بریدن و برش. (برهان). قطع. (دانشنامۀ علائی ص 74 س 15) : پراکندگی در سپاه اوفتاد برینش در آزرم شاه اوفتاد. نظامی. چو هرگه کزین سو شتاب آورند برینش درین کشت و آب آورند. نظامی. ولی باید اندیشه را تیز و تند برینش نیاید ز شمشیر کند. نظامی. اجزاز، به برینش آمدن پشم. (زوزنی).
بریدن و برش. (برهان). قطع. (دانشنامۀ علائی ص 74 س 15) : پراکندگی در سپاه اوفتاد برینش در آزرم شاه اوفتاد. نظامی. چو هرگه کزین سو شتاب آورند برینش درین کشت و آب آورند. نظامی. ولی باید اندیشه را تیز و تند برینش نیاید ز شمشیر کند. نظامی. اجزاز، به برینش آمدن پشم. (زوزنی).
لای سیل آورد، تر باشد یا خشک. لغه فی الغریل. (منتهی الارب) (آنندراج). گل و لای که سیل آن را آورد و بر زمین بماند، تر باشد یا خشک. گل رقیق، اتی بالطرین و الغرین، یعنی خشمناک شد. (از اقرب الموارد). رجوع به غریل شود، گولی. (منتهی الارب) (آنندراج). حمق، کف. زبد. (اقرب الموارد) ، مسکۀ تازه. (ناظم الاطباء)
لای سیل آورد، تر باشد یا خشک. لغه فی الغریل. (منتهی الارب) (آنندراج). گل و لای که سیل آن را آورد و بر زمین بماند، تر باشد یا خشک. گل رقیق، اتی بالطِریَن و الغرین، یعنی خشمناک شد. (از اقرب الموارد). رجوع به غِریَل شود، گولی. (منتهی الارب) (آنندراج). حمق، کف. زبد. (اقرب الموارد) ، مسکۀ تازه. (ناظم الاطباء)
این لفظ در صفت شیر واقع می شود پس این لفظ را به غین معجمه خواندن و به معنی شورکننده فهمیدن محض خطاست، صحیح به عین مهمله است به معنی بیشه و صحرا که در آن شیر ماند. (المنتخب بنقل غیاث اللغات و آنندراج). بیشۀ شیر، و نیز صفت شیر است. (از فرهنگ شعوری). دربعض نسخ شاهنامۀ فردوسی بیت زیر آمده: به پیش سپهبد بزد بر زمین نشست از برش همچو شیر غرین. ولی غلط است. و در فهرست ولف عرین به عین ذکر شده و غرین نیامده است
این لفظ در صفت شیر واقع می شود پس این لفظ را به غین معجمه خواندن و به معنی شورکننده فهمیدن محض خطاست، صحیح به عین مهمله است به معنی بیشه و صحرا که در آن شیر ماند. (المنتخب بنقل غیاث اللغات و آنندراج). بیشۀ شیر، و نیز صفت شیر است. (از فرهنگ شعوری). دربعض نسخ شاهنامۀ فردوسی بیت زیر آمده: به پیش سپهبد بزد بر زمین نشست از برش همچو شیر غرین. ولی غلط است. و در فهرست ولف عرین به عین ذکر شده و غرین نیامده است