ده کوچکی است از دهستان میان آب در بلوک البروایه بخش مرکزی شهرستان اهواز و 30 هزارگزی شمال اهواز به اندیمشک واقع است و 50 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
ده کوچکی است از دهستان میان آب در بلوک البروایه بخش مرکزی شهرستان اهواز و 30 هزارگزی شمال اهواز به اندیمشک واقع است و 50 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
محمد بن غریر بن ولید بن ابراهیم بن عبدالرحمن بن عوف زهری، مکنی به ابوعبدالرحمن و معروف به غریری. وی از یعقوب بن ابراهیم بن سعد و مطرف بن عبدالله البیاری روایت کند، و ابوعبدالله محمد بن اسماعیل نجاری و عبدالله بن نسب المکی و محمد بن احمد بن نصر الترمذی از وی روایت دارند. (از انساب سمعانی ورق 407 ب) محمد بن غریر. پسر غریربن مغیره، از وجوه اهل مدینه به شمار میرفت و از برادرش اسحاق بزرگتر بود. برادر دیگر وی یعقوب و مادرش هند بنت مروان بود. (ازتاج العروس ذیل غریر). رجوع به غریربن مغیره شود یوسف بن یعقوب بن غریر. وی عهده دار بیت المال در خلافت رشید بود. (از انساب سمعانی ورق 407 ب). رجوع به غریربن مغیره شود
محمد بن غریر بن ولید بن ابراهیم بن عبدالرحمن بن عوف زهری، مکنی به ابوعبدالرحمن و معروف به غریری. وی از یعقوب بن ابراهیم بن سعد و مطرف بن عبدالله البیاری روایت کند، و ابوعبدالله محمد بن اسماعیل نجاری و عبدالله بن نسب المکی و محمد بن احمد بن نصر الترمذی از وی روایت دارند. (از انساب سمعانی ورق 407 ب) محمد بن غریر. پسر غریربن مغیره، از وجوه اهل مدینه به شمار میرفت و از برادرش اسحاق بزرگتر بود. برادر دیگر وی یعقوب و مادرش هند بنت مروان بود. (ازتاج العروس ذیل غریر). رجوع به غریربن مغیره شود یوسف بن یعقوب بن غریر. وی عهده دار بیت المال در خلافت رشید بود. (از انساب سمعانی ورق 407 ب). رجوع به غریربن مغیره شود
منسوب به غریزه. رجوع به غریزه شود. طبیعی چه غریزه به معنی طبیعت است. (غیاث اللغات) (آنندراج). ذاتی. جبلی. فطری. خلقی. نهادی. سرشتی. مقابل مکتسب: گو فرازآیند و شعر اوستادم بشنوند تا غریزی روضه بینند و طبیعی نسترن. منوچهری. فتنه شدی و بی دین بر آتش غریزی آتش پرست گشتی چون مرد زردهشتی. ناصرخسرو. و هرکه از فیض آسمانی و عقل غریزی بهره مند شد... آرزوهای دنیا بیابد و در آخرت نیکبخت گردد. (کلیله و دمنه). و این دو نوع است: یکی غریزی... و دوم مکتسب. (کلیله و دمنه). - حرارت غریزی یا آتش غریزی، حرارت طبیعی. (ناظم الاطباء). حرارت اصلی. حرارتی است که در عروق بدن توأم با خون جریان می کند: شراب... طعام را هضم کند و حرارت اصلی یعنی حرارت غریزی را بیفزاید. (نوروزنامه). چو نیافت جان عطار اثری ز ذوق عشقت بفروخت ز اشتیاقت ز دل آتش غریزی. عطار
منسوب به غریزه. رجوع به غریزه شود. طبیعی چه غریزه به معنی طبیعت است. (غیاث اللغات) (آنندراج). ذاتی. جبلی. فطری. خِلْقی. نهادی. سرشتی. مقابل مکتسب: گو فرازآیند و شعر اوستادم بشنوند تا غریزی روضه بینند و طبیعی نسترن. منوچهری. فتنه شدی و بی دین بر آتش غریزی آتش پرست گشتی چون مرد زردهشتی. ناصرخسرو. و هرکه از فیض آسمانی و عقل غریزی بهره مند شد... آرزوهای دنیا بیابد و در آخرت نیکبخت گردد. (کلیله و دمنه). و این دو نوع است: یکی غریزی... و دوم مکتسب. (کلیله و دمنه). - حرارت غریزی یا آتش غریزی، حرارت طبیعی. (ناظم الاطباء). حرارت اصلی. حرارتی است که در عروق بدن توأم با خون جریان می کند: شراب... طعام را هضم کند و حرارت اصلی یعنی حرارت غریزی را بیفزاید. (نوروزنامه). چو نیافت جان عطار اثری ز ذوق عشقت بفروخت ز اشتیاقت ز دل آتش غریزی. عطار
