسماعیلی و از غلاه اصحاب شخصی بنام قرمطویه یا کرمتویه قائل به امامت محمد بن اسماعیل بن امام جعفر صادق و معتقد به زنده بودن و منتظر قیام او. این فرقه میگفتند که نبوت حضرت رسول بعد از غدیر خم از آن حضرت سلب و نصیب حضرت علی بن ابیطالب گردیده. (فرق ص 61) (تلبیس ابلیس ص 110) (مقالات اشعری ص 26 و دخویه، یادداشتها در خصوص قرامطه و کتب ملل و نحل و تواریخ مشهور). 35- کسفیه: همان فرقۀ منصوریه از فرق غلات اصحاب ابومنصور عجلی از مردم کوفه که خود را وصی امام پنجم شیعه امام ابوجعفر محمد بن علی باقر میدانسته و ائمۀ قبل از خود را پیغمبر میشمرده و خود نیز ادعای نبوت کرده. اصحاب او میگفتند که منصور عجلی به آسمان صعود کرده و خدا دست بر سراو مالیده و به فارسی با او تکلم کرده، آنگاه به زمین آمده و عقیدۀ ایشان این بود که آنچه خدا میفرماید که: ’و ان یروا کسفاً من السماء ساقطاً یقولوا سحاب مرکوم’ (قرآن 44/52) مراد ابومنصور عجلی است و به همین جهت این فرقه را کسفیه می خوانده اند. (تبصره ص 419) (تلبیس ابلیس ص 103) (ابن حزم ج 4 ص 185) (مقالات اشعری ص 9) (فرق ص 34 و 35) (شهرستانی ص 135 و 136) (کشی ص 196) (انساب برگ 543 ب) (الفرق ص 224 و 235) (منهاج ج 1 ص 238) (بیان ص 158) (خطط ج 4 ص 176). 36- کودیه: از اسامی غلاهکه در اصفهان به این فرقه میدادند. (شهرستانی ص 132). 37- لاعنیه: از فرق غلاه که عثمان و طلحه و زبیر و معاویه و ابوموسی اشعری و عائشه رالعن میکردند. (خطط ج 4 ص 177) (تلبیس ابلیس ص 24). 38- محمدیه: نام جماعتی از غلاه که حضرت رسول را خدا میدانستند. 39- محمدیه: از غلاه شیعه منتظر رجعت محمد بن عبداﷲ بن حسن بن امام حسن. این فرقه میگفتند که امام محمد باقر جانشینی خود را به ابومنصور واگذاشته و این مقام بعد از ابومنصور به آل علی برمیگردد و انتظار رجعت محمد بن عبداﷲ بن حسن را به عنوان قائم میکشیدند و از فروع مغیریه بودند. (مقالات اشعری صص 24-25، انساب برگ 512 ب، الفرق صص 42-43 و 232). 40- مخطئه: فرقه ای از غلاهکه می گفتند سلمان فارسی و مقداد و عمار و ابوذر غفاری و عمر بن امیه صیمری از طرف خداوند مأمور ادارۀ مصالح عالمند و به سلمان مقام رسالت میدادند. (کشی ص 253. رجال استرآبادی ص 225 از رجال ابن الغضایری). 41- معمریه: از فرق غلاه و از فروع خطابیه اصحاب معمر بن خیثم که خود را جانشین ابوالخطاب رئیس فرقۀ خطابیه میدانسته و مدعی مقام نبوت بوده. این فرقه نیز مثل جناحیه بتحلیل محرمات و تناسخ عقیده داشتند و معمر را مثل ابوالخطاب می پرستیدندو نماز را نیز ترک گفته بودند. (مقالات اشعری ص 11) (فرق صص 39-40) (خطط ج 4 ص 174) (شهرستانی ص 137). 42- مغیریه: از فرق غلاه اصحاب مغیره بن سعید عجلی که بعد از امام زین العابدین و امام محمد باقر مغیره را امام می پنداشتند و انتظار ظهور محمد بن عبداﷲ بن حسن بن امام حسن را بعنوان مهدی داشتند. مغیره در آخر کار ادعای نبوت کرد و خالد بن عبداﷲ قسری او را کشت. (مقالات اشعری صص 6- 7 و 23) (فرق ص 55) تلبیس ابلیس ص 92) (منهاج ج 1 ص 238) (الفرق صص 229-233) (شهرستانی ص 134 و ص 135) (خطط ج 4 ص 176) (و ابن ابی الحدید ج 2 ص 309) (انساب برگ 538 ب) (ابن حزم ج 4 ص 18) (کشی ص 145، 148، 196، 197 و تواریخ معتبر). 43- مفضلیه: از غلاه خطابیه اصحاب مفضل صیرفی معتقد به الوهیت امام جعفر صادق که چون امام از ابوالخطاب تبری جست ایشان نیز با خطابیه مخالف شدند. (مقالات اشعری ص 13) (الفرق ص 236) (شهرستانی ص 137) (خطط ج 4 ص 174 نوبختی ص 264). 44- منصوریه: رجوع به کسفیه شود. 45- موسائیه یا موسویه: طرفداران امامت امام موسی بن جعفر کاظم و منتظر رجعت آن حضرت که از فرق غلاه واقفه محسوب میشوند. (انساب برگ 544 ب) (الفرق ص 46). 46- میمیه: از فرق غلاه که امیرالمؤمنین و حضرت رسول هر دو را نبی میدانستند ولی محمد بن عبداﷲ را در الوهیت مقدم میشمردند در مقابل عینیه که این حق تقدم را به علی نسبت میدادند. (شهرستانی ص 134) (خطط ج 4 ص 177). رجوع به محمدیه شود). 47- نصیریه: از فروع فرقۀ سبائیه و اسحاقیه و نمیریه اصحاب شخصی بنام نصیر. (انساب برگ 562 ب) (ابن حزم ج 4 ص 188) (منهاج ج 1 ص 238) (ابن ابی الحدید ج 2 ص 309). 48- نمیریه: از غلاه اصحاب محمد بن نصیر نمیری. 49- یعقوبیه: از فرق غلاه شیعه اصحاب محمد بن یعقوب گویا همان فرقۀ غمامیه اند که میگفتند امیرالمؤمنین علی در میان ابر بدنیا می آید. (بیان ص 157). 50- یعمریه: همان معمریه. (مقالات اشعری ص 11) (خاندان نوبختی ص 267). و رجوع به همان کتاب ص 50، 58، 70، 72، 82، 103، 117، 118، 119و صص 134- 136، 140، 176، 246، 249، 250- 252- 254- 257- 263 غلاه شود جند الغالیه، جندالغالیه چنانکه طبری نوشته بر لشکریان هزیمت یافتۀ محمد امین اطلاق شده است: از آن هزیمتیان پنج هزار مرد به بغداد شدند نزد محمد، محمد ایشان را بنواخت و درم نداشت که دادی و آن روز که ایشان را بار داد طشت غالیه پیش نهاد و هر کس را به ریش غالیه کرد و ایشان بیرون آمدند با غالیه نه درم و نه خلعت و نه صلت، مردمان بغداد بر ایشان بخندیدند و ایشان را به بغداد جندالغالیه نام کردند. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی ص 513)
فرقه ای از مذهب شیعه و آنان نه صنف بوده اند: کاملیه، سبائیه، منصوریه، غرابیه، طباریه، بَزَیغیَّه، یعفوریه، غمامیه، اسماعیلیه یا باطنیه. (مفاتیح خوارزمی). و صاحب بیان الادیان آنان را فرقۀ ثالثۀ شیعه میخواند و گوید نه فرقه اند: کاملیه، سبائیه، منصوریه، غرابیه، بزیغیه، یعقوبیه، اسماعیلیه، ازدریه. و مسعودی آرد: غالیه یا غلاه اسم عام جهت فرقی که در حق حضرت رسول یا ائمه بخصوص حضرت علی بن ابیطالب غلو کرده و به ایشان مقام الوهیت داده اند و از ایشان بعضی محمدیه بوده اند یعنی محمد بن عبداﷲ را خدا میشمردند و بعضی علویه طرفدار الوهیت علی بن ابی طالب. (مروج الذهب ج 2 ص 144، از خاندان نوبختی ص 26). و ناصرخسرو در کتاب وجه دین (چ برلن ص 294) نوشته: ’خبر است از رسول علیه السلام که گفت: الغلاه نصاری هذه الامه و النواصب یهودها، و الخوارج مجوسها، گفت. غالیان ترسایان امتند و ناصبیان جهودان امتند و خارجیان مغان امتند’. (مزدیسنا تألیف معین ص 288) و در حاشیۀ آن چنین آمده است: غالیه بازپس ترین قومی از شیعه اند. این گروهند که کافر محض باشند و ایشان از آن گروهند که یکی از ایشان نزد علی آمد و گفت: یا علی الاعلی السلام علیک - علی کرم اﷲ وجهه گفت: یهلک اثنان: محب مفرط و مبغض مفتری، و ایشان نه (ظ. هشت) فرقه اند: الکاملیه: اصحاب ابی الکامل. 2-السبائیه: اصحاب عبداﷲ بن سبا. المنصوریه: اصحاب ابومنصور عجلی. 4- الغرابیه: ایشان گویند علی بن ابیطالب به زاغ ماند. 5- البزیغیه: اصحاب بزیغبن یونس. 6- الیعقوبیه: اصحاب محمد بن یعقوب. ایشان گویند علی هرگاه در میان ابر بدنیا آید. 7- الاسماعیلیه: ایشان اصحاب اسماعیل بن علی اند. 8- الازدریه: ایشان گویند این علی که پدر حسن و حسین است علی نیست، او مردی است که او را علی الازدری خوانند و آن علی که امام است او را فرزند نباشد که صانع است. (بیان الادیان ص 35). واصل بن عطا فرق غالیه را به غلیه (آدم کشی و به اصطلاح امروز تروریسم) وصف میکند و در پاسخ این شعر بشار برد: و ما شرّ الثلاثه ام ُّ عمرو بصاحبک ِ الذی لا تصبحینا. گوید: ’اما لهذا الملحد المشنف المکتنی بابی معاذ، من یقتله ؟ اما واﷲ لولا ان الغیله من سجایا الغالیه لبعثت الیه من یبعج بطنه علی مضجعه و یقتله فی جوف منزله و فی یوم حفله. (البیان والتبیین چ حسن السندوبی ص 30 ج 1). و از شاعران معروفی که در زمرۀ غالیه بشمار میرفته اند کمیت بن الاسدی است. (رجوع به البیان والتبیین چ حسن السندوبی ص 54 1 شود). و از زنان ناسک و زاهدی که هم جاحظآنها را در شمار غالیه آورده و از اهل بیان بوده اند، میتوان لیلی الناعطیه و الصدوف و هند را نام برد. رجوع به البیان والتبیین ایضاً ج 1 ص 283 شود و از شاعرانی که غالیه را وصف کرده اند معدان الاعمی است که در قصیدۀ طویل خود غالیه و رافضه و تمیمیه و زیدیه را وصف کرده است و از جملۀ قصیدۀ مزبور این دو شعراست: والذی طفف الحدار من الذعَ- - ر و قد بات قاسم الانفال. فغدا خامعاً بوجه هشیم و بساق کعود طلح بال ِ. (البیان و التبیین ایضاً ج 3 ص 53). در عیون الاخبار ج 2 ص 146 ببعد آمده: و اعشی همدان در قصیده ای که در آن میگوید رافضه مردم را میکشند گوید: و کلهم شرٌ علی ان ّ رأسهم حمیده والمیلاء حاضنه الکسف. و منظور از کسف ابومنصور (عجلی یکی از مدعیان امامت است) و علت نامیدن وی بدین نام این است که او به اصحاب خود گفت در بارۀ من این آیه نازل شده است: ’و ان یرواکسفاً من السماء ساقطاً’ و او معتقد بقتل و خفه کردن مردم بود و در حاشیۀ آن آمده: حمیده از اصحاب لیلی الناعطیه بود که در غالیه (فرقۀ چهارم مذهب شیعه) ریاست داشت و غالیه کسانی بودند که در حق ائمۀ خویش غلو کردند بحدی که آنان را از مخلوق بودن خارج ساختند و در بارۀ ایشان حکم به احکام الهی کردند. رجوع به ملل و نحل شهرستانی ص 132 چ لایپزیک و کتاب الحیوان (جاحظ) ج 6 ص 130 و مفاتیح العلوم خوارزمی چ اروپا ص 30 شود. و مرحوم اقبال آرد: غلاه یا غالیه یعنی کسانی که در حق حضرت علی بن ابی طالب و فرزندان او راه غلو رفته و به الوهیت ایشان قائل شده اند. این جماعت در حقیقت جزء شیعه محسوب نمیشوند، یا خود را به این طایفه بسته و یا معاندین شیعه، ایشان را درعداد فرقۀ مزبور آورده اند. (خاندان نوبختی ص 50) وغلات را در نواحی گوناگون به اسامی مختلف میخوانده اند چنانکه کلمه مزدکیه از القابی است که مخالفین به بعضی از فرق غلاه میداده اند مخصوصاً در ری و در آذربایجان غلاه را قولیه مینامیده اند و اینک مجملاً بشرح عقاید نه فرقۀ مزبور و دیگر اصناف غلاه میپردازیم: 1- ازدریه: از فرق غلاه و ایشان گویند این علی که پدر حسن و حسین است علی نیست او مردی است که او را علی الازدری خوانند و آن علی که امام است او را فرزند نباشد که صانع است. (بیان ص 185). 