- غریسه
- کویک نورسته، نهال نو نشانده
معنی غریسه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دیواری از سنگ که برای گوسفندان سازند
ناآشنا، بیگانه، غریب
ویژگی، توانایی یا قابلیت وراثتی، طبیعت، سرشت، حسی که به طور مبهم به شخص آگاهی می دهد، میل جنسی مثلاً غریزۀ جنسی
جانوری که به وسیلۀ حیوانی درنده شکار شده باشد
حلیم، ریس، خوراکی که از گندم و گوشت پختۀ له شده تهیه می شود
درختستان، دولپاره، نال (نعل تازی گشته) سماهن، کفش پاره
نهال کویک نهال خرما بن
قریحه، سرشت
مونث غریر بنگرید به غریر گور کن از جانوران مونث غریر
بغرش آمده
زن دور از وطن، مقابل آشنا
مونث فریس از ریشه پارسی اسپ شناس زن، دریده از هم دریده، شکار مونث فریس، جانوری که حیوانی درنده آن را صید کرده از هم دریده باشد
فریب خدعه مکر: (ایلچی هیبت حسود ترا دید بر اسب عمر و گفتش: تش . {} هر که با دولت تو کرده کرش کرده در گردنش زمانه کرش) (پور بهای جامی)، فروتنی چاپلوسی
مکر فریب، چاپلوسی
پارسی تازی گشته هریسه دعوتی با تکلف ساخته بودند و هریسه نهاده (تاریخ بیبهقی) هلام توضیح درالنواردرآمده: (دانه خردشده بوسیله مهراس پیش ازآنکه پخته شود وچون پخته شودهریسه نامند)
بیگانه، اجنبی، ناآشنا
Instinct
инстинкт
Instinkt
інстинкт
instynkt
instinto
instinto
instinct
istinto
instinct
प्रवृत्ति
naluri
غريزةٌ