از شعرای عثمانی در قرن دهم هجری قمری است. پس از سلوک در طریق علمی به قصد اکتساب طریقۀ مولویه به سیاحت پرداخت و مدتی در بلاد مختلف گردش کرد و به استانبول وارد شد و به سال 954 هجری قمری در همانجا درگذشت. این بیت ازوست: دیدم که درد هجر دلک چاره سی نه در دیدی حبیب وصلت آکاچاره سینه در. (از قاموس الاعلام ترکی) چلبی. سیدابوبکر... افندی. از چلبیان قونیه بود. وی پس از پدرش حاج چلبی عارف افندی به تاریخ 1159 هجری قمری در آستانۀ حضرت مولوی به مقام ارشاد نایل آمد و به سال 1199 هجری قمری درگذشت. این مطلع ازوست: تار زلفک دل آواره یه زنجیر ایتدم احسن وجهله دیوانه یه تدبیر ایتدم. (از قاموس الاعلام ترکی) از شاعران فارسی زبانی بود که به هند مهاجرت کرد. صاحب صبح گلشن آرد: از ارض خراسان سر برکشیده و به اختیار غربت از وطن در عهد همایون پادشاه به سرزمین هندوستان رسیده و در سلک ملازمان همایونی منسلک گردیده. او راست: گر گشاد کار ما بودی ززلف یار ما اینچنین آشفته و برهم نبودی کار ما دل ز چاک سینه میخواهد که بیند روی دوست مرهم ای مشفق منه بر سینۀ افکار ما ای غریبی التفات او بغیر آزار نیست چندخواهد بود یا رب در پی آزار ما. # تا حریم حرم یار شده مسکن من رفته بیرون هوس خلد برین از سرمن. (از صبح گلشن ص 299). وی از اسماعیلیه و حروفیه بود. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
از شعرای عثمانی در قرن دهم هجری قمری است. پس از سلوک در طریق علمی به قصد اکتساب طریقۀ مولویه به سیاحت پرداخت و مدتی در بلاد مختلف گردش کرد و به استانبول وارد شد و به سال 954 هجری قمری در همانجا درگذشت. این بیت ازوست: دیدم که درد هجر دلک چاره سی نه در دیدی حبیب وصلت آکاچاره سینه در. (از قاموس الاعلام ترکی) چلبی. سیدابوبکر... افندی. از چلبیان قونیه بود. وی پس از پدرش حاج چلبی عارف افندی به تاریخ 1159 هجری قمری در آستانۀ حضرت مولوی به مقام ارشاد نایل آمد و به سال 1199 هجری قمری درگذشت. این مطلع ازوست: تار زلفک دل آواره یه زنجیر ایتدم احسن وجهله دیوانه یه تدبیر ایتدم. (از قاموس الاعلام ترکی) از شاعران فارسی زبانی بود که به هند مهاجرت کرد. صاحب صبح گلشن آرد: از ارض خراسان سر برکشیده و به اختیار غربت از وطن در عهد همایون پادشاه به سرزمین هندوستان رسیده و در سلک ملازمان همایونی منسلک گردیده. او راست: گر گشاد کار ما بودی ززلف یار ما اینچنین آشفته و برهم نبودی کار ما دل ز چاک سینه میخواهد که بیند روی دوست مرهم ای مشفق منه بر سینۀ افکار ما ای غریبی التفات او بغیر آزار نیست چندخواهد بود یا رب در پی آزار ما. # تا حریم حرم یار شده مسکن من رفته بیرون هوس خلد برین از سرمن. (از صبح گلشن ص 299). وی از اسماعیلیه و حروفیه بود. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود