شیر و گرگ خشم آلود که از غایت خشم فریاد کند و بر خود پیچد. و بر دیگر سباع نیز اطلاق کرده اند. (برهان قاطع) (آنندراج) (از صحاح الفرس). خشم آلود. (اوبهی) : روبهی کاندر جوار درگهت مأوی گرفت بر سباع از پرتوی چون شیر نر غرنده باد. هندوشاه پدر صاحب صحاح الفرس (از صحاح الفرس). صفت شیر و پلنگ و ببر و امثال آنهاست که از خشم آواز مهیب درآورند: به بزم اندرون ابر بخشنده بود به رزم اندرون شیر غرنده بود. ابوالمؤید (از فرهنگ شعوری). برآشفت برسان غرنده شیر یکی بانگ زد بر گرزم دلیر. فردوسی. چو آواز او رعد غرنده نیست چو بازوی او تیغ برنده نیست. فردوسی. زره دارد و جوشن و خود و ببر بغرّد به کردار غرنده ابر. فردوسی. دلاور درآمد چو غرنده میغ دودستی همی زد چپ و راست تیغ. اسدی (گرشاسب نامه). شه از خشمناکی چو غرنده شیر که آرد گوزن گران را به زیر. نظامی. بامدادان دو شیر غرنده خورشی در شکم نیاکنده... نظامی. ، صفت ابر. رعّاد. رعاده. قاصف
شیر و گرگ خشم آلود که از غایت خشم فریاد کند و بر خود پیچد. و بر دیگر سباع نیز اطلاق کرده اند. (برهان قاطع) (آنندراج) (از صحاح الفرس). خشم آلود. (اوبهی) : روبهی کاندر جوار درگهت مأوی گرفت بر سباع از پرتوی چون شیر نر غرنده باد. هندوشاه پدر صاحب صحاح الفرس (از صحاح الفرس). صفت شیر و پلنگ و ببر و امثال آنهاست که از خشم آواز مهیب درآورند: به بزم اندرون ابر بخشنده بود به رزم اندرون شیر غرنده بود. ابوالمؤید (از فرهنگ شعوری). برآشفت برسان غرنده شیر یکی بانگ زد بر گرزم دلیر. فردوسی. چو آواز او رعد غرنده نیست چو بازوی او تیغ برنده نیست. فردوسی. زره دارد و جوشن و خود و ببر بغرّد به کردار غرنده ابر. فردوسی. دلاور درآمد چو غرنده میغ دودستی همی زد چپ و راست تیغ. اسدی (گرشاسب نامه). شه از خشمناکی چو غرنده شیر که آرد گوزن گران را به زیر. نظامی. بامدادان دو شیر غرنده خورشی در شکم نیاکنده... نظامی. ، صفت ابر. رَعّاد. رعاده. قاصف
اسم پریدن، هر جانوری که می پرد مرغ طیر طایر، جمع پرندگان مقابل چرنده. نام یک فردازرده پرندگان نام عام فردی از حیوانات ذی فقاری که به رده پرندگان تعلق دارد، که پرواز کند که بپرد پرواز کننده طایر: (ما چیزها را دروهم توانیم آورد که بحس نیافته باشیم چون مردم پرنده) (بابا افضل) یا پرنده پر نمیزند. خیلی خلوت و آرام بود. یا پرنده چراغ. پروانه. فراشه. یا (هواپیمایی) پرسنل پرنده. کسانی که در نیروی هوایی با هواپیما پرواز میکنند و رانندگی آنرا بعهده دارند. یا پرنده آتشین. یکی از انواع اختر. یا ماهی پرنده
اسم پریدن، هر جانوری که می پرد مرغ طیر طایر، جمع پرندگان مقابل چرنده. نام یک فردازرده پرندگان نام عام فردی از حیوانات ذی فقاری که به رده پرندگان تعلق دارد، که پرواز کند که بپرد پرواز کننده طایر: (ما چیزها را دروهم توانیم آورد که بحس نیافته باشیم چون مردم پرنده) (بابا افضل) یا پرنده پر نمیزند. خیلی خلوت و آرام بود. یا پرنده چراغ. پروانه. فراشه. یا (هواپیمایی) پرسنل پرنده. کسانی که در نیروی هوایی با هواپیما پرواز میکنند و رانندگی آنرا بعهده دارند. یا پرنده آتشین. یکی از انواع اختر. یا ماهی پرنده