جدول جو
جدول جو

معنی غرود - جستجوی لغت در جدول جو

غرود
(غَ)
دختری را گویندکه به شرط بکارت به شوهر دهند و دوشیزه نباشد. (برهان قاطع) (آنندراج). زنی را گویند که به شرط دوشیزگی عروس کنند و دوشیزه نباشد. (جهانگیری) :
نرم نرمک چو عروسی که غرودآمده بود
باز آنسوی برندش که از این سو بازآی.
ابوالعباس (از جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی).
غرند. غرید. (حواشی برهان قاطع چ معین). رجوع به غرند شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرود
تصویر فرود
(پسرانه)
پائین، نام پسر سیاوش، نام پسر کیخسرو، نام پسر خسرو پرویز و شیرین، نام پسر سیاوش و جریره و برادر کیخسرو پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شرود
تصویر شرود
ترسیدن و گریختن، رمیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غروب
تصویر غروب
زمان قرار گرفتن خورشید در افق، پایان روز، فرو رفتن و ناپدید شدن آفتاب یا ستاره، پایان یافتن چیزی یا امری مثلاً غروب جوانی، غروب دولت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرود
تصویر مرود
میل سرمه دان، محور، میله ای است که باز بر آن می نشیند و زنجیری دارد که پای باز را بر آن می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غروی
تصویر غروی
اهل نجف، از مردم نجف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرود
تصویر شرود
رمنده، رمیده، گریخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غدود
تصویر غدود
غده ها، تومور ها، دژپیه ها، جمع واژۀ غده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرند
تصویر غرند
دختر غیر باکره که به عنوان باکره شوهر دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درود
تصویر درود
سلام، ثنا، ستایش، نیایش، دعا، رحمت
درو کردن، درودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرید
تصویر غرید
غرند، دختر غیر باکره که به عنوان باکره شوهر دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرود
تصویر مرود
گلابی، میوۀ آبدار شیرین و مخروطی شکل به اندازۀ سیب، امرود، امبرود، انبرود، مل، کمّثری، لکل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورود
تصویر ورود
به جایی درآمدن، داخل شدن، شروع شدن، به آبشخور وارد شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرور
تصویر غرور
احساس سربلندی و شادمانی به علت کسب موفقیت، احترام و غیره، کبر و نخوت، خودبینی، فریفتن، فریب دادن،
بیهوده امیدوار کردن کسی، فریب خوردن، به چیزی بیهوده طمع بستن
غرور جوانی: در پزشکی جوش غرور جوانی
غرور داشتن: مغرور بودن، کبر و نخوت داشتن، خودبین بودن، برای مثال زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه / رند از ره نیاز به دارالسّلام رفت (حافظ - ۱۸۴)
غرور خوردن: فریب خوردن
غرور دادن: فریب دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرود
تصویر فرود
به زمین نشستن هواپیما، پایین،
در موسیقی الگوهای ملودیک برای بازگشت به مایۀ اصلی و حالت اولیه در آخر اجرای هر دستگاه یا آواز،
نشیب، سرازیری، بخش زیرین جایی، قرار گرفته در مرتبۀ پایین تر
تنها، یکتا، یگانه
فرود آمدن: به زمین نشستن مثلاً هواپیما فرود آمد، پایین آمدن
فرود آوردن: پایین آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صرود
تصویر صرود
شهرهایی که هوای آن ها بسیار سرد باشد، سرزمین های سرد، سردسیر
فرهنگ فارسی عمید
(مُ)
نوعی از سماروغ. ج، مغارید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قسمی کماه. (بحر الجواهر). اسم نوعی از فطر است. (مخزن الادویه). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(غُ)
ناحیه ای است در آلبانی که میان ناحیۀ قلمنتی و پود غوریچه و در حدود قره طاغ واقع است. کوه قاقاریقه در جنوب آن و قلۀ این کوه و مجرای نهر چیونه در دو طرف آن قرار دارند. سکنۀ آن مرکب از مسلمانان و کاتولیکهاست و مردمانی جنگاورند. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
قصبۀ مرکز دهستان طغرود بخش دستجرد خلجستان شهرستان قم در 33000گزی شمال خاور دستجرد. کوهستان و سردسیر با 1660 تن سکنه. آب آن از قنات و رودخانه و محصول آنجا غلات و انار و انجیر و میوه جات. شغل اهالی زراعت است و عده کمی پیله ور هستند و کرباس باف. چهار مزرعه جزء این ده بوده، پاسگاه ژاندارمری و دبستان دارد و ایل شاهسون در زمستان به اطراف این ده می آیند. راه فرعی دارد و همه روزه ماشین به قم رفت و آمد مینماید. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
سرود. ج، اغارید. (از اقرب الموارد). اغروده. (از اقرب الموارد). رجوع به این کلمه شود، تاریک شدن شب. بدین معنی ناقص واوی است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). ظلمانی شدن شب: اغسی اللیل، اظلم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عرود
تصویر عرود
روییدن، بالیدن، دورانداختن سنگ را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غراد
تصویر غراد
از ریشه پارسی نیکده ساز نیکده خانه نایی غرد ساز سماروغ سماروغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرود
تصویر صرود
پارسی تازی گشته سرد سیر جمع صرد سرد سیرها مقابل جروم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرود
تصویر شرود
رمنده، گریخته
فرهنگ لغت هوشیار
آواز نشاط انگیز یا مهیج (انسان پرنده) نغمه، شعر آهنگدار دارای جنبه حماسی ملی وطنی. یا سرود پارسی. یکی از آهنگهای موسیقی قدیم. یا سرود شاهنشاهی. سرود حاکی از ستایش شاه. یا سرود ماورا النهری. یکی از آهنگهای موسیقی قدیم. یا سرود ملی. سرود رسمی یک کشور و آن حاکی از روحیه تاریخ و سنن آن کشور است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرود
تصویر حرود
از میان قوم دور شدن، تنها منزل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تخته، چوب بمعنی صلوات که از خدای تعالی رحمت و از ملائکه استغفار و از انسان ستایش و از حیوانات دیگر تسبیح باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برود
تصویر برود
خنک، خنک کننده، جامه پرزه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارود
تصویر ارود
آهسته کار پوشیده کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغرود
تصویر مغرود
بربری گشته چتر دیو گونه ای سما روغ گونه ای قارچ (کماه) کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
برانگیختگی، آغالش (تحریص) چسبی، نجفی از مردم نجف منسوب به غری (محلی در کوفه)، (من باب اطلاق جز به کل) نجفی اهل نجف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورود
تصویر ورود
اندر رفت، راهیابی، درون روی، درون شد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درود
تصویر درود
سلام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غروب
تصویر غروب
ایوار، فروشد، شامگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غرور
تصویر غرور
ابرخویشی، باد، برتنی
فرهنگ واژه فارسی سره