جدول جو
جدول جو

معنی غرینش - جستجوی لغت در جدول جو

غرینش(غُ نِ)
غرنبه و بانگ و فریاد و غوغا. غرینه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برینش
تصویر برینش
برش، برندگی، کنایه از جدایی
فرهنگ فارسی عمید
(بُ نِ)
بریدن و برش. (برهان). قطع. (دانشنامۀ علائی ص 74 س 15) :
پراکندگی در سپاه اوفتاد
برینش در آزرم شاه اوفتاد.
نظامی.
چو هرگه کزین سو شتاب آورند
برینش درین کشت و آب آورند.
نظامی.
ولی باید اندیشه را تیز و تند
برینش نیاید ز شمشیر کند.
نظامی.
اجزاز، به برینش آمدن پشم. (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(غُ نَ / نِ)
غرنبه و بانگ و فریاد و غوغا. غرینش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غَ فَ)
گل و لای. گل سیاه. (از فرهنگ شعوری). گل و لای سیاهی که پای به دشواری از آن برآید. (ناظم الاطباء). شاید مصحف غریفژ باشد. رجوع به غریفژ شود
لغت نامه دهخدا
(غِرْ یَ)
لای سیل آورد، تر باشد یا خشک. لغه فی الغریل. (منتهی الارب) (آنندراج). گل و لای که سیل آن را آورد و بر زمین بماند، تر باشد یا خشک. گل رقیق، اتی بالطرین و الغرین، یعنی خشمناک شد. (از اقرب الموارد). رجوع به غریل شود، گولی. (منتهی الارب) (آنندراج). حمق، کف. زبد. (اقرب الموارد) ، مسکۀ تازه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
به تمام معانی غرین است. (از منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به غرین شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
این لفظ در صفت شیر واقع می شود پس این لفظ را به غین معجمه خواندن و به معنی شورکننده فهمیدن محض خطاست، صحیح به عین مهمله است به معنی بیشه و صحرا که در آن شیر ماند. (المنتخب بنقل غیاث اللغات و آنندراج). بیشۀ شیر، و نیز صفت شیر است. (از فرهنگ شعوری). دربعض نسخ شاهنامۀ فردوسی بیت زیر آمده:
به پیش سپهبد بزد بر زمین
نشست از برش همچو شیر غرین.
ولی غلط است. و در فهرست ولف عرین به عین ذکر شده و غرین نیامده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از برینش
تصویر برینش
بریدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرین
تصویر غرین
لای خشک، کف، گولی نادانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برینش
تصویر برینش
قطع، برش، راندن شکم، اسهال
فرهنگ فارسی معین
بانگ خر
فرهنگ گویش مازندرانی