2- اسحاقیه: پیروان اسحاق بن زید بن حارث از اصحاب عبداﷲ بن معاویه بن عبداﷲ بن جعفر بن ابی طالب، از فرق غلاه که علی بن ابی طالب را در نبوت با حضرت رسول شریک میدانستند و طرفدار اباحت و اسقاط تکالیف بودند. این فرقه گویا شریکیه باشند که بعداً ذکر میشود. (ابن ابی الحدید ج 2 صص 309- 310، تلبیس ابلیس صص 23- 24) ورجوع به شریکیه شود. 3- اسحاقیه: از غلاه و از فروع فرقۀ علیائیه، اصحاب ابویعقوب اسحاق بن محمد بن ابان نخعی کوفی ملقب به احمر متوفی سال هجری قمری 4- اصحاب الکسا: (طرفداران) از فرق علیائیه و معتقد بحلول و غلو که میگفتند اصحاب کسا یعنی پنج تن آل عبا یک چیز بیش نیستند و روح بالسویه در ایشان حلول کرده و احدی را بر دیگری فضلی نیست. و از روی همین عقیده فاطمه را هم بدون هاء تأنیث فاطم نام میبردند. (شهرستانی ص 134) (خطط ج 4 ص 178). 5- امریه: از فرق غلاه که میگفتند علی در امر رسالت با حضرت رسول شریک است. (تلبیس ابلیس ص 23، خطط ج 4 ص 178). 6- اهل افراط، یا غلو: فرقی از شیعه که بعضی از ائمۀ خود را بخداوند تعالی مانند میکنند. (شهرستانی ص 65). و رجوع به غالیه شود. 7- بُزَیغیَّه: از فرق غلاه و از فروع خطابیه، اصحاب بُزَیغبن موسی الحائک که بزیغ را رسول ابوالخطاب محمد می پنداشتند و امام جعفر صادق را خدا میدانستند ومیگفتند که آن حضرت در اختیار صورت فعلی به مردم تشبه کرده و معتقد بودند که در میان ایشان مردمانی وجود دارند که از جبرائیل و میکائیل و حضرت رسول افضلندو میگفتند که هیچ کس از ایشان نمی میرد. (مقالات اشعری ص 12، فرق صص 39-40، شهرستانی ص 137، ابن حزم ج 4 ص 186، خطط ج 4 ص 174، بیان ص 157، رجال ابوعلی ص 360). 8- بشیریه: از فرق غلاه و از فروع مفوضه و واقفه اصحاب محمد بن بشیر اسدی معتقد به زنده و غایب بودن امام موسی بن جعفر و نمردن و حبس نشدن آن حضرت. این فرقه محمد بن بشیر و بعد از او پسرش سمیع را امام میشمردند. (فرق ص 70، کشی صص 297-300). 9- بلالیه: از فرق غلاه، پیرو ابوطاهر محمد بن علی بن بلال از اصحاب امام یازدهم و از منکرین وکالت ابوجعفر عمری که خود را بجای ابوجعفر وکیل امام غایب میخوانده است. رجوع به کتاب الغیبه طوسی صص 260-261 و احتجاج ص 245 شود. 10- بیانیه: از فرق غلاه، پیروان بیان بن سمعان تمیمی نهدی که ادعای نبوت کرده و معتقد بتناسخ و رجعت بوده و او در ابتدا خود را جانشین ابوهاشم عبداﷲ بن محمد بن حنفیه میدانسته، بعد راه غلو رفته و امیرالمؤمنین علی را خدا شمرده است. بیان از معاصرین امام محمد باقر بوده و در سال 119 به قتل رسید. (مقالات اشعری صص 5-7، فرق ص 30، شهرستانی صص 113-114، الفرق ص 241، تبصره ص 419، خطط ج 4صص 175-176 و انساب ورق 98 الف، منهاج ج 1 ص 238 و تواریخ معتبر در وقایع سال 119). 11- تمیمیه: یا زراریه از فرق غلاه و مشبهه شیعه اصحاب زراره بن اَعْیَن که علم و قدرت حیات و سمع و بصر را برای خدای تعالی حادث میدانسته و در باب امامت نیز از واقفه بوده است. (مقالات اشعری ص 28 و 36، مفاتیح العلوم ص 20، کشی صص 88-107، کمال الدین ص 44، انساب ورق 273 ب، خطط ج 4 ص 169 و 174 تبصره ص 420). 12- جناحیه: از فرق غلاه اصحاب عبداﷲ بن معاویه بن عبداﷲ بن امام جعفر صادق که به لقب ذوالجناحین ملقب بوده. این فرقه معتقد بودند که علم در قلب عبداﷲمانند علف در صحرا می روید و بتناسخ نیز عقیده داشتند و عبداﷲ را خدا و رسول میدانستند و بفنای دنیا معتقد بودند و اکل میته و شرب شراب و بعضی محرمات دیگر را حلال میشمردند و میگفتند که روح خداوند در صلب انبیا وارد گردید تا به عبداﷲ رسیده و عبداﷲ زنده و همان مهدی قائم منتظر است. (مقالات اشعری ص 6، انساب ورق 136 الف، تلبیس ابلیس ص 103، خطط ج 4 ص 176، شهرستانی ص 113، الفرق ص 235 و 242). 13- حارثیه: از فرق کیسانیه و از غلاه اصحاب عبداﷲ بن حارث مداینی، معتقد به امامت ابوهاشم عبداﷲ بن محمد بن حنفیه و امامت عبداﷲ بن معاویه بن عبداﷲ بن جعفر بن ابی طالب بعد از ابوهاشم و ایشان میگفتند که هر کس امام را شناخت هر چه بخواهد میتواند بکند. (فرق ص 29). شهرستانی (ص 113). این فرقه را همان فرقۀ اسحاقیه منسوب به اسحاق بن زید بن حارث انصاری میداند و میگوید که حارثیه میگفتند که روح عبداﷲ بن معاویه در اسحاق حلول کرده است. 14- جلویه: از غلاه. (خطط ج 4 ص 177). 15- خطابیه: از فرق غلاه و از فروع اسماعیلیه، اصحاب ابوالخطاب محمد بن ابی زینب اجدع کوفی که معتقد به نبوت ابوالخطاب بوده اند و میگفتند که ائمه پس از رسیدن به مقام پیغمبری برتبۀ الوهیت نیز میرسند و حضرت صادق را خدا میشمردند. ابوالخطاب معاصر منصور خلیفه بود و به دست عمال او به قتل رسید. (مقالات اشعری صص 10-11) (فرق ص 37 و38- 40 و 58- 60 و 64) (رجال کشی ص 187-199) (الفرق ص 236 و 242) (شهرستانی ص 136-137) (ابن حزم ج 4 صص 186-187) (منهاج ج 1 ص 239) (خطط ج 4 ص 174) (کتب تواریخ و رجال معتبر). 16- زمامیه: طایفه ای از غلاه شیعه که جبرئیل را مذمت میکردند در اینکه به جای آوردن وحی به حضرت علی بن ابی طالب آن را بر حضرت رسول نازل کرده. (تلبیس ابلیس ص 104). 17- ذمیه: فرقه ای از غلاه شیعه مدعی الوهیت علی بن ابی طالب. این فرقه حضرت رسول را دشنام میداده و ذم میکرده و میگفته اند که حضرت علی حضرت محمد بن عبداﷲ را از جانب خود مأمور کرده و آن حضرت مقام فرستندۀ خود را جهت خویش ادعا نموده است و علی بن ابیطالب را به این شکل راضی ساخته که شوهر دختر و مولای او باشد. (انساب ورق 240 الف) (الفرق ص 238) (خطط ج 4 ص 177). 18- رجعیه: از فرق غلاه شیعه که میگفتند علی بن ابیطالب برخواهد گشت و انتقام خود را از دشمنان خویش خواهد کشید. (تلبیس ابلیس ص 24 خطط ج 4 ص 178). 19- زُراریه: رجوع به تمیمیه شود. 20- سبائیه: یا سبیه، اولین فرقه از فرق غلاه طرفداران عبداﷲ بن سبا که پیش از هر کس به اظهار طعن ابوبکر و عمر و عثمان پرداخته و معتقد به حیات جاوید و رجعت حضرت علی و الوهیت او بوده اند، امیر المؤمنین علی عبداﷲ بن سبا را بقتل رساند. فرقۀ نصیریه از بازماندگان سبائیه بوده اند. (کشی ص 71) (فرق ص 20) (مقالات اشعری ص 15) (تبصره ص 496) (کتاب الاوائل ابوهلال عسگری ص 192) (برگ الف، بیان ص 158) (منهاج ج 1 ص 239) (شرح نهج البلاغه ج 1 ص 425) (الفرق صص 223-226) (شهرستانی صص 132-133) (ابن حزم ج 4 ص 180 و 188) (خطط ج 4 ص 175) (سمعانی برگ 288 الف). 21- سلمانیه: از غلاه معتقد بالوهیت سلمان فارسی. (مقالات اشعری ص 419). 22- شاعیه: از فرق غلاه. (خطط ج 2 ص 170). 23- شریعیه: از غلاه حلولیه اصحاب ابومحمد حسن شریعی. (تبصره ص 419). 24- شریکیه: از غلاه شیعه که علی بن ابیطالب را شریک حضرت رسول میشمردند. (خطط ج 4 ص 177). و رجوع به امریه شود. 25- شلمغانیه: از غلاه حلولیه اصحاب ابوجعفر محمد بن علی بن ابی العزاقر شلمغانی. نام دیگر این فرقه عزاقریه است. 26- صائدیه: از غلاه اصحاب صائد نهدی از معاصرین حضرت صادق و این شخص و بیان نهدی از فرقۀ کربیه بوده و عقیده داشتند که محمد بن الحنفیه مهدی منتظر است. (فرق ص 25) (رجال کشی ص 195 و 197). 27- طیاریه یا طیاره: از فرق غلاه منسوب به جعفر طیار. (مفاتیح العلوم ص 22) (کشی ص 208). 28- علویه: عموم غلاتی که بحضرت علی بن ابی طالب مقام الوهیت میداده اند و یا رسالت را از آن ِ آن حضرت می پنداشتند در مقابل محمدیه. (مروج الذهب ج 2 ص 144) (تلبیس ابلیس ص 23). 29- علیاویه یا علیائیه: از فرق غلاه اصحاب علیاء ابن ذراع دوسی یا اسدی که حضرت امیرالمؤمنین را خدا میدانستند و حضرت رسول را پیغمبری میشمردند که از جانب او به رسالت آمده و با غلاه دیگر مثل مخمسه و محمدیه در پاره ای از عقاید اشتراک داشتند و کسی که در انتشار این مقاله سعی بسیار داشت بشار شعیری از معاصرین حضرت صادق بود که خود را بندۀ علی بن ابیطالب و از جانب او رسولی میدانست که بر محمدیه مبعوث شده و با خطابیه یعنی اصحاب ابوالخطاب در چهار کس یعنی علی و فاطمه و حسن و حسین توافق داشت و میگفت که معنی فاطمه و حسن و حسین تلبیس است و غرض حقیقی در این اسامی علی است چه او در امامت بر این سه شخص تقدم دارد. علیاویه در اباحت و تناسخ و تعطیل با مخمسه تفاوتی نداشتند ولی نبوت پیغمبر اسلام و رسالت سلمان فارسی را از جانب او چنانکه محمدیه می گفتند قبول نمی کردند بلکه محمد بن عبداﷲ را بندۀ علی بن ابیطالب میشمردند محمدیه میگفتند که چون بشار شعیری رسالت سلمان و ربوبیت حضرت رسول را منکر گردید بصورت مرغی که علیاء نام داشت مسخ شد و فرقۀ طرفدار او بهمین جهت علیائیه خوانده شدند. مخمسه و علیاویه و محمدیۀ خطابیه میگفتند که هر کس خود را به آل محمد منتسب دارد در این ادعا دروغگو و نسبت بخدا مفتری است مثل یهود و نصاری در این آیه: ’و قالت الیهود و النصاری نحن ُ ابناءُ اﷲ و اَحِبّاؤه قُل فلم یعذّبُکم بذنوبکم بل انتم بشرٌ ممن خلق’ (قرآن 18/5) .چه محمد بن عبداﷲ به عقیدۀ محمدیه و علی بن ابیطالب به عقیدۀ علیاویه پروردگارانی باشند که نه از کسی زاده اند و نه ایشان را فرزندی باشد. (رجال کشی ص 131، 132، 253، 298، 324) (خطط ج 4 ص 177) (ابن حزم ج 4 ص 186). 30- عمیریه: از غلاه و از فروع خطابیه، اصحاب عمیربن بیان عجلی که از حیث عقاید شبیه بفرقۀ بزیغیه بوده اند ولی به مرگ خود عقیده داشتند و مثل یعمریه امام جعفر صادق را خدا میدانستند. (مقالات اشعری صص 21-13) (شهرستانی ص 137) (الفرق ص 236) (خطط ج 4 ص 174). 31- عینیه: از فرق غلاه که علی بن ابیطالب را در الوهیت بر محمد مقدم میداشتند. رجوع به میمیمه شود. 32- غُرابیه: از فرق غلاه و از فروع خطابیه که میگفتند حضرت علی به رسول اﷲ از غراب بغراب شبیه تر است و بهمین جهت جبرئیل بغلط پیش محمد رفته و فرمان رسالت را به او رسانده است. (مفاتیح العلوم ص 22) (تبصره ص 419) (تلبیس ابلیس ص 103) (الفرق ص 238) (مقالات اشعری ص 16، خطط ج 4 صص 176-177) (بیان ص 157، ابن حزم ج 4 ص 183). 33- غمامیه: از غلاه که میگفتند خدا در هر بهاری بشکل ابر (غمام) بزمین فرود می آید و دنیا را دور میزند. (مفاتیح العلوم ص 22) و گویا این فرقه از فروع سبائیه بوده اند، چه ایشان علی بن ابیطالب را خدا و در ابر مقیم میدانستند و میگفتند که رعد صورت و برق شلاق اوست و هر وقت بیاد علی می افتادند بر ابر صلوات میفرستادند. (انساب برگ 288 الف و ابن حزم ج 4 ص 180). 34- قرامطه: از فرق اسماعیلی و از غلاه اصحاب شخصی بنام قرمطویه یا کرمتویه قائل به امامت محمد بن اسماعیل بن امام جعفر صادق و معتقد به زنده بودن و منتظر قیام او. این فرقه میگفتند که نبوت حضرت رسول بعد از غدیر خم از آن حضرت سلب و نصیب حضرت علی بن ابیطالب گردیده. (فرق ص 61) (تلبیس ابلیس ص 110) (مقالات اشعری ص 26 و دخویه، یادداشتها در خصوص قرامطه و کتب ملل و نحل و تواریخ مشهور). 35- کسفیه: همان فرقۀ منصوریه از فرق غلات اصحاب ابومنصور عجلی از مردم کوفه که خود را وصی امام پنجم شیعه امام ابوجعفر محمد بن علی باقر میدانسته و ائمۀ قبل از خود را پیغمبر میشمرده و خود نیز ادعای نبوت کرده. اصحاب او میگفتند که منصور عجلی به آسمان صعود کرده و خدا دست بر سراو مالیده و به فارسی با او تکلم کرده، آنگاه به زمین آمده و عقیدۀ ایشان این بود که آنچه خدا میفرماید که: ’و ان یروا کسفاً من السماء ساقطاً یقولوا سحاب مرکوم’ (قرآن 44/52) مراد ابومنصور عجلی است و به همین جهت این فرقه را کسفیه می خوانده اند. (تبصره ص 419) (تلبیس ابلیس ص 103) (ابن حزم ج 4 ص 185) (مقالات اشعری ص 9) (فرق ص 34 و 35) (شهرستانی ص 135 و 136) (کشی ص 196) (انساب برگ 543 ب) (الفرق ص 224 و 235) (منهاج ج 1 ص 238) (بیان ص 158) (خطط ج 4 ص 176). 36- کودیه: از اسامی غلاهکه در اصفهان به این فرقه میدادند. (شهرستانی ص 132). 37- لاعنیه: از فرق غلاه که عثمان و طلحه و زبیر و معاویه و ابوموسی اشعری و عائشه رالعن میکردند. (خطط ج 4 ص 177) (تلبیس ابلیس ص 24). 38- محمدیه: نام جماعتی از غلاه که حضرت رسول را خدا میدانستند. 39- محمدیه: از غلاه شیعه منتظر رجعت محمد بن عبداﷲ بن حسن بن امام حسن. این فرقه میگفتند که امام محمد باقر جانشینی خود را به ابومنصور واگذاشته و این مقام بعد از ابومنصور به آل علی برمیگردد و انتظار رجعت محمد بن عبداﷲ بن حسن را به عنوان قائم میکشیدند و از فروع مغیریه بودند. (مقالات اشعری صص 24-25، انساب برگ 512 ب، الفرق صص 42-43 و 232). 40- مخطئه: فرقه ای از غلاهکه می گفتند سلمان فارسی و مقداد و عمار و ابوذر غفاری و عمر بن امیه صیمری از طرف خداوند مأمور ادارۀ مصالح عالمند و به سلمان مقام رسالت میدادند. (کشی ص 253. رجال استرآبادی ص 225 از رجال ابن الغضایری). 41- معمریه: از فرق غلاه و از فروع خطابیه اصحاب معمر بن خیثم که خود را جانشین ابوالخطاب رئیس فرقۀ خطابیه میدانسته و مدعی مقام نبوت بوده. این فرقه نیز مثل جناحیه بتحلیل محرمات و تناسخ عقیده داشتند و معمر را مثل ابوالخطاب می پرستیدندو نماز را نیز ترک گفته بودند. (مقالات اشعری ص 11) (فرق صص 39-40) (خطط ج 4 ص 174) (شهرستانی ص 137). 42- مغیریه: از فرق غلاه اصحاب مغیره بن سعید عجلی که بعد از امام زین العابدین و امام محمد باقر مغیره را امام می پنداشتند و انتظار ظهور محمد بن عبداﷲ بن حسن بن امام حسن را بعنوان مهدی داشتند. مغیره در آخر کار ادعای نبوت کرد و خالد بن عبداﷲ قسری او را کشت. (مقالات اشعری صص 6- 7 و 23) (فرق ص 55) تلبیس ابلیس ص 92) (منهاج ج 1 ص 238) (الفرق صص 229-233) (شهرستانی ص 134 و ص 135) (خطط ج 4 ص 176) (و ابن ابی الحدید ج 2 ص 309) (انساب برگ 538 ب) (ابن حزم ج 4 ص 18) (کشی ص 145، 148، 196، 197 و تواریخ معتبر). 43- مفضلیه: از غلاه خطابیه اصحاب مفضل صیرفی معتقد به الوهیت امام جعفر صادق که چون امام از ابوالخطاب تبری جست ایشان نیز با خطابیه مخالف شدند. (مقالات اشعری ص 13) (الفرق ص 236) (شهرستانی ص 137) (خطط ج 4 ص 174 نوبختی ص 264). 44- منصوریه: رجوع به کسفیه شود. 45- موسائیه یا موسویه: طرفداران امامت امام موسی بن جعفر کاظم و منتظر رجعت آن حضرت که از فرق غلاه واقفه محسوب میشوند. (انساب برگ 544 ب) (الفرق ص 46). 46- میمیه: از فرق غلاه که امیرالمؤمنین و حضرت رسول هر دو را نبی میدانستند ولی محمد بن عبداﷲ را در الوهیت مقدم میشمردند در مقابل عینیه که این حق تقدم را به علی نسبت میدادند. (شهرستانی ص 134) (خطط ج 4 ص 177). رجوع به محمدیه شود). 47- نصیریه: از فروع فرقۀ سبائیه و اسحاقیه و نمیریه اصحاب شخصی بنام نصیر. (انساب برگ 562 ب) (ابن حزم ج 4 ص 188) (منهاج ج 1 ص 238) (ابن ابی الحدید ج 2 ص 309). 48- نمیریه: از غلاه اصحاب محمد بن نصیر نمیری. 49- یعقوبیه: از فرق غلاه شیعه اصحاب محمد بن یعقوب گویا همان فرقۀ غمامیه اند که میگفتند امیرالمؤمنین علی در میان ابر بدنیا می آید. (بیان ص 157). 50- یعمریه: همان معمریه. (مقالات اشعری ص 11) (خاندان نوبختی ص 267). و رجوع به همان کتاب ص 50، 58، 70، 72، 82، 103، 117، 118، 119و صص 134- 136، 140، 176، 246، 249، 250- 252- 254- 257- 263 غلاه شود جند الغالیه، جندالغالیه چنانکه طبری نوشته بر لشکریان هزیمت یافتۀ محمد امین اطلاق شده است: از آن هزیمتیان پنج هزار مرد به بغداد شدند نزد محمد، محمد ایشان را بنواخت و درم نداشت که دادی و آن روز که ایشان را بار داد طشت غالیه پیش نهاد و هر کس را به ریش غالیه کرد و ایشان بیرون آمدند با غالیه نه درم و نه خلعت و نه صلت، مردمان بغداد بر ایشان بخندیدند و ایشان را به بغداد جندالغالیه نام کردند. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی ص 513)
زن شبیب بن یزید و در شجاعت از مشاهیر زنان بود. در موصل به دنیا آمد و به همراهی شوهرش بر عبدالملک بن مروان خروج کرد (76 هجری قمری) و در جنگها دلیرانه شرکت میکرد. خالد بن عتاب رباحی در جنگی واقع در ابواب کوفه وی را کشت و قتل او اندکی پیش از غرق شوهرش شبیب واقع شد (77 هجری قمری).. جاحظ در البیان و التبیین گوید: غزاله حجاج بن یوسف را از پیش خود راند و اشعار زیر را که از عمران بن حطان است به وی خواند: اسد علی و فی الحروب نعامه فتخاء تنفر من صفیر الصافر هلا برزت الی غزالهالوغی بل کان قلبک فی جناحی طائر صدعت غزاله قلبه بفوارس ترکت مدابره کأمس الدابر. (البیان والتبیین چ قاهره 1351 هجری قمری ج 1 ص 120). جاحظ او را از جملۀ زهاد صاحب نطق و بیان شمرده است. (ایضاً ج 1 ص 282). غزال و به قول صاحب عیون الاخبار غزاله پس از کشته شدن شوهرش شبیب امام گردید. (عیون الاخبار ج 2 ص 155). برای تفصیل رجوع به البیان و التبیین صفحات مذکور و عقدالفرید ج 5 ص 325 و عیون الاخبار ج 1 ص 170 و ج 2 ص 155 و مجمل التواریخ و القصص ص 304 و 456 و تاریخ گزیده ص 271 و اعلام زرکلی شود به قولی نام مادر امام چهارم علی بن حسین (ع) بوده است. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 62) نام زنی، و گاهی معرفه شود. (از منتهی الارب)
زن شبیب بن یزید و در شجاعت از مشاهیر زنان بود. در موصل به دنیا آمد و به همراهی شوهرش بر عبدالملک بن مروان خروج کرد (76 هجری قمری) و در جنگها دلیرانه شرکت میکرد. خالد بن عتاب رباحی در جنگی واقع در ابواب کوفه وی را کشت و قتل او اندکی پیش از غرق شوهرش شبیب واقع شد (77 هجری قمری).. جاحظ در البیان و التبیین گوید: غزاله حجاج بن یوسف را از پیش خود راند و اشعار زیر را که از عمران بن حطان است به وی خواند: اسد علی و فی الحروب نعامه فتخاء تنفر من صفیر الصافر هلا برزت الی غزالهالوغی بل کان قلبک فی جناحی طائر صدعت غزاله قلبه بفوارس ترکت مدابره کأمس الدابر. (البیان والتبیین چ قاهره 1351 هجری قمری ج 1 ص 120). جاحظ او را از جملۀ زهاد صاحب نطق و بیان شمرده است. (ایضاً ج 1 ص 282). غزال و به قول صاحب عیون الاخبار غزاله پس از کشته شدن شوهرش شبیب امام گردید. (عیون الاخبار ج 2 ص 155). برای تفصیل رجوع به البیان و التبیین صفحات مذکور و عقدالفرید ج 5 ص 325 و عیون الاخبار ج 1 ص 170 و ج 2 ص 155 و مجمل التواریخ و القصص ص 304 و 456 و تاریخ گزیده ص 271 و اعلام زرکلی شود به قولی نام مادر امام چهارم علی بن حسین (ع) بوده است. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 62) نام زنی، و گاهی معرفه شود. (از منتهی الارب)
مشهدی. صاحب مجمع الفصحاء آرد: او ازمشاهیر شعرای زمان شاه طهماسب صفوی بوده است. کلیاتش هفتاد هزار بیت است و مثنویات متعدد دارد، از جملۀ آنها ’رشحات الحیات’ و ’اسرار المکتوم’ و ’نقش بدیع’ است. مسافرت هندوستان رفته و با شیخ فیض دکنی صحبت داشته است. او در سنۀ 970 هجری قمری درگذشت. (مجمع الفصحاء چ 1295 هجری قمری ج 2 ص 25). جملۀ (سنۀ نهصدو هشتاد) لفظاً و معناً ماده تاریخ اوست. (ریحانه الادب ج 3 ص 151). در مجمع الخواص (ص 138) چنین آمده: غزالی مشهدی در اوایل عمر شاعر شناخته شد و چون نوری دندانی را هجو گفت شهرتی به سزا یافت. در زمان شاه مرحوم از تهمت ارتداد اندیشید و مهاجرت اختیار کرده به هندوستان رفت، پیش اکبر شاه مقبول القول گردید و چنانکه گویند جمعیتش نیز از 60000 تن تجاوز کرد. اینکه تزاید جمعیت را دلیل رذالت میشمارند درباره وی درست بوده است. گویند شانزده جلد کتاب تصنیف کرده است و این دلیل جمعیت خاطر است. از جمله کتابی است به نام ’نقش بدیع’ که به عراق آوردند. - انتهی. این ابیات از مثنوی ’نقش بدیع’ اوست: خاک دل آن روز که می بیختند شبنمی از عشق بر آن ریختند دل که بدان رشحه غم اندود شد بود کبابی که نمک سود شد دیدۀ عاشق که دهد خون ناب هست همان خون که چکد زآن کباب بی اثر مهر چه آب و چه گل بی نمک عشق چه سنگ و چه دل دل که ز عشق آتش سودا در اوست قطرۀ خونی است که دریا در اوست به که نه مشغول بدین دل شوی کش ببرد گربه چو غافل شوی آهن و سنگی که شراری در اوست بهتر از آن دل که نه یاری در اوست نیست دل آن دل که درو داغ نیست لالۀ بی داغ در این باغ نیست دامن از اندیشۀ باطل بکش دست ز آسودگی دل بکش قدر دل آنانکه قوی یافتند از قدم پاکروی یافتند عشق بلند آمد ودلبر غیور در ادب آویز و رها کن غرور چرخ در این سلسله پا درگل است عقل درین مرحله لایعقل است روی بتان گرچه سراسر خوش است کشتۀ آنیم که عاشق کش است هر بت رعنا که جفاکیش تر میل دل ما سوی او بیشتر سوزش و تلخی است غرض از شراب ورنه به شیرینی از آن خوشتر آب یا منگر سوی بتان تیزتیز یا قدم دل بکش از رستخیز حسن چه دل بود که دادش نداد عشق چه تقوی که به بادش نداد. از غزلیات اوست: بستر شده در کوی تو خاکسترم امشب یا سوخته از آتش دل بسترم امشب جان دادم و فارغ شدم از محنت هجران یعنی که ز شبهای دگر بهترم امشب. نیز سراید: چون رد و قبول همه در پردۀ غیب است زنهار کسی را نکنی عیب، که عیب است. نیز او راست: کس را نبینم روز غم جز سایه در پهلوی خود آن هم چو بینم سوی او گرداند از من روی خود. من به ویرانۀ غم مرده و طفلان هرسوی سنگ بر دست که دیوانه نیاید بیرون. از رباعیات اوست: در کعبه اگر دل سوی غیراست ترا طاعت گنه است و کعبه دیر است ترا ور دل به حق است و ساکن بتکده ای خوش باش که عاقبت به خیر است ترا. # تا کی گوئی که گوی اقبال که برد؟ تا کی گوئی که ساغر عیش که خورد؟ اینها چه فسانه ست میباید رفت اینها چه بهانه ست میباید مرد. (از مجمع الفصحاء ج 2 ص 25). رجوع به مجمع الخواص ص 138 و الذریعه ج 2 ص 55 و 138 و ریاض العارفین چ تهران 1305 هجری قمری ص 118 و آتشکدۀ آذر به تحشیۀ آقای شهیدی ص 89 و ریحانه الادب ذیل غزالی شود
مشهدی. صاحب مجمع الفصحاء آرد: او ازمشاهیر شعرای زمان شاه طهماسب صفوی بوده است. کلیاتش هفتاد هزار بیت است و مثنویات متعدد دارد، از جملۀ آنها ’رشحات الحیات’ و ’اسرار المکتوم’ و ’نقش بدیع’ است. مسافرت هندوستان رفته و با شیخ فیض دکنی صحبت داشته است. او در سنۀ 970 هجری قمری درگذشت. (مجمع الفصحاء چ 1295 هجری قمری ج 2 ص 25). جملۀ (سنۀ نهصدو هشتاد) لفظاً و معناً ماده تاریخ اوست. (ریحانه الادب ج 3 ص 151). در مجمع الخواص (ص 138) چنین آمده: غزالی مشهدی در اوایل عمر شاعر شناخته شد و چون نوری دندانی را هجو گفت شهرتی به سزا یافت. در زمان شاه مرحوم از تهمت ارتداد اندیشید و مهاجرت اختیار کرده به هندوستان رفت، پیش اکبر شاه مقبول القول گردید و چنانکه گویند جمعیتش نیز از 60000 تن تجاوز کرد. اینکه تزاید جمعیت را دلیل رذالت میشمارند درباره وی درست بوده است. گویند شانزده جلد کتاب تصنیف کرده است و این دلیل جمعیت خاطر است. از جمله کتابی است به نام ’نقش بدیع’ که به عراق آوردند. - انتهی. این ابیات از مثنوی ’نقش بدیع’ اوست: خاک دل آن روز که می بیختند شبنمی از عشق بر آن ریختند دل که بدان رشحه غم اندود شد بود کبابی که نمک سود شد دیدۀ عاشق که دهد خون ناب هست همان خون که چکد زآن کباب بی اثر مهر چه آب و چه گل بی نمک عشق چه سنگ و چه دل دل که ز عشق آتش سودا در اوست قطرۀ خونی است که دریا در اوست به که نه مشغول بدین دل شوی کش ببرد گربه چو غافل شوی آهن و سنگی که شراری در اوست بهتر از آن دل که نه یاری در اوست نیست دل آن دل که درو داغ نیست لالۀ بی داغ در این باغ نیست دامن از اندیشۀ باطل بکش دست ز آسودگی دل بکش قدر دل آنانکه قوی یافتند از قدم پاکروی یافتند عشق بلند آمد ودلبر غیور در ادب آویز و رها کن غرور چرخ در این سلسله پا درگل است عقل درین مرحله لایعقل است روی بتان گرچه سراسر خوش است کشتۀ آنیم که عاشق کش است هر بت رعنا که جفاکیش تر میل دل ما سوی او بیشتر سوزش و تلخی است غرض از شراب ورنه به شیرینی از آن خوشتر آب یا منگر سوی بتان تیزتیز یا قدم دل بکش از رستخیز حسن چه دل بود که دادش نداد عشق چه تقوی که به بادش نداد. از غزلیات اوست: بستر شده در کوی تو خاکسترم امشب یا سوخته از آتش دل بسترم امشب جان دادم و فارغ شدم از محنت هجران یعنی که ز شبهای دگر بهترم امشب. نیز سراید: چون رد و قبول همه در پردۀ غیب است زنهار کسی را نکنی عیب، که عیب است. نیز او راست: کس را نبینم روز غم جز سایه در پهلوی خود آن هم چو بینم سوی او گرداند از من روی خود. من به ویرانۀ غم مرده و طفلان هرسوی سنگ بر دست که دیوانه نیاید بیرون. از رباعیات اوست: در کعبه اگر دل سوی غیراست ترا طاعت گنه است و کعبه دیر است ترا ور دل به حق است و ساکن بتکده ای خوش باش که عاقبت به خیر است ترا. # تا کی گوئی که گوی اقبال که برد؟ تا کی گوئی که ساغر عیش که خورد؟ اینها چه فسانه ست میباید رفت اینها چه بهانه ست میباید مرد. (از مجمع الفصحاء ج 2 ص 25). رجوع به مجمع الخواص ص 138 و الذریعه ج 2 ص 55 و 138 و ریاض العارفین چ تهران 1305 هجری قمری ص 118 و آتشکدۀ آذر به تحشیۀ آقای شهیدی ص 89 و ریحانه الادب ذیل غزالی شود
متوفی به سال 707 هجری قمری =1308 میلادی، احمد بن زبیر غرناطی، دانشمند عارف به علم تاریخ. او راست ’ذیل علی صله ابن بشکوال’ در تاریخ علمای اندلس. وی به غرناطه درگذشت. (اعلام زرکلی ج 1 ص 39). در مآخذ دیگر صاحب ترجمه به نام احمد بن ابراهیم بن زبیر یاد شده. رجوع به همین کلمه در لغت نامه شود
متوفی به سال 707 هجری قمری =1308 میلادی، احمد بن زبیر غرناطی، دانشمند عارف به علم تاریخ. او راست ’ذیل علی صله ابن بشکوال’ در تاریخ علمای اندلس. وی به غرناطه درگذشت. (اعلام زرکلی ج 1 ص 39). در مآخذ دیگر صاحب ترجمه به نام احمد بن ابراهیم بن زبیر یاد شده. رجوع به همین کلمه در لغت نامه شود
منسوب به غزال. لقب ابوحامد محمد بن محمد بن محمد بن احمد طوسی، و لقب برادر او احمد بن محمد بن محمد بن احمد است. صاحب غیاث اللغات گوید: در این مورد غزالی به تخفیف ثانی صحیح است و به تشدید آن محض خطاست. رجوع به غزّال و ابوحامد غزالی و احمد غزالی و غزالی و مدخل قبل غزالی شود
منسوب به غزال. لقب ابوحامد محمد بن محمد بن محمد بن احمد طوسی، و لقب برادر او احمد بن محمد بن محمد بن احمد است. صاحب غیاث اللغات گوید: در این مورد غزالی به تخفیف ثانی صحیح است و به تشدید آن محض خطاست. رجوع به غَزّال و ابوحامد غزالی و احمد غزالی و غزالی و مدخل قبل غزالی شود
دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 54هزارگزی جنوب خاوری اهواز و 3هزارگزی جنوب اتومبیل رو قرار دارد. دشت و گرم سیر است و سکنۀ آن 60 تن شیعه اند که به عربی و فارسی سخن میگویند. آب آن از رود کوپال تأمین میشود. و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 54هزارگزی جنوب خاوری اهواز و 3هزارگزی جنوب اتومبیل رو قرار دارد. دشت و گرم سیر است و سکنۀ آن 60 تن شیعه اند که به عربی و فارسی سخن میگویند. آب آن از رود کوپال تأمین میشود. و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
مونث زلالی، مایعیاست مانند آب بدون رنگ و شفاف که در فضای بین قرنیه و عدسی موجود است این مایع نتیجه ترشح عروق واقع در عنبیه و عدسی میباشد که پس از تشکیل شدن وارد مجرای شکم میگردد و عاقبت باورده عضلانی منتهی میشود. عنبیه فضای خارجی مایع زلالیه را به دو قسمت تقسیم میکند که به اطاق قدامی و خلفی موسوم است مایع زلالیه رطوبت بیضیه
مونث زلالی، مایعیاست مانند آب بدون رنگ و شفاف که در فضای بین قرنیه و عدسی موجود است این مایع نتیجه ترشح عروق واقع در عنبیه و عدسی میباشد که پس از تشکیل شدن وارد مجرای شکم میگردد و عاقبت باورده عضلانی منتهی میشود. عنبیه فضای خارجی مایع زلالیه را به دو قسمت تقسیم میکند که به اطاق قدامی و خلفی موسوم است مایع زلالیه رطوبت بیضیه
درختچه ای از تیره خلنگ ها که در زمینهای سخت میروید. در چین و آمریکای شمالی و قفقاز و هندوستان فراوان است و بعنوان گل زینتی در باغها نیز کاشته میشود. گلهایش سفید و یا قرمز است ازلیا اچالیه
درختچه ای از تیره خلنگ ها که در زمینهای سخت میروید. در چین و آمریکای شمالی و قفقاز و هندوستان فراوان است و بعنوان گل زینتی در باغها نیز کاشته میشود. گلهایش سفید و یا قرمز است ازلیا اچالیه
ازگیل، انگور خرس از گیاهان ازگیل، درختچه ایست از تیره خلنگها که دارای ساقه خزنده نیز می باشد این گیاه بطور وحشی در کوهستانهای ژورا و آلپ و پیرنه در ایتالیا و اسپانیا و فرانسه به فراوانی می روید. ساقه هایش استوانه یی شکل مایل به قرمز و کم و بیش خوابیده است. برگهایش متناوب و دارای دمبرگ کوتاه و پهنک برگها بیضوی و نامنظم و ضخیم و چرمی شکل است. گلهایش سفید یا کمی مایل به قرمز و به صورت دسته های 3 تا 12 تایی است. تعداد گلبرگها و کاسبرگها مساوی و هر یک 5 عددند. تعداد پرچمهایش 10 و میوه اش سته است و رنگ میوه قرمز و شکلش کروی است. برگ این گیاه علاوه بر تانن و صمغ و املاح دارای ماده ای به نام اورسون نیز می باشد و به علاوه دارای مقداری آربوتین و اریکولین است. برگ گیاه مذکور دارای اثر قابض و ضد عفونی کننده است و در بیماری های مجاری تناسلی و التهاب مثانه و عدم تحمل ادرار مصرف می شود عنب الذئب عنب الدب انگور خرس عصیر الدب غایش یارشین مردار آغاجی
ازگیل، انگور خرس از گیاهان ازگیل، درختچه ایست از تیره خلنگها که دارای ساقه خزنده نیز می باشد این گیاه بطور وحشی در کوهستانهای ژورا و آلپ و پیرنه در ایتالیا و اسپانیا و فرانسه به فراوانی می روید. ساقه هایش استوانه یی شکل مایل به قرمز و کم و بیش خوابیده است. برگهایش متناوب و دارای دمبرگ کوتاه و پهنک برگها بیضوی و نامنظم و ضخیم و چرمی شکل است. گلهایش سفید یا کمی مایل به قرمز و به صورت دسته های 3 تا 12 تایی است. تعداد گلبرگها و کاسبرگها مساوی و هر یک 5 عددند. تعداد پرچمهایش 10 و میوه اش سته است و رنگ میوه قرمز و شکلش کروی است. برگ این گیاه علاوه بر تانن و صمغ و املاح دارای ماده ای به نام اورسون نیز می باشد و به علاوه دارای مقداری آربوتین و اریکولین است. برگ گیاه مذکور دارای اثر قابض و ضد عفونی کننده است و در بیماری های مجاری تناسلی و التهاب مثانه و عدم تحمل ادرار مصرف می شود عنب الذئب عنب الدب انگور خرس عصیر الدب غایش یارشین مردار آغاجی
دیدن غالیه به خواب، دلیل ادب و ناموری بود. اگر بیند غالیه بر کسی مالید، دلیل که آن کس از او ادب و فرهنگ آموزد. محمد بن سیرین دیدن غالیه درخواب، بر پنج وجه است. اول: ادب و فرهنگ. دوم: ثناوآفرین. سوم: حج اسلام. چهارم: مال و خواسته. پنجم: خیر و منفعت . دیدن غالیه به خواب، دلیل حج بود و بعضی گویند، دلیل بر مالی بود که از مهتری به وی رسد. اگر در خواب بیند که غالیه داشت. دلیل که از زنی یا از بزرگان به وی منفعت رسد.
دیدن غالیه به خواب، دلیل ادب و ناموری بود. اگر بیند غالیه بر کسی مالید، دلیل که آن کس از او ادب و فرهنگ آموزد. محمد بن سیرین دیدن غالیه درخواب، بر پنج وجه است. اول: ادب و فرهنگ. دوم: ثناوآفرین. سوم: حج اسلام. چهارم: مال و خواسته. پنجم: خیر و منفعت . دیدن غالیه به خواب، دلیل حج بود و بعضی گویند، دلیل بر مالی بود که از مهتری به وی رسد. اگر در خواب بیند که غالیه داشت. دلیل که از زنی یا از بزرگان به وی منفعت رسد.