جدول جو
جدول جو

معنی غرور - جستجوی لغت در جدول جو

غرور
احساس سربلندی و شادمانی به علت کسب موفقیت، احترام و غیره، کبر و نخوت، خودبینی، فریفتن، فریب دادن،
بیهوده امیدوار کردن کسی، فریب خوردن، به چیزی بیهوده طمع بستن
غرور جوانی: در پزشکی جوش غرور جوانی
غرور داشتن: مغرور بودن، کبر و نخوت داشتن، خودبین بودن، برای مثال زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه / رند از ره نیاز به دارالسّلام رفت (حافظ - ۱۸۴)
غرور خوردن: فریب خوردن
غرور دادن: فریب دادن
تصویری از غرور
تصویر غرور
فرهنگ فارسی عمید
غرور
(غَ)
ابن نعمان بن لخمی. پدر وی پادشاه حیره بود. غرور اسلام آورد و پس از آن مرتد شد و مجدداً اسلام آورد. گویند اسم وی منذر، و لقبش غرور است. و بعضی گویند غرور اسم اوست. وی پس از اسلام آوردن میگفت: ’لست الغرور و لکنی المغرور’. سیف گوید: ’حطیم’ در میان بنی قیس بن ثعلبه خروج کرد و مرتدان را گرد آورد و به سوی غروربن سویدبن منذر پسر برادر نعمان فرستاد و به وی گفت: اگر غلبه یافتم ترا حاکم بحرین می کنم تا آنکه مانند نعمان باشی که در حیره بود. (از الاصابه جزء 5 ص 197)
لغت نامه دهخدا
غرور
(غَ)
فریبنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ترجمان علامۀ جرجانی تهذیب عادل) (غیاث اللغات). ومنه قوله تعالی: ’و لایغرنکم باﷲ الغرور’. (قرآن 5/35). (منتهی الارب) (آنندراج) ، یا شیطان است خاصه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). دیو فریبنده. (مهذب الاسماء) ، دنیا. (منتهی الارب) (آنندراج). الدنیا، و توصف به فیقال: دنیا غرور. (اقرب الموارد) ، آنچه بدان غرغره نمایند از ادویه و جز آن، و هو مثل لعوق و سموط. (منتهی الارب) (آنندراج). هرچه بدان غرغره کنند. (مهذب الاسماء). سایلی که بدان غرغره کنند. هو السائل الذی یتغرغر به. ج، غرورات. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
غرور
(غُ)
جائی است. امرءالقیس گوید:
عفا شطب من اهله و غرور
فمو بوله ان الدیار تدور.
گفته اند آن کوهی است در دمخ از دیار کلاب و تپه ای است در اباض، و آن تپۀ احسیر است که خالد بن ولید از آنجا بر مسیلمه تاخت. و گفته اند وادئی است، و قول امرءالقیس بر همه اینها اطلاق می شود. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
غرور
(غُ)
جمع واژۀ غرّ. شکن جامه و نورد پوست. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). طوی الثوب علی عروضه و علی غروره، به معنی واحد. (نشوء اللغه ص 19). رجوع به غرّشود، جمع واژۀ غارّ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). اباطیل. (اقرب الموارد). رجوع به غارّ شود
لغت نامه دهخدا
غرور
فریفتن، بیهوده امیدوار کردن کسی را، کبر و نخوت
تصویری از غرور
تصویر غرور
فرهنگ لغت هوشیار
غرور
((غُ))
فریب دادن، به خود بالیدن، تکبر، نخوت، فریفتگی، ملی احساس سربلندی و افتخار نسبت به فرهنگ و توانایی های ملت خویش
تصویری از غرور
تصویر غرور
فرهنگ فارسی معین
غرور
ابرخویشی، باد، برتنی
تصویری از غرور
تصویر غرور
فرهنگ واژه فارسی سره
غرور
تفاخر، تفرعن، تکبر، خودخواهی، خودبزرگ بینی، خودپسندی، خودبینی، خودستایی، خویشتن بینی، فخر، کبر، منیت، نخوت، جوش
متضاد: خضوع
فرهنگ واژه مترادف متضاد
غرور
فخرٌ
تصویری از غرور
تصویر غرور
دیکشنری فارسی به عربی
غرور
Pride, Arrogance, Haughtiness, Vanity
تصویری از غرور
تصویر غرور
دیکشنری فارسی به انگلیسی
غرور
arrogance, hauteur, fierté, vanité
تصویری از غرور
تصویر غرور
دیکشنری فارسی به فرانسوی
غرور
تکبر , فخر , غرور
تصویری از غرور
تصویر غرور
دیکشنری فارسی به اردو
غرور
высокомерие , гордость , тщеславие
تصویری از غرور
تصویر غرور
دیکشنری فارسی به روسی
غرور
Arroganz, Stolz, Eitelkeit
تصویری از غرور
تصویر غرور
دیکشنری فارسی به آلمانی
غرور
пихатість , пихатість , гордість , марнославство
تصویری از غرور
تصویر غرور
دیکشنری فارسی به اوکراینی
غرور
arogancja, duma, próżność
تصویری از غرور
تصویر غرور
دیکشنری فارسی به لهستانی
غرور
arrogância, orgulho, vaidade
تصویری از غرور
تصویر غرور
دیکشنری فارسی به پرتغالی
غرور
فخرفروشی، غرور، تکبّر
دیکشنری اردو به فارسی
غرور
অহংকার , অহংকার , গর্ব , অহংকার
تصویری از غرور
تصویر غرور
دیکشنری فارسی به بنگالی
غرور
arroganza, orgoglio, vanità
تصویری از غرور
تصویر غرور
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
غرور
ความหยิ่งยโส , ความหยิ่ง , ความภูมิใจ , ความหยิ่งยโส
تصویری از غرور
تصویر غرور
دیکشنری فارسی به تایلندی
غرور
kiburi, majivuno, ubatili
تصویری از غرور
تصویر غرور
دیکشنری فارسی به سواحیلی
غرور
kibir, gurur
تصویری از غرور
تصویر غرور
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
غرور
傲慢 , 誇り , 虚栄心
تصویری از غرور
تصویر غرور
دیکشنری فارسی به ژاپنی
غرور
傲慢 , 自豪 , 虚荣
تصویری از غرور
تصویر غرور
دیکشنری فارسی به چینی
غرور
arrogancia, orgullo, vanidad
تصویری از غرور
تصویر غرور
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
غرور
오만 , 자부심 , 허영심
تصویری از غرور
تصویر غرور
دیکشنری فارسی به کره ای
غرور
kesombongan, kebanggaan
تصویری از غرور
تصویر غرور
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
غرور
अहंकार , घमंड , गर्व
تصویری از غرور
تصویر غرور
دیکشنری فارسی به هندی
غرور
arrogantie, trots, ijdelheid
تصویری از غرور
تصویر غرور
دیکشنری فارسی به هلندی
غرور
יהירות , גַּאַוָה , גַאֲוָה
تصویری از غرور
تصویر غرور
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(غُ)
ملا غروری، نصرآبادی در تذکرۀ خود آرد: گویا شیرازی است. طبعش نهایت پاکی و شکستگی داشت. در ایام حیات مرتکب امور دنیوی نشد از آن سبب عمرش به هشتاد رسید. کمال زنده دلی را داشت. به خدمت بسیاری از اهل حال رسید. در اواخر به اصفهان فروکش کرده در قهوه خانه ساکن بود. یاران اهل معنی جهت ادراک صحبت او به قهوه خانه می آمدند. مدار خود را از جدول کشی میگذرانید. والد کمینه ربط بسیار به اوداشته است. فقیر به اتفاق ایشان به خدمت او میرفتم. توجه بسیار به فقیر میکرد، و در علم رمل دست عظیمی داشت. در اواخر زمان شاه صفی فوت شد. مثنوی در بحر تحفه العراقین دارد. این چند بیت را در معراج گوید:
عزمش ز گمان سبک عنان تر
مرغی است گمان و عزم او پر
حجت طلبد ز عزمش ار کس
پیمودن عرش حجتش بس
شد زآمدنش چو چرخ آگاه
پر کرد ز شمع و مشعلش راه
از بسکه سبک گذشت و برگشت
از واقعه چرخ بیخبر گشت
ز آمد شدنش خبر ندارد
زآن مشعل و شمع برندارد.
غزل:
غم دل آواره هر دم پاره ای با خویش برد
مایۀ تسکین من آواره ای با خویش برد
درفراق دوستان آخر ز ما چیزی نماند
هرکه رفت از هستی ما پاره ای با خویش برد.
#
نازک نهال من که خوشم با خیال او
قامت کشیدن است گران بر نهال او.
#
مژگان من از تف درون سوخت
هرچند که سبزه ای لب جوست.
#
مکن خورشید را از کوی خود دور
گل پژمرده هم در بوستان هست.
#
از اشک و آه این دل گریان ناله دوست
سنگ کنار آتش و ریگ میان جوست.
#
اشکم دهد به طوفان، گر سوز دل نباشد
آتش به کشتی ماباد مراد باشد.
رباعی:
گویند که در بیضه نگنجد عمان
این گفته و این مثل ندارد امکان
باطل کند این گفته به چندین برهان
گنجیدن ذات مرتضی در دو جهان
لغت نامه دهخدا
تصویری از دغرور
تصویر دغرور
گواژ بند گواژ زن، دشنامگوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغرور
تصویر مغرور
خودپسند، گرانسر، خودخواه، خودبین
فرهنگ واژه فارسی سره